قفس توری یا پارکینگ جهنم؟!

امید مافی‪-‬ درست سی و پنج سال پیش در شنبه‌ای عبوس، وقتی ناصر حجازیِ فقید، با تمام هیمنه و اتوریته‌اش سه بار برابر ناصر و شاهرخ زانو زد تا سرخ‌ها فاتح بی‌چون و چرای دربیِ زیرخاکی لقب بگیرند و سلطانِ صاحبقران روی ابرها قدم بزند، آن سوتر در اردوگاه آبی، فرماندهان مغموم پس از تحمل شکستی فضاحت بار اعتراف کردند که روز شوم یک قفس بان می‌تواند منتج به ویران شدن کاخ آرزوهای قشونی مسلح گردد. سپاهی که در آن عصر غمبار پس از نود دقیقه تحقیر، روی تلی از خاکستر به سوگ آمال بر باد رفته خویش نشسته بود.
حالا تاریخ به شکلی معکوس در آستانه تکرار شدن است و اگر سکانداران سرخ فکری برای پاشنه آشیل لشکر خود نکنند، هیچ بعید نیست تراژدیِ سه دهه پیش اینبار گریبان سربازان یحیی را بگیرد.
خوب که بنگرید پی خواهید برد جنگ اصلی
پنج شنبه آنجاست. درون آشیانه دو حریف سنتی که در صدای مبهم فضا به آتشبازی می‌اندیشند. در این میان اگر سنگر قرمز از برزخ خارج نشود و نوار گاف‌های خود را پاره نکند، دیر و دور نیست که شکارچیان آبی از چشم اسفندیار حریف برای سبقت دهشتناک از کنار تیمی که بارقه‌های امید خود را در برگ‌های آخر تقویم جستجو می‌کند، نهایت بهره را ببرند و کار را یکسره کنند.


اگر مردی جاه طلب که این روزها بیش‌از گذشته از پرنسیب بهره می‌برد، انگشت اشاره‌اش را به سوی حسین حسینی بگیرد و او را با سرودی بر لب به قفس توری رهنمون کند و آلترناتیو مطمئنی چون علیرضا رضایی ۲۲ساله را نیز کنار دست خود بنشاند، چند قدم آن طرف‌تر گرگی بالان دیده در مرزهای بیم و تردید به این می‌اندیشد که کلید دروازه تیمش را به دست کدام قلعه چی بسپارد تا در گرماگرم نبرد به لاف و گزاف متوسل نشود؟ حامد لک که هفته هاست هوای پرواز از سرش پریده یا احمد گوهری که سرانگشتانش در هنگامه یورش حریفان می‌لرزد و واژه دربی کافی است تا کپ کند و به رفیق نیمه راه یحیی بدل شود.
بله نبرد آنجاست. درون قلعه‌ای اسرارآمیز که اگر به درستی حراست و حفاظت شود، ماشین‌های گلزنی به اعماق دره سقوط و کاشفان ناشکیب را منهزم خواهد کرد.