جنگ در كشور من كاش پناهنده نبود ٭

 
ورشو اين روزها روي ديگر خود را نشان داده است؛ خيل آوارگان اوكرايني و آغوش باز شهروندان لهستاني و آنهايي كه از اطراف و اكناف دنيا در جست‌وجوي صلح به آنجا آمده‌اند. مي‌گويند حال و هواي اين روزهاي شهر ورشو شبيه به اواخر جنگ جهاني دوم است. انگار تاريخ به 70 سال قبل برگشته است. گونه‌هاي سرخ شده از برودت سرما را چيزي جز مهر آدميان گرم نخواهد كرد.
شايد گزافه نباشد اگر بگويم از همه كشورهاي دنيا براي كمك به پناهجويان اوكرايني در اينجا يافت مي‌شود. مركزيت حضور داوطلبان، ايستگاه قطار مركزي شهر ورشو است. اغلب ساختمان‌هاي مهم و استراتژيك شهر يا به رنگ آبي و زرد درآمده‌اند يا پرچم اوكراين بر در و پنجره‌هاي خانه‌ها بر افراشته شده است. هر مكان عمومي كه قابليت تجمع دارد، تبديل به كمپ شده است. عملا مردان جوان در اين كمپ‌ها حضور ندارند و اغلب كودكان و زناني را مي‌بينيم كه در انتظار مرداني هستند كه در خط مقدم جبهه در حال جنگ هستند و وطن‌شان را ترك نكرده‌اند. روزانه چيزي نزديك به ۴۰ هزار نفر به اينجا مي‌آيند تا از آتش جنگ در امان بمانند. ايستگاه مركزي اتوبوس ورشو ديگر شبيه يك ايستگاه معمولي نيست... اينجا پر است از چادرهاي سفيدي كه پناهنده‌هاي اوكرايني در آنها زندگي مي‌كنند و خودشان را به هر جان كندني كه بود به اين شهر رسانده‌اند. در ايستگاه‌هاي سيار آب آشاميدني، غذا و لوازم بهداشتي ارايه مي‌شود. جاي خواب اين پناهجويان عموما در مترو و ايستگاه‌هاي  قطار و اتوبوس و ورزشگاه ملي‌شهر ورشو 
(Stadion Narodowy) است. بخش‌هايي از شهر ورشو به صورت 24 ساعته و با كمك كشورهاي اروپايي به پناهجويان اوكرايني كمك مي‌كنند. داوطلبان لهستاني در خط مقدم كمك رساني هستند و هر كدام در حوزه‌اي كمك مي‌كنند.  جمعيت ميليوني از شرق لهستان و به خصوص از مرز «مديكا» وارد لهستان مي‌شوند تا در اينجا به دنبال آرامش و كمي شرايط مطلوب باشند. مقامات محلي مي‌گويند اوكرايني‌ها در حال برنده شدن در جنگ در اطراف كي‌يف و در بخش شمالي كشور هستند. اما خانواده‌ها مي‌دانند كه متاسفانه زمان زيادي تا پايان اين جنگ باقي مانده است. خبرنگاران به نقل از منابع مطلع مي‌گويند روسيه راهبرد جنگ در اوكراين را تغيير داده و بر كنترل منطقه دونباس و ساير مناطق در شرق اوكراين متمركز شده است. با اين همه، روحيه خانواده‌ها بهتر نمي‌شود.
چند كودك خردسال و در حال گاز زدن به سيبي كه قطعا تا انتها آن را نمي‌خورند، توجهم را جلب مي‌كنند. خانواده خانم لاريسا سردرگم هستند. پدرشان در كي‌يف مانده تا به مردان جنگ كمك كند، اما لاريسا و بچه‌ها به ورشو رسيده‌اند و امروز در ايستگاه مركزي اتوبوس با هم ناهار مي‌خورند و مضطربند. نمي‌دانم چه كمكي به آنها مي‌توانم بكنم. شايد خشنود شوند اگر صداي آنها شوم. شايد اين تنها كاري است كه مي‌توانم انجام دهم... از لاريسا مي‌پرسم فكرش را مي‌كرد كه روزي آواره شود؟ او مي‌گويد: خب وقتي ما كوچك‌تر بوديم روياي آنها بود كه آواره‌مان كنند. مجبورمان كردند وطن‌مان را بگذاريم پشت‌سرمان و آواره شويم. سال‌هاي سال است كه چنين رويايي را داشتند. پاسخش، اعماق جانم را مي‌سوزاند. گپ و گفتم با او را در ادامه گزارش با هم مي‌خوانيم: 


   فكر مي‌كنيد روزي برسد برگرديد وطن‌تان؟
بله. مي‌خواهيم برگرديم وطن‌مان، چون خانه و كاشانه‌مان و قوم ‌و خويش‌هاي‌مان آنجا هستند. اينجا بي‌كس و آواره‌ايم. 
   مقصر آواره‌ شدن‌تان را چه كسي مي‌دانيد؟ دولت‌ها؟ جامعه؟ كشور متخاصم؟ جامعه جهاني؟
مردم و جامعه چه تقصيري مي‌توانند داشته باشند؟ قطعا انگشت اتهام ما به سمت روسيه و به‌خصوص پوتين است. 
   مي‌دانيد كدام كشور بيشترين امدادرساني را به شما دارد؟ كشورهاي اروپاي غربي مثل فرانسه؟ يا انگلستان و امريكا؟
همه‌ كمك‌مان مي‌كنند. تك‌تك كشورها سعي در كمك دارند، با آواز و ترانه يا هر چيزي كه بتوانند. بعضي‌ها هم با ارايه‌ خدمات سلامتي و غذا كمك‌مان مي‌كنند. از چيزي دريغ نمي‌كنند. 
   اين روزها را چطور مي‌گذرانيد؟
مدام از شهري به شهر ديگر مي‌رويم و در سفريم. امروز هم دنبال راهي بوديم تا خودمان را به فرانسه برسانيم چون آنجا دكتر و بيمارستان هست. بندري هم در فرانسه هست كه آنجا اردوگاهي براي بچه‌ها و خانواده‌ها ساخته‌اند، به همين دليل مي‌خواهيم خودمان را به آنجا برسانيم. 
   درس و مدرسه‌ بچه‌ها چه مي‌شود؟
اتفاقا به همين دليل مي‌خواهيم برويم فرانسه چون آنجا برنامه‌هايي براي تحصيل و آموزش بچه‌ها ترتيب داده‌اند تا از درس‌ و مدرسه‌شان عقب نيفتند. 
   بزرگ‌ترين آرزوي‌تان چيست؟
جنگ متوقف شود و برگرديم خانه‌مان. آرزو مي‌كنيم كنار خانواده‌مان در وطن‌ خودمان باشيم. 
   براي صلح بايد مبارزه كرد؟
حتما بايد مبارزه كرد. صلح به آساني به دست نمي‌آيد. 
   مقاومت مردمي تا چه حدي است؟
غيرنظامي‌ها چند بمب منفجر كردند كه فاصله‌اي با ما نداشت. خيلي نزديك بود. اين‌جور مواقع ما هم در صندوق عقب ماشين‌ها يا پشت وانت‌ها پناه مي‌‌گيريم. 
   خشونت متجاوزين چطور؟
اين اعمال خشونتي كه روس‌ها به‌كار مي‌برند براي بچه‌ها، زن‌ها و در كل مردم غيرقابل تحمل است. فكر مي‌كنيد اگر ما وسيله و سلاحي داشتيم كشورمان را رها مي‌كرديم و آواره مي‌شديم؟
   وضعيت رفاهي و بهداشتي و سكونت زنان و كودكان آواره چگونه است؟
يك‌سري ايستگاه امدادرساني، مثلا در مترو يا اماكن عمومي ديگر، براي رساندن غذا و تامين بهداشت و رفاه‌مان راه افتاده است. مي‌شود گفت امدادرساني در اين اوضاع جنگي، مناسب است و خدا را شاكر هم هستيم. 
   همسرتان كجاست؟
همسرم رفته جنگ. 
ترجمه: بهار سرلك
*تيتر گزارش مصرعي از سروده‌هاي سيده تكتم حسيني، شاعر افغانستاني است