او، حدیث هجده ماه دارد!

بابک خطی‪-‬ حدیث دختر هجده ماهه‌ی افغان که مبتلا به هیدروسفالی ناشی از یک بیماری ژنتیکی است را در مطب معاینه می‌کنم. شانت درمانی vp (که با انتقال مایع بطن‌های مغزی به حفره‌ی صفاقی شکم، فشار مغز را کنترل می‌کند) را در بیمارستان فرانسوی کابل برایش تعبیه کرده‌اند؛ شنتی که خوشبختانه به خوبی کار می‌کند.
به مادر توضیح می‌دهم که لازم است برای بررسی‌های معمول سلامت و رشد و عملکرد شانت هر یک ماه فرزند دلبندش را ببینم.
مادر حدیث خانم، دانشجوی دانشگاه کابل و از فعالان مدنی پرکار افغانستان بوده است و پدرش افسر ارتش که بعد از فاجعه‌ی به قدرت رسیدن طالبان، تحت تعقیب بوده و خانواده به سختی و تجربه‌ی چندباره‌ی روبروشدن با مرگ توانسته‌اند از کویر وحشت استیلای طالب‌ها عبور کرده، به ایران بیایند و جان بدر ببرند..
آن‌ها که در کابل وضع اقتصادی قابل قبولی داشته‌اند، حالا در شرایطی بسیار سخت و طاقت‌فرسا قرار دارند. پدر خانواده در رستورانی کار می‌کند که با کار تمام وقت ماهی یک میلیون تومان دستمزد می‌گیرد و این در شرایط اقتصادی امروز به معنی اوضاعی بسیار نابسامان است، خصوصا وقتی شرایط خاصی مثل بیماری این کودک نازنین هم وجود دارد این قصه‌ی تلخ به‌مثابه مشتی از خروار شرح اشغال یک کشور و مهاجرت اجباری مردمانی است که همه‌ی چیزهای با ارزش‌شان را گذاشته‌اند و با در دست گرفتن جانشان به سمت آینده‌ای مبهم و نامعلوم هل داده شده‌اند. تغییرات شدیدی که به عنوان ابرتروما، اثرات آسیب‌زننده‌ی عظیمی بر جسم و روح مبتلایان خود می‌گذارد. شاید حالا بهتر بشود فهمید که عبارت «طالبان تغییر کرده‌اند» چقدر می‌تواند لغو و مهمل باشد و اینکه سران این حکومت در کشورهای مختلف -که آخرین آن در اسلوی نروژ بوده است- مورد استقبال رسمی برای گفتگو! قرار می‌گیرند، چقدر توهین‌آمیز و به تمسخر گیرنده ابتدایی‌ترین ملاحظات انسانی است.
اما خوب! ما مردم معمولی جهان که نمرده‌ایم. ما می‌توانیم موثر باشیم. قرار هم نیست کار خاصی انجام شود. فقط لازم است حقیقت ماجرا و تلخی این نوع مهاجرت‌ها را درک کنیم و با پرهیز از نژادپرستی‌های سخیفی که به اسم وطن پرستی! عرضه می‌شود، خودمان -یعنی انسان- باشیم و از هرچه که می‌توانیم و از دستمان برمی‌آید دریغ نکنیم و بدانیم که هر مقدار هر چقدر کم - به تمثیل اندک اندک به هم شود بسیار- می‌تواند غنیمت باشد.