آنچه سال‌ها در جشنواره فیلم فجر سانسور شد

      سعید  مستغاثی معمولاً وقتی به مقوله سانسور در این سینما و فیلم‌هایش اشاره می‌شود، در نهایت حذف برخی روابط و صحنه‌های غیراخلاقی یا جرح و تعدیل تکه‌پرانی‌های جنسی و پرده‌درانه و یا کوتاه نمودن بعضی شعر و شعارهای شبه‌سیاسی در نظر می‌آید؛ اما شاید بزرگ‌ترین سانسور تاریخ سینمای ما و جشنواره فیلم فجر که کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا اصلاً بدان پرداخته نشده، آن است که به‌عنوان رسالت یک سینما و جشنواره ملی، فیلم یا تصویری از باورها و اعتقادات و ریشه‌ها و هویت و تاریخ این مردم و سرزمینشان، بر پرده سینما نرفت و یا مواردش خیلی قلیل و معدود بود. فیلمی درباره بیش از 10 قرن تاریخ تمدن اسلامی در این سرزمین و دانشمندان و علما و فرهیختگانش جلوی دوربین نرفت، راجع به تاریخ مبارزات معاصر این مردم از نهضت‌های ضد استعمار و قراردادهای خفت بارش و حضور تلخ بیگانگان در این آب و خاک و رشادت‌ها و مجاهدت‌های ملت ایران در این سینما قدمی برداشته نشد، از امیرکبیر و شیخ فضل‌الله و مدرس و خیابانی و آیت‌الله کاشانی و نهضت ملی شدن صنعت نفت و فداییان اسلام و مقاومت سعیدی‌ها و غفاری‌ها و... کسی فیلمی نساخت. هیچ فیلم‌سازی به نهضت پرشکوه امام از خرداد 42 تا بهمن 57 با صدها و هزاران فراز و نشیب و اوج و فرود دراماتیک نپرداخت، هیچ‌کس از غروب غم‌انگیز تبعید امام در آبان 43 و زندان‌ها و تبعیدها و مبارزات یاران ایشان در طی آن سال‌ها تصویری بر پرده سینما نبرد، از مطهری و مفتح و رزم جانانه‌شان در حوزه و دانشگاه، از بهشتی و باهنر و عراقی و مردان میدان انقلاب در سال‌های سیاه طاغوت، از رجایی که از پایین‌ترین اقشار جامعه به ریاست جمهوری رسید و توسط شقی‌ترین افراد روزگار ترور شد، از ترور 17 هزار شهید که هر یک برگ درخشانی از حقانیت این انقلاب و نظام و ملت بودند، از دانشمندان سال‌های اخیر این دیار که در سخت‌ترین دوران (تحریم‌های به قول آمریکایی‌ها فلج‌کننده)، این کشور را بر قله‌های علم و دانش نشاندند، از ورزشکاران زن و مرد افتخارآفرین که حیرت جهانیان را برانگیختند، از... از هیچ‌کدام فیلمی ساخته نشد و در جشنواره فیلم فجر که در واقع بایستی مکان نمایش این‌گونه فیلم‌ها باشد، به نمایش درنیامد. از مخوف‌ترین گروهک تروریستی تاریخ معاصر این سرزمین که سال‌ها پیش از داعش، کوچه و خیابان‌های این مملکت را به خاک و خون کشید، تنها به اندازه تعداد انگشتان یک دست فیلم ساخته شد که بعضاً هم با ده‌ها مانع بودجه و بی‌توجهی و دو تابعیتی‌ها مواجه شدند. از عظیم‌ترین تجمع و پیاده‌روی تاریخ جهان که حیرت همگان را برانگیخت و هر ساله برای اربعین انجام شد، حتی یک پلان در هیچ یک از آثار سینمایی جشنواره فیلم فجر رؤیت نشد. از تلاش خستگی‌ناپذیر نیروهای جهادی در طول 43 سال انقلاب که از همان روزهای نخستین پیروزی آغاز شد، از شهر و روستاهایی که آباد شدند، از ده‌ها میلیون نفری که باسواد شدند، از ایستادگی‌ها و مقاومت‌ها و ایثارها و ... از مجاهدت‌های خاموش، از سربازان گمنام، از شهادت‌های غریبانه، از ... از هیچ‌کدام فیلمی در هیچ یک از بخش‌های دوران مختلف جشنواره فیلم فجر حضور نداشت. ... و این بزرگ‌ترین و طولانی‌ترین سانسور در سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر بوده که سال‌ها ادامه داشت و کسی نپرسید که همه این آدم‌ها و مفاخر و فراز و نشیب‌ها و بزنگاه‌های تاریخی و جلوه‌های اعتقادی و ملی کجای این سینما و جشنواره ملی‌اش جای دارند؟ اما گویا در چهلمین جشنواره فیلم فجر، برخی از این سانسورهای دیرین شکسته و نوری از امید در این جشنواره 40 ساله پیدا شده؛ از فیلمی درباره یک قهرمان ورزشی به نام «بیرو» تا «هِناس» اثری درباره ترور یک دانشمند هسته‌ای و فیلمی تحت عنوان «موقعیت مهدی» که روایت یکی از قهرمانان دفاع مقدس را پس از گذشت حدود 40 سال از شهادتش نمایش می‌دهد (که دیگر یادآوری نامش تنها به یک اتوبان محدود نشود) تا روایتی از جنایات گروهک تروریستی مجاهدین خلق در فیلم «ضد» و فیلم «2888» که حکایتی تکان‌دهنده است از سایت پدافندی مهمی در ایام دفاع مقدس با خلبانان و کارشناسان و هدایت گران گمنامش در سال‌های سخت، پاسدار آسمان این کشور بودند و ... شاید اینها، امیدی را در دل‌ها زنده گردانند که سانسور چهل ساله در جشنواره فیلم فجر شکسته شده و حالا شاهد فیلم‌هایی هستیم که حداقل روایت بخش کوچکی از هویت و باورهای ایرانی/اسلامی هستند. روز ششم هِناس قابل احترام اما ... «هِناس» (که قبلاً نام «صورت فلکی») را داشت، به یکی از آن موضوعاتی می‌پردازد که در طول سال‌های گذشته جشنواره فیلم فجر سانسور شده بود، یعنی موضوع دانشمندان هسته‌ای و ماجرای ترور ناجوانمردانه آنها که از سال 1387 تا 1390 منجر به شهادت 5 تن از این دانشمندان گردید و در سال 1399 نیز یکی دیگر از آنها یعنی دکتر محسن فخری‌زاده مورد حمله تروریست‌های اسراییلی قرار گرفت. بیش از 10 سال طول کشید تا در یکی از آثار جشنواره فیلم فجر، اگرچه به طور الکن و ناقص به زندگی یکی از این مفاخر و قهرمانان ایران‌زمین پرداخته شود. چراکه در واقع فیلم «هِناس» بیشتر درباره همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد یعنی سرکار خانم شهره پیرانی است و تلاطم و دغدغه‌ها و تردیدها و اضطراب‌هایی که در زندگی کوتاه مشترک خود با آن شهید داشت. در واقع فیلم تا حدودی توانسته شخصیت‌پردازی همسر شهید رضایی‌نژاد (با بازی مریلا زارعی) را انجام دهد، از دوران مخالفت و بعد شک و تردید و سپس تلاش برای خارج شدن از ورطه اضطراب و خلاص کردن از خطری که باور داشت خانواده‌اش را تهدید می‌کند تا زمانی که همسرش و تلاش او را (اگرچه با تصاویری دم‌دستی و شعاری) درک کرده، به رسمیت می‌شناسد و در کنارش حتی در لحظه ترور و شهادت حضور دارد. اما این شخصیت‌پردازی در زمان‌هایی از فیلم به عرصه توهم و تصوّر هم رسیده و در آن لحظات به‌گونه‌ای پا در هوا پیش رفته و تکلیف تماشاگر را با شخصیت روشن نمی‌کند که مثلاً قضیه مردی که ظاهراً خانه و زندگی رضایی‌نژاد و پیرانی را زیر نظر دارد (و لحظاتی هم به طنز و کمیک تنه می‌زند)، چیست؟ آیا توهم است یا واقعیت؟ اگر توهم است، ماجرای آش نذری بردن چه توجیهی دارد و اگر واقعیت است، چرا همین صحنه که می‌تواند حداقل یک کلید باشد، به شکلی مضحکه‌آمیز جمع شده و در ادامه هم قضیه فوق ابتر می‌ماند؟ متأسفانه پیشروی مستقیم فیلم‌ساز بر محور خانم پیرانی، آن‌چنان تک‌بعدی صورت گرفته که فیلم‌ساز را از دیگر شخصیت‌ها به‌خصوص خود شهید رضایی‌نژاد غافل نموده و از طرف دیگر اساس مشکلات رضایی‌نژاد را ناشی از یک کل‌کل دیرین و از زمان دانشکده با رقیبی به نام فرهاد نشان می‌دهد. رابطه استاد و مسئول پروژه رضایی‌نژاد (سیاوش طهمورث) با او و توضیحات نصفه و نیمه‌اش به خانم پیرانی، بیش از پیش، پازل فیلم را درهم‌ریخته و به آشفتگی آن کمک می‌کند. اما شاید بیش از هر موضوعی، حضور بهروز شعیبی برای ایفای نقش شهید رضایی‌نژاد قابل نقد است که نه فیزیک بدنی و حتی چهره‌اش به او شبیه است (معلوم نیست چرا بایستی برای شهیدی که تصاویر و عکس‌هایش بسیار دیده شده، چنین چهره‌ای با ریش در نظر گرفته شود!) و نه سبک رفتاری‌اش (آنچنان که شرح داده شده)! واقعاً چه اصراری بوده که شعیبی، نقش او را ایفا کرده و شخصیت شهید رضایی‌نژاد را در حد تیپ آشنا نگاه دارد. به نظرم پس از بازی در نقش شریف واقفی (در فیلم «سیانور») و میرزا کوچک خان (در سریال «گیله‌وا») این سومین ایفای نقش نامناسب بهروز شعیبی برای شخصیت‌های تاریخی بود! شب طلایی وضعیت زرد یوسف حاتمی‌کیا که علی‌رغم تلاشش همچنان در زیر نام ابراهیم حاتمی‌کیا قرار دارد، اولین فیلم بلند سینمایی خود را تحت عنوان «شب طلایی» ساخته که تهیه‌کننده‌اش هم پدرش یعنی آقا ابراهیم است. یک ملودرام بسیار معمول که پیش از این، نمونه‌های متعددی به صورت فیلم و سریال داشته و شاید شبیه‌ترین آنها، سریال تماشایی «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله باشد. دورهمی یک خانواده پرجمعیت که با یکدیگر مشکلات مختلف مالی و روحی و رفتاری و... دارند، پیرامون مادر خانواده به یک تنش ناخواسته حول و حوش گم شدن یک شمش طلا می‌انجامد. (احتمالاً به همین دلیل، عنوان اولیه فیلم، «شمش طلا» بود.) همه فیلم در یک خانه و طبقات و اتاق‌هایش می‌گذرد و التهابی که گم شدن همان شمش طلا آغازگرش بود، باعث بیرون ریخته شدن اختلافات دیگر شده، لحظه به لحظه زخم‌های کهنه بیشتر سر باز می‌کنند و خانواده را بیشتر در معرض ازهم‌گسیختگی قرار می‌دهند. آنچه که تا حدودی فیلم «یک حبه قند» (رضا میرکریمی) را تداعی می‌کند اگرچه، هم در فیلم رضا میرکریمی، در نهایت بقای خانواده حاصل می‌شد و هم در «وضعیت سفید» که همه روابط در هم ریخته است، ولو در یک شرایط جنگی و آوارگی، بالاخره به سامان رسیده و وضعیت واقعاً سفید شد. اما در انتهای فیلم «شب طلایی»، فقط مادر می‌ماند و همه افراد اگرچه به دلیل پایان یافتن دورهمی رفته‌اند اما او را در کنار حفره کنده شده برای یافتن یک گنج جعلی (که درواقع تداعی حفره عمیقی است که در آن خانواده وجود دارد)، تنها و درمانده رها می‌کنند و طرفه آنکه فیلم هم به این مادران تقدیم می‌شود! اما حاتمی‌کیای پسر سعی داشته برای درگیری‌ها و دعواها و گرفت و گیرهای افراد این خانواده، ساختار تازه‌ای پیدا کند و این موضوع در پرداخت برخی سکانس‌ها مثل فصل ورود کارآگاه پلیس به خانه مشخص است. تنها فصلی از فیلم که تا حدودی می‌توانست اثر را از یکنواختی کسالت‌بار و تکراری‌اش خلاص نماید. با کارآگاهی که معلوم نیست واقعی است و یا یکی از دوستان داماد خانواده بوده که برای پیدا شدن شمش طلای گمشده، خودش را به‌عنوان کارآگاه جا زده! اما به هر حال تأثیر برخی فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیا به‌خصوص فیلم «دعوت» بر روی فیلم «شب طلایی»، انکارناپذیر به نظر می‌رسد.