آيا در برابر وقوع جنگ در اوكراين غافلگير شديم؟ چرا؟

محمد دروديان
يادداشت حاضر را در پاسخ به پرسش مندرج در عنوان بحث و بر اساس مشاهدات و مطالعه آنچه در فضاي رسانه‌اي منتشر شده است، نوشته و در اين زمينه دسترسي مستقيم و كامل به بررسي‌هاي موجود در نظام كارشناسي و تصميم‌گيري كشور نداشته‌ام.
1- تا قبل از حمله روسيه به اوكراين كه از آن تحت عنوان «عمليات ويژه نظامي» نام برده شد، در هيچ‌يك از رسانه‌ها و نشريات و در اظهارات مقامات رسمي، افراد دانشگاهي و اعضاي مراكز مطالعاتي كشور، اظهارنظري مبني بر «احتمال حمله روسيه» به اوكراين مشاهده نشد. حداقل مي‌توان تاكيد كرد كه نظريه غالب در ايران، باور به «عدم وقوع جنگ» بود. بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت ايران در مورد وقوع جنگ در اوكراين غافلگير شد. بر همين اساس در ادامه، علت غافلگيري در برابر وقوع جنگ بررسي خواهد شد.
2- با فرض غافلگيري در مواجهه با جنگ اوكراين و در پاسخ به علت آن، به نظر مي‌رسد به دو دسته عواملِ اوليه و ثانويه مي‌توان اشاره كرد. درباره عوامل اوليه، مساله نخست، تمركز ايران بر «مذاكرات برجام» بود. لذا بحران اوكراين و مذاكراتي كه صورت مي‌گرفت، بر اساس اين احتمال كه روسيه و امريكا توافق برجام را وجه‌المصالحه توافق در مورد اوكراين قرار مي‌دهند، موجب نوعي گمانه‌زني و نگراني و حتي منجر به اظهارنظر در همين زمينه شد كه در روزنامه‌هاي منتشرشده، قابل مشاهده است. علاوه بر اين، «بي‌اعتمادي» به غرب در پايبندي به توافقات كه با خروج ترامپ از برجام تشديد شده بود، موجب شد در مناقشه روسيه با امريكا و اروپا در مورد اوكراين، نظرات روسيه و «اظهارات پوتين»، مبناي نتيجه‌گيري در مورد چشم‌انداز بحران اوكراين قرار بگيرد. در حالي كه طبق نظر كارشناسان نظامي، استقرار بيش از 200 گردان نيروي نظامي با تركيب گروه رزمي در مرزهاي اوكراين، همراه با شكست در مذاكرات، نمي‌توانست تنها به دليل برگزاري رزمايش باشد و مناقشه موجود بدون هرگونه درگيري نظامي به پايان برسد.
3- به نظر مي‌رسد علل ثانويه در مقايسه با علل اوليه، از اهميت بيشتري برخوردار است زيرا اين امكان را فراهم مي‌كند كه در موارد مشابه نيز غافلگيري ايجاد شود و در صورت تداوم اين وضعيت، همواره احتمال غافلگيري در آينده وجود دارد. مهم‌ترين علت ثانويه در غافلگيري براي پيش‌بيني احتمال وقوع جنگ كه بسيار بنيادين است، بي‌توجهي به «ماهيت مناقشات» در بحران اوكراين بود. در واقع آنچه امكان استفاده از قدرت نظامي يا كنار گذاشتن آن را قابل پيش‌بيني مي‌كرد، توجه به ماهيت مناقشه بود كه بر اساس «تهديد امنيتي- موجوديتي» ميان روسيه و اوكراين جريان داشت و مورد بي‌توجهي قرار گرفت. بنابراين اگر به ماهيت مساله مورد مناقشه ميان روسيه- اوكراين كه كيسينجر در 2014 به آن اشاره كرد (1)، توجه مي‌شد، احتمال وقوع جنگ قابل پيش‌بيني بود. بنابراين بي‌توجهي به ماهيت مناقشه اوكراين- روسيه كه مانع از پيش‌بيني جنگ شد، ناظر بر بي‌توجهي به ماهيت جنگ و دلايل استفاده از قدرت نظامي، به عنوان يك امر استراتژيك و مخاطره‌آميز است. منطق وقوع، ادامه و پايان جنگ، از منطق استراتژيك پيروي مي‌كند و بايد فراتر از ملاحظات سياسي- رسانه‌اي و تبليغاتي مورد توجه قرار بگيرد.
4- طبق اين برداشت از مفهوم جنگ، يكي ديگر از عوامل ثانويه كه با نظر به برخورداري جامعه ايران از تجربه جنگ قابل شناسايي است، در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت. فرض بر اين است كه جنگ يك امر كلي و به هم پيوسته است. به اين معنا كه عوامل موثر در وقوع جنگ، منطق ادامه، گسترش، تشديد و زمان پايان دادن به آن را تعيين مي‌كند. همچنين استفاده از ابزار مذاكره، غير از عمليات رواني و رسانه‌اي، براي حل‌وفصل اختلافات و پايان دادن به جنگ، بر همين اساس صورت خواهد گرفت. مهم‌تر از آن، تعيين موقعيت‌ها، فرصت‌ها و تهديدات براي بازيگران نيز تابع نتايج و پيامدهاي جنگ است. بر پايه تعريف از ماهيت جنگ، اين پرسش وجود دارد كه چرا در جامعه و نظام نُخبگي ايران، با وجود برخورداري از تجربه هشت سال جنگ با عراق و بيش از سه دهه وقوع بحران و جنگ در محيط امنيتي جمهوري اسلامي ايران، در بزنگاه تاريخي نظير بحران اوكراين، نظرات دقيق و عميق از مساله جنگ و احتمال وقوع آن ارايه نمي‌شود؟ به عبارت ديگر چرا غافلگيري در برابر وقوع جنگ به يك عادت تكرارپذير تبديل شده است؟


5- به نظر مي‌رسد در پاسخ به پرسش پيش‌گفته كه در واقع يكي ديگر از عوامل ثانويه را آشكار مي‌كند، مساله اساسي جامعه ما، ريشه در برداشت رايج از تجربه جنگ با عراق دارد كه در چارچوب مفهوم «دفاع‌مقدس» صورت‌بندي مي‌شود. بدون ترديد رفتار فردي- اجتماعي جامعه ايران در برابر تجاوز عراق، دفاعي بوده، اما آنچه به مدت هشت سال بر كشور و ميان ايران و عراق به عنوان يك كليت تفكيك‌ناپذير حاكم شد، جنگ به عنوان يك امر استراتژيك و مخاطره‌آميز بود. در نتيجه اطلاق مشخصه فكري- رفتاري جامعه ايران به كليت جنگ به عنوان يك امر استراتژيك، موجب تقليل مساله جنگ به «امر دفاعي- مقاومتي» شده و امكان فهم از مساله جنگ و مخاطرات آن را ناممكن كرده است.
6- عارضه يادشده در تقليل مفهوم جنگ، علاوه بر اينكه امكان صورت‌بندي بخش مهمي از تحولات جنگ را كه پس از فتح خرمشهر در خاك عراق ادامه يافت، دشوار كرده، در عمل مانع از پشتيباني تئوريك از نفوذ و موقعيت استراتژيك ايران در منطقه شده است. چنانكه هم‌اكنون نقش استراتژيك و تاريخي جمهوري اسلامي ايران در منطقه، در چارچوب مفهوم «دفاع از حرم» تعريف مي‌شود. در حالي كه هزينه‌هاي «فشار حداكثري» و تداوم تهديدات كنوني، به دليل برخورداري ايران از يك موقعيت استراتژيك و بازدارنده در برابر استراتژي منطقه‌اي امريكا، صورت گرفته و مي‌گيرد.
ناتواني در فهم از مساله جنگ به عنوان يك امر استراتژيك، مانع از فهم عميق از موقعيت استراتژيك ايران در منطقه و ضرورت تامين الزامات بنيادين آن، ازجمله حمايت افكار عمومي و ايجاد هماهنگي ميان مولفه‌هاي قدرت نظامي با اطلاعاتي، امنيتي، ديپلماتيك و رسانه‌اي خواهد شد. مهم‌تر آنكه در امتداد اين رويارويي‌هاي استراتژيك، با ظرفيت امكان‌پذيري وقوع جنگ، بايد دستاوردهاي حاصل از حضور و نفوذ منطقه‌اي به ارتقا و تعميق موقعيت راهبردي ج.ا.ايران تبديل شود. تحقق اين مهم، راه‌حل‌ها و مراحل و ابزار آن بر فهم عميق از مساله جنگ، به عنوان ابزار تامين اهداف سياسي استوار است كه تاكنون چندان به آن توجه نشده است.
پاورقي
1- كيسينجر در اين زمينه مي‌گويد: اگر قرار است اوكراين زنده بماند و پيشرفت كند، نبايد به پايگاهي براي يك طرف عليه طرف ديگر تبديل شود. [يعني بايد اعلام بي‌طرفي كند.]