گمشده‌ی واشنگتن در مسئله ایران، روسیه و چین چیست؟

> آمریکا ممکن است از خاورمیانه و چالش‌های آن خسته شده باشد اما پکن در ابتدای مسیر حضور در خاورمیانه است!
> سفر مقامات ایران به چین و روسیه اگر به منظور رسیدن به یک توافق در وین باشد آن هم به این دلیل که ایران می‌خواهد تحریم‌ها لغو شود یک شکست است اما ایران اگر در میدان بزرگ رقابت‌های جهانی مابین چین، روسیه و آمریکا به جای چرخ دنده شدن به دنبال رسیدن به سهم خود باشد قطعا برنده‌ی این بازی تهران است نه پکن، نه مسکو و نه کاخ سفید!
آفتاب یزد - رضا بردستانی: مدیر ارشد مرکز قدرت نظامی و سیاسی در بنیاد دفاع از دموکراسی - بردلی بومن - و یک تحلیلگر پژوهشی در همین بنیاد - زین زواک - در مقاله‌ای که آن را «فارین پالسی» منتشر کرده به این موضوع اشاره کرده‌اند که: «انتهای حضور آمریکا در خاورمیانه یعنی آغاز دوران حضور چین در خاورمیانه» و به همین دلیل نتیجه گرفته‌اند که «بایدن» نمی‌تواند از روابط روزافزون «تهران - پکن» چشم بپوشد.
از سویی دیگر، «ریچارد فونتین» مدیر عامل فعلی «مرکز امنیت جدید آمریکا/ Center for a New America- Security» که پیشتر در وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی به عنوان مشاور سیاست خارجی سناتور جان مک کین کار کرده است در مقاله‌ای که آن را «فارین افرز» منتشر کرده، هشدار داده؛ «استراتژی ایالات متحده‌ی آمریکا در مقابله با چین» بزرگترین ابهامی است که باید حل شود.


> چین «بزرگترین آزمون ژئوپلیتیکی» قرن بیست و یکم
«ریچارد فونتین» مدیر عامل (CNAS) می‌نویسد: «دولت بایدن بارها چین را به عنوان مهمترین چالش سیاست خارجی ایالات متحده معرفی کرده است. لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا از چین به عنوان «اولویت اصلی پنتاگون» یاد کرده و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، چین را «بزرگترین آزمون ژئوپلیتیکی» قرن بیست و یکم توصیف کرده، خود «پرزیدنت جو بایدن» نیز اعلام کرده است که «رقابت شدید» بین واشنگتن و پکن متصور و گریز ناپذیر است. »
از فحوای این مقاله چنین بر می‌آید از آن جایی که دولت بایدن آماده انتشار مجموعه‌ای از اسناد استراتژیک می‌شود - امنیت ملی، دفاع ملی، اقیانوس هند و اقیانوس آرام - انتظار می‌رود که مشخصا استراتژی ایالات متحده در قبال چین با توجه ویژه مشخص شود.
مدیر عامل (CNAS) معتقد است؛ نقطه‌ی توافق دو دولت ترامپ و بایدن در مواجهه با چین که از آن به عنوان یک «توافق نادر» نامبرده می‌شود آن است که ایالات متحده از مسیر «تعامل و رقابت» به سمت «رقابتِ محض» تغییر مسیر داده است و همین مسئله نشان می‌دهد برای یک رقابتِ همه جانبه؛ استراتژی گمشده‌ای است که می‌تواند دردسرآفرین باشد.
این که ایالات متحده آمریکا از مسیر «تعامل و رقابت» به سمت «رقابتِ محض» تغییر مسیر داده نشان دهنده‌ی این مهم است که رویکرد قبلی به اندازه‌ی قابل قبول، نتایج مثبت در بر نداشته و شاید به همین دلیل است که آمریکایی‌ها در تلاش برای یک استراتژی جدید و رهبری یک ائتلاف قدرتمند برای مواجهه با چین هستند.
در دو گفتگوی جداگانه، محسن جلیلوند و قاسم محبعلی، کارشناسان مسائل سیاسی با آفتاب یزد به نوعی به این مباحث نیز اشاره شد. جلیلوند با دست گذاشتن بر مسئله‌ای به نام «مسابقه تسلیحاتی» و محبعلی با اشاره به از دست رفتن جذابیت‌های «خاورمیانه» خاطرنشان می‌سازند که در هر صورت، برای آمریکایی‌ها مثلثِ روسیه، چین و ایران از اهمیت بالایی برخوردار است و شاید اشاره‌ی مستقیم به این مهم که آمریکا نمی‌تواند از کنار روابطِ رو به افزایش ایران با چین و روسیه چشم پوشی کند نیز بخشی از همان استراتژی‌ای باشد که پژوهشگران و تحلیلگران آمریکایی، دولت بایدن را فاقد آن می‌دانند.
در هر دو مقاله‌ای که به آن اشاره شد به آسانی می‌توان رد و نشان «سردرگمی» در استراتژی‌هایی که مدنظر دولتِ بایدن است را مشاهده کرد زیرا تحلیلگران معتقدند این که از مسیر تعامل و رقابت به صحنه‌ی رقابت پا گذاشته باشند بخشی از ماجرا است اما آمریکایی‌ها به ویژه دولت بایدن نشان داده که در ترسیم مسیر برای دست یافتن به یک هدف مشخص، در گردابی از سردرگمی گرفتار آمده اند.
> چین دشمن است، رقیب است یا همکار؟!
«ریچارد فونتین» مدیر عامل (CNAS) می‌نویسد: «استراتژی‌های خوب یک حالت نهایی مطلوب را بیان و چگونگی دستیابی به آن را مشخص می‌کنند. برای نمونه، جورج کنان، دیپلمات و مورخ، در مقاله معروف خود در سال ۱۹۴۷ در «فارین افرز»، این استدلال را مطرح می‌کند: «یا فروپاشی یا آرام شدن تدریجی قدرت شوروی»، که یکی از این دو باید از طریق سیاست مهار و تلاش برای افزایش فشارها دنبال شود موضوعی که در مورد شوروی با پاسخ مثبت روبرو شد؛ فروپاشی. ایجاد چنین هدفی، همانطور که ایالات متحده در اوایل جنگ سرد انجام داد، صراحتاً اهداف احتمالی دیگر، مانند مشارکت و صمیمیت سیاسی بین واشنگتن و مسکو از یک سو یا عقب‌نشینی فعال کمونیسم از سوی دیگر را رد کرد. مقامات ایالات متحده با شناسایی فروپاشی یا تعدیل رژیم مسکو به عنوان هدف خود، مهار را به عنوان راهبردی که به احتمال زیاد آن نتایج مثبت را به همراه دارد دنبال کردند. »
نویسنده با کنکاشی در دولت‌های مختلف ایالات متحده ادامه می‌دهد: «پس از پایان جنگ سرد، ایالات متحده مجموعه‌ای از اهداف را برای چین تعیین کرد و در مورد چگونگی دستیابی به آن‌ها نظریه‌پردازی کرد. در سال ۱۹۹۷، بیل کلینتون، رئیس جمهور ایالات متحده، گفت: « هدف واشنگتن در برابر پکن «مهار و درگیری» نیست. این همکاری است،» با اشاره به اینکه «یک سیاست عملگرایانه تعاملی» به احتمال زیاد این امر را به وجود می‌آورد. هدف دولت کلینتون در تعامل با پکن، عمدتاً اما نه منحصراً از طریق تجارت، ایجاد چینی «باثبات، باز و غیر تهاجمی» بود. سیاستگذاران ایالات متحده فرض کرده بودند که چنین صراحتی ممکن است حتی به لیبرالیسم و کثرت گرایی سیاسی در خود چین کمک کند. »
دولت جورج دبلیو بوش تا حد زیادی هدف همکاری و آزادسازی چین را حفظ کرد و به این آرزو افزود که این کشور به یکی از «ذینفعان مسئول» در سیستم بین‌المللی تبدیل شود. واشنگتن به دنبال زمینه‌های همکاری فعال با پکن در همه‌ی چالش‌های جهانی از تروریسم گرفته تا حفاظت از انرژی خواهد بود، به این امید که رهبران چین سرمایه‌گذاری کرده و در رسیدگی به آن‌ها فعالانه‌تر عمل خواهند کرد. دولت بوش که شاید نسبت به سلف خود در چشم‌انداز همکاری کمتر مطمئن بود، شرط‌های خود را با تقویت توانایی‌های نظامی ایالات متحده و تقویت اتحادها و مشارکت‌ها در سراسر آسیا پوشش داد.
دولت اوباما در بسیاری از اهداف با دولت بوش سهیم بود، اما با افزایش شک و تردیدها در مورد جهت‌گیری و اهداف پکن، این امر شدیدتر شد. با این حال، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه، مفهوم «پکن متخاصم» را رد کرد و گفت: برای ایالات متحده و چین ضروری است روابط مثبت و همکاری وجود داشته باشد. دولت اوباما یک «محور» را با هدف ایجاد چنین رابطه‌ای با گنجاندن آن در «چارچوب منطقه‌ای از اتحادهای امنیتی، شبکه‌های اقتصادی و ارتباطات اجتماعی» اعلام کرد که موقعیت ایالات متحده را تقویت می‌کند.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، دوران جدیدی از روابط آمریکا و چین را آغاز کرد. دولت او نه به دنبال رابطه و همکاری با پکن بود و نه تعامل را به عنوان ابزار اصلی تامین منافع ایالات متحده دنبال کرد. دولت ترامپ با رد این تصور که ادغام در نظم جهانی به لیبرالیزاسیون چین و یا رفتار مسئولانه بین‌المللی منجر می‌شود، پکن را یک قدرت تجدیدنظرطلب نامید که ایالات متحده با آن رابطه رقابتی اساسی خواهد داشت. استراتژی اقیانوس هند- اقیانوس آرامِ ترامپ، که در روزهای رو به پایان ریاست جمهوری او از طبقه‌بندی خارج شد، فعالیت مخرب چینی‌ها را به عنوان یک امر مهم در نظر می‌گیرد که اغلب در هماهنگی با شرکا باید در برابر آن مقاومت کرد. با این حال، دولت ترامپ مدلی برای نظم و انضباط پیام نبود و سیاستگذاران کلیدی در مورد وضعیت نهایی مورد نظر، متفاوت از هم بودند. در حالی که ترامپ در سال ۲۰۲۰ پیش‌بینی کرد که توافق تجاری دوجانبه‌اش «از بسیاری جهات دیگر آمریکا و چین را به هم نزدیک‌تر می‌کند»، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه در همان سال اعلام کرد که ایالات متحده «باید چین را به تغییر ترغیب کند» و پیشنهاد کرد که تلاش برای جایگزینی رژیم در پکن ممکن است روی میز باشد.
> سرنوشت دنیا در گروی سرنوشت روابط چین و آمریکا
سرنوشت روابط ایالات متحده و چین پیامدهای جهانی عمیقی دارد، و بنابراین هدف سیاست ایالات متحده باید از نوع نظمی که واشنگتن می‌خواهد به دست آورد - و نوع تهدیدی که چین برای آن نظم ایجاد می‌کند - ناشی شود. ایالات متحده عموماً به دنبال حفظ نظم جهانی است که بر اساس قوانین به جای قدرت بی‌رحمانه اداره می‌شود؛ نظمی که در آن کشورها از حاکمیت برخوردار باشند، اختلافات به صورت مسالمت‌آمیز حل و فصل شوند، بازارها برای تجارت باز باشند، حقوق بشر جهانی در نظر گرفته شود و دموکراسی می‌تواند شکوفا شود. اگرچه سابقه خود ایالات متحده در حفظ چنین اصولی در افکار عمومی اصلا خوشایند نیست با این وجود این کشور از آن‌ها به عنوان آرمان‌هایی که باید بر رفتار بین‌المللی حاکم باشد، دفاع کرده است. از دهه ۱۹۴۰، واشنگتن با حوزه‌های نفوذ متخاصم که در اوراسیا در حال ظهور بودند، مخالفت کرده است، دقیقاً به این دلیل که نظم مبتنی بر قوانین مورد نظر ایالات متحده را تهدید می‌کنند. هدف کلی سیاست ایالات متحده امروز، حتی با تغییر قوانین و نهادهای خاص باید حفظ ستون‌های اصلی نظم بین‌المللی باشد.
مدیر عامل (CNAS) در نهایت و با توضیحات ارائه شده اینگونه نتیجه‌گیری می‌کند که از این هدف کلی، باید هدف سیاست ایالات متحده در قبال چین سرچشمه بگیرد. با توجه به قدرت فزاینده نظامی و فناوری چین، رفتار قاطعانه چین، وابستگی متقابل اقتصادی آن با ایالات متحده و متحدانش، و ناسازگاری بسیاری از اقدامات چین با نظم موجود، زمان آن فرا رسیده است که واشنگتن هدفی را بیان کند که واقع بینانه باشد.
«ریچارد فونتین» می‌نویسد: «چینی که نمی‌خواهد یا نمی‌تواند نظم منطقه‌ای و جهانی را تضعیف کند، یک هدف نسبتاً انتزاعی برای سیاست ایالات متحده است، اما با این وجود چندین هدف بالقوه دیگر را رد می‌کند. واشنگتن قصد ندارد چین را به یک قدرت لیبرال یا یک سهامدار مسئول در نظام بین‌الملل تبدیل کند. مهار یا تغییر رژیم به سبک جنگ سرد در پکن نیز در دستور کار واشنگتن قرار ندارد ضمن آن که کاخ سفید متوقف کردن رشد چین را دنبال نمی‌کند اما و به هر صورت، آمریکا با تلاش‌های پکن برای برهم زدن نظام بین‌المللی موجود به شیوه‌هایی که به ایالات متحده و شرکای آن آسیب می‌رساند، مخالفت و مقابله خواهد کرد.»
> آنچه پیش روی همه است
در ادامه‌ی این مقاله آمده: «برنامه سیاست میان مدت جدید به طور طبیعی از چنین اهدافی ناشی می‌شود: ایالات متحده به دنبال بهبود موقعیت نظامی خود در اقیانوس هند و اقیانوس آرام نسبت به چین خواهد بود. مخالفت با استفاده چین از تحریم اقتصادی، از جمله از طریق یک سیاست تجاری جاه طلبانه منطقه‌ای که هدف آن کاهش اتکای کشورها به بازار چین است. ایجاد مشارکت‌های فناوری جدید برای اطمینان از جریان آزاد اطلاعات؛ و نیز این که با ایجاد اتحادهای موجود بر محافظت از دموکراسی‌ها در برابر مداخله خارجی متمرکز کند. به عبارت دیگر، واشنگتن به بسیاری از تلاش‌هایی که در حال حاضر زیر چتر گسترده رقابت است ادامه خواهد داد، اما آن‌ها را به سمت مقاومت در برابر تلاش‌های چین برای برهم زدن عناصر کلیدی نظم لیبرال هدایت خواهد کرد.
> چین روز به روز قدرتمندتر می‌شود
ایالات متحده و جهان می‌توانند با چین قدرتمندی زندگی کنند که سعی در براندازی اصول کلیدی نظم لیبرال ندارد. با این حال، در حال حاضر، این امکان دور به نظر می‌رسد. موازنه نظامی در اقیانوس هند و اقیانوس آرام از ایالات متحده و متحدانش دور شده و به سمت پکن می‌رود. چین به طور فزاینده‌ای از نظر اقتصادی در آسیا مسلط می‌شود و واشنگتن از هیچ رهبری واقعی در تجارت برخوردار نیست. دیپلماسی چین در حال رشد قهری و تمرکز بیشتر بر امور داخلی سایر کشورها است به گونه‌ای که حاکمیت و استقلال آن‌ها را تضعیف کند. اگرچه همکاری با پکن مطلوب و از نظر تئوری امکان‌پذیر است، اما حتی در زمینه‌هایی که به نظر می‌رسد منافع ایالات متحده و چین همپوشانی دارند، مانند تغییرات آب و هوا و بیماری‌های همه گیر، این همکاری بسیار کم است. تصویر کلی برای پکن بسیار جذاب است: نقش ایالات متحده در منطقه هند و اقیانوس آرام و فراتر از آن به طور پیوسته در حال کاهش است در حالی که همین موضوع با حضور چین در همین مناطق به طور پیوسته در حال رشد است.
> ایران باید هوشیار باشد
«چرخ دنده شدن» اصطلاحی است که بارها شنیده‌ایم به این معنا که در رقابت و تخاصم و همکاری‌های ظاهریِ قدرت‌های بزرگ اگر کشورهای کوچک‌تر و ضعیف‌تر مراقب و هوشیار نباشند به اصطلاح چرخ دنده خواهند شد یعنی سوء استفاده از آن‌ها برای رسانیدن قدرت‌های بزرگ به اهداف‌شان بدون آن که ثمره‌ای نصیب آن‌ها شده باشد جز تحمل فشار و رو به اضمحلال رفتن قدرت‌ها و پتانسیل‌ها گویی چرخ دنده‌ای که بار سنگینی را تحمل می‌کند اما خود به مرور زمان از رده خارج خواهد شد.
درگیری‌های آمریکا و روسیه در شرق اروپا و رقابت‌های نسبتاً خصمانه‌ی آمریکایی‌ها و چینی‌ها در شرق دور - اقیانوس هند و اقیانوس آرام - به خودی خود بخش‌های مهمی از جهان را به خود مشغول کرده است در این میان تلاش برای رسیدن به یک موفقیت مقطعی نباید باعث شود تا این فرصت بزرگ را از دست بدهیم زیرا در رقابت‌هایی که اینک بین آمریکا، چین و روسیه وجود دارد در کنار مذاکرات هسته‌ای که دست بر قضا نقطه‌ی اشتراک این سه قدرت است - مهار ایران به هر شکل ممکن - این زمان طلایی را در اختیار جمهوری اسلامی قرار داده تا بهترین بهره‌برداری از فضای خاکستری و در عین حال متلاطم را به خود اختصاص دهد موضوعی که پیشتر در مورد قطر و در زمانه‌ای که بین عربستان و ائتلاف با سران قطر به وجود آمد و ایران در غفلت محض، یکی از بهترین و شاید بادآورده‌ترین فرصت‌ها را از کف داد و نیز در حوزه‌ی قفقاز که با بی‌دقتی وعدم هوشمندی، یک میدان بزرگ ژئوپلیتیک را به آسانی به ترک‌ها و اسرائیلی‌ها واگذار کردیم.
سفر مقامات ایران به چین و روسیه اگر به منظور رسیدن به یک توافق در وین باشد آن هم به این دلیل که ایران می‌خواهد تحریم‌ها لغو شود یک شکست است اما ایران اگر در میدان بزرگ رقابت‌های جهانی مابین چین، روسیه و آمریکا به جای چرخ دنده شدن به دنبال رسیدن به سهم خود باشد قطعا برنده‌ی این بازی تهران است نه پکن، نه مسکو و نه کاخ سفید!