مجاهد منافق‌ستیز

علی عوض‌خواه: خیلی‌ها صیاد را با فرماندهی موفقش در عملیات «مرصاد» می‌شناسند؛ عملیاتی که در رویارویی سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی، ورق را به نفع جمهوری اسلامی برگرداند و شکست سنگینی به منافقین که از پشتیبانی رژیم بعث برخوردار بودند، تحمیل کرد. در نهایت نیز صیادشیرازی به خاطر همین عملیات به دشمن اصلی گروهک تحت حمایت صدام تبدیل شد و بیست‌و‌یکم فروردین‌ 1378 بعثی‌ها تصمیم گرفتند به وسیله جوخه ترور مسعود رجوی او را به شهادت برسانند.  طبق اطلاعیه‌هایی که منافقین پس از شهادت صیاد صادر کردند، جرمش این بود که در دفاع از تمامیت ارضی ایران در جنگ با عراق کوشیده، در سرکوب جریان ضد انقلاب در منطقه غرب کشور خوش درخشیده و در نهایت در عملیات مرصاد، در مقابل تروریست‌هایی که دست‌شان به خون هزاران نفر از مردم ایران آلوده بود و نقشه فتح تهران را در سر داشتند، محکم ایستاده بود.  جدا از «مرصاد»، جهاد صیاد شیرازی در راه اعتقادات و دفاع از تمامیت ارضی ایران، در سال‌های پایانی دهه 50 با حضور در منطقه غرب کشور آغاز شد و در تنگه چهارزبر به اوج خود رسید. در روزهایی که دولت موقت در پی مذاکراتش با گروه‌های ضدانقلاب منطقه، دستور به تخلیه کردستان از پاسداران انقلاب اسلامی داد، صیادشیرازی از معدود ارتشی‌هایی بود که دوشادوش شهید محمد بروجردی، رو در روی دموکرات و کومله ایستاد. اگرچه قبل‌تر از همراهی‌اش با محمد بروجردی، نخستین حضورش در منطقه غرب کشور را در کنار شهید چمران تجربه کرده بود.  *** * اعزام به سنندج سرهنگ حسین کلانتری، همرزم و مسؤول سابق دفتر صیاد در این باره می‌گوید: «زمانی که کردستان در خطر بود، یادم نمی‌رود یک روز جمعه‌ای بود که از اصفهان با من تماس گرفت و موقعیت سنندج را از من سؤال کرد و گفت: با رئیس ستاد مشترک ارتش تماس بگیرید، اگر اوضاع آنجا مناسب هست ما یک گروه را به سنندج اعزام کنیم. من با شهید فلاحی در محل نماز جمعه تماس گرفتم. ایشان گفت موقعیت بسیار اضطراری است و اگر صیادشیرازی می‌تواند حرکت کند بسیار بجا خواهد بود. ایشان هم همان روز بلافاصله نیروهای بسیجی‌ای را که خودش آموزش داده بود به منطقه اعزام کرد و این در شرایطی بود که حتی برای هواپیما امکان فرود در منطقه فراهم نبود، چون فرودگاه سنندج امنیت فرود هواپیما را نداشت و خود نیروها به این صورت از هواپیما پیاده شدند و از همان جا سنگر‌بندی را علیه ضد انقلاب شروع کردند». صیادشیرازی نیز درباره عزیمتش به کردستان می‌گوید: در پی جلسات متعددی که به اتفاق جمعی از دوستان ارتش و سپاه با فرماندهی نیروی زمینی ارتش، شهید سرلشکر فلاحی درباره کنترل مرز داشتیم، پس از گفت‌وگو و بحث مفصل، به خاطر پیامدهای سیاسی طرح، ایشان موضوع را به رئیس‌جمهوری وقت، بنی‌صدر ارجاع و سپس مقدمات این ملاقات را فراهم کرد. در ملاقات با بنی‌صدر با جمع دوستان طرح را ارائه کردیم. پس از بحث و گفت‌وگو، ایشان ابتدا اوضاع نامناسب کردستان بویژه وضعیت شهر سنندج را یادآوری کرد. سپس اظهار داشت: «شما که ادعا دارید، چرا به سنندج نمی‌روید تا اوضاع آنجا را سامان بدهید؟ همین الان شهر سنندج در دست ضدانقلاب است و لشکر ۲۸ در محاصره کامل به سر می‌برد». من هم بلافاصله گفتم: «ما حرفی نداریم و همین حالا هم آماده هستیم، به شرطی که شما ما را پشتیبانی نمایید». بنی‌صدر گفت: «بسیار خب! شما می‌توانید به عنوان نماینده من به منطقه کردستان بروید و به فرمانده نیروی زمینی می‌گویم شما را پشتیبانی کند». از جمله اقدامات صیادشیرازی در کردستان می‌توان به طرح‌های عملیاتی منجر به شکستن حصر شهر سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز اشاره کرد. پس از این طرح‌های پیروزی‌بخش بود که شهید صیاد به پاس مجاهدت‌های خاموش‌ خود، با ارتقای ۲ درجه و با درجه سرهنگ‌تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور ارتش منصوب شد.    * عملیات مشترک ارتش و سپاه در بین همه شهرهای کردستان، سنندج به ‌خاطر موقعیت استراتژیکش هم برای گروه‌های مسلح ضدانقلاب و هم برای دولت از اهمیت بالایی برخوردار بود؛ چنانکه پادگان ارتش در این شهر، فروردین‌ 1358 تحت حمله و محاصره ضدانقلاب قرار گرفت. عملیات آزادسازی این شهر در اردیبهشت 59 نیز که با همکاری مشترک ارتش و سپاه انجام شد، بیش از 20 روز طول کشید.  صیاد درباره نحوه عملیات آزادسازی نقل می‌کند: «پس از ملاقات با رئیس‌جمهور، جلسه‌ای با برادران همراه از جمله برادر رحیم صفوی، فرمانده عملیات سپاه پاسداران اصفهان تشکیل دادیم و قرار شد ایشان فوری به اصفهان برود و تعدادی از برادران پاسدار را برای رفتن به سنندج آماده کند. من هم به اتفاق سروان سیدحسام هاشمی همان شب به اصفهان رفتم و فردای آن روز با یکصد تن از برادران سپاه به فرماندهی برادر سیدرحیم صفوی عازم سنندج شدیم. پس از یک پرواز طولانی، از مسیر جاده کرمانشاه به سنندج، سرانجام در بعد از ظهر مورخه 3/2/59 هواپیمای حامل رزمندگان اسلام در فرودگاه سنندج به زمین نشست. فرودگاه - که ما قبلا از آن هیچ اطلاعاتی نداشتیم - به وسیله یک گروهان از لشکر ۲۸ به فرماندهی شهید سروان متولی حفاظت می‌شد. البته تعدادی از برادران پاسدار هم چند روزی بود به آنها پیوسته بودند که جمعا فرودگاه و ایستگاه رادیو و تلویزیون و دیدگاه و قسمتی از محور شرق جاده سنندج به کرمانشاه، به وسیله آنها حفظ شده بود.  با توجه به موقعیت جغرافیایی شهر سنندج، به طور کلی تمام قسمت‌های شهر و جاده‌های ورودی به شهر، در دست گروهک‌های ضدانقلاب بود. پادگان لشکر ۲۸ سنندج در قسمت غربی شهر در محاصره کامل بود و نیروهای خودی به طور معجزه‌آسایی پادگان را در اختیار داشتند. رفت و آمد بین فرودگاه و پادگان به وسیله هلی‌کوپتر انجام می‌گرفت. در قسمت شرق، تنها همین فرودگاه و ساختمان رادیو و تلویزیون و دیدگاه به وسیله یگان‌های ارتش حفظ می‌شد.  پس از انجام چند عملیات کوچک و متفرق، کمربند ایمنی در قسمت جنوب و غرب و شمال که به جاده دیواندره منتهی می‌شد، برقرار شد اما جناح شرقی شهر یعنی قسمت رودخانه قشلاق، سیلو، شیلر و محور صلوات‌آباد کاملاً در دست ضدانقلاب باقی مانده بود.  در این زمان ما به این نتیجه رسیدیم که باید شهر را به محاصره کامل در آوریم، تا قسمت شرقی شهر سنندج تأمین نشود، سرکوب ضدانقلاب و پاکسازی شهر سنندج امکان‌پذیر نیست. در نتیجه طرح عملیات گردنه صلوات‌آباد را به عنوان یک ضرورت مطرح کردیم که مورد موافقت مسؤولان نظامی وقت قرار گرفت. برای اجرای عملیات، یگان‌های مستقر در منطقه را هماهنگ کردیم. حدود ساعت ۹ صبح 17/2/59 عملیات هلی‌برن ۱۴ گروه رزمی روی گردنه صلوات‌آباد آغاز شد.... روز بعد از عملیات آزادسازی گردنه صلوات‌آباد، پس از هماهنگی با تیپ ۳ زرهی همدان و برقراری تأمین در جلو، عقب، سمت راست و سمت چپ، با یک ستون زرهی سنگین به طرف سنندج حرکت کردیم. طی ۳ یا ۴ روز پس از عملیات گردنه صلوات‌آباد، طرح‌های لازم را جهت پاکسازی داخل شهر سنندج تهیه کردیم. عملیات را از جناح جنوب غربی شهر، یعنی از ارتفاعات «آبیدر» آغاز کردیم که با استفاده از چند فروند هلی‌کوپتر هوانیروز، روی ارتفاعات آبیدر هلی‌برن انجام شد.  ۴-۳ ساعت پس از شروع کار بود که متوجه شدیم صدای «درود بر خمینی» از داخل شهر سنندج به گوش می‌رسد. به سمت شهر حرکت کردیم، اغلب پرسنل سپاه بودند که سوار خودروهای وانت و سیمرغ در خیابان‌های شهر بدون هماهنگی به حرکت در آمده بودند. احتمالا از سمت دیدگاه سنندج به شهر رفته و ضمن مانور در شهر شعار می‌دادند. ما هم به آنها ملحق شدیم. در همین شرایط که همه خوشحال بودند، یک دفعه صدای شلیک گلوله‌های کلاشنیکف به صورت پراکنده شنیده شد. همه سنگر گرفتند اما بعد معلوم شد ضدانقلابیون چند تیر بی‌هدف و هوایی شلیک کرده بودند. به هر صورت، به لطف خداوند متعال شهر سنندج آزاد شد. پایگاه‌های تأمینی و کمیته‌های محلی در نقاط مختلف شهر تشکیل شد که اطلاعات را به روز در اختیار داشتند و ضدانقلاب را شناسایی و دستگیر می‌کردند. به این ترتیب عملیات پاکسازی و آزادسازی گردنه صلوات‌آباد و سنندج که از ۳ تا ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ به طول انجامید، به یاری خداوند تبارک و تعالی و جانفشانی شهدای عزیز و همت رزمندگان اسلام از ارتشی، سپاهی، انتظامی و پیشمرگان کرد مسلمان با موفقیت و پیروزی درخشان پایان یافت». البته حضور صیاد در کردستان آنقدرها هم برایش بی‌دردسر نبود. سرهنگ کلانتری می‌گوید: «ایشان چندین‌بار بشدت مجروح شد. یک مرتبه در کردستان اتفاق افتاد که تمام استخوان‌های لگنش پیچ و مهره شد، حتی در بیمارستان که بستری بود دکتر معالج استخوان را کند و دور انداخت و گفت ایشان دیگر از توان نظامی‌گری خارج شده است اما شهید شیرازی با همان روحیه‌ای که داشت با ویلچر آمد منطقه و در داخل آمبولانس هدایت را بر عهده گرفت. مجروحیت دیگر ایشان مربوط به حادثه‌ای بود که در نتیجه یک درگیری، یک نارنجک از سوی ضدانقلاب پرتاب و در نزدیک ایشان منفجر شد و تمام نقاط حساس بدنش آسیب جدی دید اما چون شرایط خاصی بود و اگر دشمن می‌فهمید امیر صیاد‌شیرازی مجروح شده در نتیجه عملیات تاثیر می‌گذاشت، موضوع ناگفته و مخفی باقی ماند، منتها جراحان بیان می‌کردند تنها یکی از ترکش‌ها می‌توانست یک نفر را از پا در آورد اما درباره شهید تا آن نقطه که رسیده بود به امر خدا توقف کرده بود تا او بماند و هدایتگر عملیات باشد».   * برکناری از فرماندهی غرب کشور توسط بنی‌صدر با استعفای دولت موقت به ریاست بازرگان و روی کار آمدن ابوالحسن بنی‌صدر، اوضاع برای صیاد هم تغییر کرد. بنی‌صدر علاقه‌ای به کار با سپاه پاسداران نداشت و صیادشیرازی نیز به خاطر روابط نزدیکی که با پاسدارها بویژه شهید محمد بروجردی داشت، مورد غضب بنی‌صدر قرار گرفت و مخالفت‌هایش با سیاست‌های جنگی بنی‌صدر مزید بر علت شد تا رئیس‌جمهور وقت در شهریور 59 درجات تشویقی صیاد را از او پس بگیرد و پس از برکناری‌اش از فرماندهی غرب کشور، او را به تهران بفرستد.  اما صیاد با توجه به روحیه‌ تسلیم‌ناپذیرش، از سنگر ارتش به سپاه رفته و به مدت 4 ماه در معاونت طرح و عملیات سپاه مشغول به فعالیت شد؛ این ایام همراه بود با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.    * بازگشت دوباره به منطقه با برکناری بنی‌صدر و فرار مخفیانه‌اش به فرانسه، صیاد به ارتش بازگشت. با درجه سرهنگی و با تجربه بیشتر، عازم منطقه غرب کشور شد. می‌توان گفت مهم‌ترین اقدام صیادشیرازی در حضور دوباره‌اش در کردستان، راه‌اندازی قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش با عنوان «حمزه سیدالشهدا» بود؛ قرارگاهی که با تجمیع نیروهای ارتش و سپاه پاسداران، آزادسازی مناطق تحت اشغال گروهک‌ها را سرعت بخشید. این قرارگاه با همکاری شهید محمد بروجردی از سوی سپاه و شهید صیادشیرازی از طرف ارتش راه‌اندازی شد.  شروع همکاری صیاد و بروجردی با یکدیگر، سرآغازی بود بر پاکسازی شهر به شهر کردستان از وجود نیروهای ضدانقلابی که در قالب گروه‌های مختلف مثل دموکرات، کومله، رزگاری و چریک‌های فدایی خلق برای تجزیه ایران گرد هم آمده بودند.  نهم مهر ۶۰ امام خمینی(ره) در حکمی، مأموریت جدیدی برای صیاد تعیین کردند. با شهادت تیمسار ولی‌الله فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش و انتصاب فرمانده وقت نیروی زمینی به جای او، صیادشیرازی بنا به پیشنهاد رئیس وقت شورای عالی دفاع (مرحوم هاشمی‌رفسنجانی) و حکم امام خمینی، عهده‌دار فرماندهی نیروی زمینی ارتش شد.  هاشمی به شرحی که در ادامه می‌آید صیادشیرازی را به‌ عنوان فرمانده نیروی زمینی خدمت امام خمینی معرفی کرد: «محضر شریف فرمانده کل حضرت امام خمینی مدظله العالی؛ با توجه به انتصاب تیمسار ظهیرنژاد به سمت ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به موجب مصوب شورای عالی دفاع در جلسه فوق‌العاده نهم مهرماه ۱۳۶۰ و بر اساس بند «د» اصل ۱۱۰ قانون اساسی جناب سرکار سرهنگ علی صیادشیرازی، فرمانده عملیات شمال غرب به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت حضرت عالی پیشنهاد می‌گردد». «ثامن‌الائمه»، «طریق‌القدس»، «فتح‌المبین» و «بیت‌المقدس» از جمله عملیات‌های پیروزی‌بخشی بود که در طول 5 سال فرماندهی صیاد در نیروی زمینی و همکاری مشترک ارتش و سپاه به دست آمد.    * نبوغ نظامی رهبر انقلاب در دیداری که خرداد 84 با خانواده شهدا داشتند، با اشاره به نقش صیادشیرازی در عملیات بیت‌المقدس فرمودند: «شاید امروز هم بعضی خیال کنند عملیاتی مثل عملیات بیت‌المقدس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! اینها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهى قادر قاطع هوشیار نمی‌تواند هیچ عملی را انجام دهد. در جنگ نظامی، سازماندهی و عملیات و فرماندهی و تاکتیک و دقت‌نظر و موقع‌شناسی و ده‌ها عامل در کنار هم، دانش نظامی را به وجود می‌آورد و استعداد و نبوغ نظامی را نشان می‌دهد. این اتفاق، در عملیات فتح خرمشهر - یعنی همان عملیات بیت‌المقدس - روی داد که همین شهید عزیز اخیر ما - شهید صیادشیرازی - یکی از کارگردانان اصلی این عملیات بود و خود او مثل ظهر چنین روزی، از آنجا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پیروزی را داد و گفت سربازان عراقی صف طولانی کشیده‌اند تا بیایند اسیر شوند! ببینید این عملیات چقدر هوشمندانه و قوی و همه‌جانبه بود که نیروهای دشمن احساس اضطرار می‌کردند که برای حفظ جان خودشان بیایند خود را تسلیم اسارت کنند! در آن روز هزاران نفر از نیروهای دشمن متجاوز - که آن همه با غرور و تکبر، فریاد سر داده بودند - آمدند دودستی خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند». مجاهدت‌های صیاد از چشم حضرت امام(ره) دور نماند و باعث شد اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران به درجه سرتیپی ارتقای مقام پیدا کند.  اگرچه یک سال قبل‌تر در تیر 65 با حکم امام خمینی(ره) فرماندهی نیروی زمینی ارتش را به سرتیپ حسین حسنی‌سعدی سپرده و به عضویت شورای عالی دفاع درآمده بود.  متن حکم امام خمینی(ره) به این شرح بود: «برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه اشخاصی که در متن مسائل جنگ بوده‌اند استفاده هر چه بیشتر شود. بدین سبب سرکار سرهنگ صیادشیرازی و وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب می‌نمایم. از خداوند متعال توفیق همگان را در خدمت به اسلام و کشور مسألت می‌نمایم.  23 تیر 1365 روح‌الله الموسوی الخمینی». معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح و جانشینی رئیس ستادکل نیروهای مسلح مسؤولیت‌هایی بود که صیادشیرازی پس از خاتمه جنگ و در دوران رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای عهده‌دار شد. ‌ تنها ۶ روز از ارتقای درجه‌‌ صیاد به سرلشکری می‌گذشت که در روز بیست‌و‌یکم فروردین‌ مقابل خانه‌اش و در حالی که محافظی به همراه نداشت، توسط منافقین به شهادت رسید.  رهبر انقلاب در پیام تسلیتی که در روز شهادت برای صیادشیرازی صادر کردند، برای نخستین‌بار پس از شهید قرنی، به یک نظامی عنوان سپبهد داده و در توصیف صیاد نوشتند: «امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیادشیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید. این نه نخستین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمان‌های بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه‌ حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است، قرار می‌گیرد و دست خائن خودفروخته‌ای، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع می‌کند.  او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهاد، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا بر روی دست داشت.  سرزمین‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته‌ کردستان، سال‌ها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک‌نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه‌های دفاع‌مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ کرده ‌است. خطر مرگ کوچک‌تر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی یابد. کوردلان منافق بدانند که با این جنایت‌ها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا همچون صیادشیرازی و شهید لاجوردی بدنامی و سیاه‌رویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد. و سردمداران استکبار که با وجود لافزنی‌های ضد تروریستی خود، به امید آن نشسته‌اند که تروریست‌های مزدورشان در ایران اسلامی با شهید کردن مردان استوار و مقاوم انقلاب، راه تسلط بر ایران اسلامی را هموار کنند، بدانند خون شهیدان راه حق، ملت مؤمن ما را راسخ‌تر و آشتی‌ناپذیرتر و مقاوم‌تر می‌سازد. رحمت و فضل بیکران الهی بر روح شهید عزیزمان علی صیادشیرازی و لعنت و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ایادی منفور و مطرود استکبار». *** مرصاد از زبان صیاد امیر شهید سپهبد صیادشیرازی از جمله فرماندهان نظامی‌ای بود که فرصت یافت پس از پایان جنگ، بخشی از خاطرات خود از عملیات‌ها و اقداماتی که در دوران مسؤولیت‌های مختلفش انجام گرفت را شرح دهد و به نوعی یک تاریخ شفاهی دست اولی را برای نسل‌های بعدی به یادگار بگذارد. روایت صیاد از عملیات مرصاد نیز قسمتی از این خاطرات است که در ادامه می‌خوانید.  «عملیات مرصاد، عملیاتی که در ایام سوم تا حدود هفتم مرداد ۱۳۶۷ انجام شد، از قبل طرح‌ریزی شده بود و عملیاتی بود که چهره طبیعی و کاملا حقیقی را از واکنش رزمندگان اسلام در مقابل یک عقیده نشان می‌داد. ویژگی این عملیات این بود که آخرین عملیات ۸ سال دفاع‌مقدس محسوب می‌شد. رزمندگان اسلام با ۸ سال ایثارگری در مقابل دشمن ایستاده بودند و در حالی که سرافرازانه صحنه عملیات را در پیشگاه خداوند متعال به پایان می‌رساندند، همزمان با پذیرش قطعنامه، دشمن شیطان‌صفت، در منطقه غرب کشور و شمال خوزستان شبیخون مذبوحانه‌ای به مواضع رزمندگان اسلام وارد آورد.  در آن زمان نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع بودم. مسؤولیتی به من سپرده شد که گزارشی از منطقه تهیه کرده و گزارش آن را به تهران تحویل دهم که این مأموریت را انجام دادم. ۲۴ ساعت بعد از مراجعت به تهران بود که به من زنگ زدند و اطلاع دادند دشمن از گذر سرپل‌ذهاب عبور کرده و به طرف داخل مرز در حال پیشروی است.  برای من خیلی غیرمعقول بود که درک کنم هویت این دشمن را. چطور دشمنی است که در یک محوری که به نسبت کوهستانی هم هست، یعنی بخوبی می‌شود آن را قطع و قلع و قمع‌اش کرد، سرش را انداخته پایین و مستقیم جلو می‌آید.  خب! ما در وضعیتی بودیم که برای رفتن به منطقه نیاز به یک تکلیف مأموریتی بود که سرانجام زمینه را فراهم کردیم. شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک بهتر مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم.  چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند، از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه‌جایی بودند مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند بالگرد از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان پرواز کردیم. نیمه شب ۴ تیرماه بود و تا ساعت 5/1 نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چگونه در حال پیشروی است. با فرمانده پایگاه هوانیروز که رزمنده فداکاری بود، تماس گرفتم و موقعیت نیروها را برایش توضیح دادم.  ساعت ۵ صبح به پایگاه رفتم، همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است، چاره‌ای نداریم. بالگردهای کبرا باید آماده باشند. یک گروه آتش آماده شد، ابتدا خودم با یک بالگرد ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع پرواز کردم و به این ترتیب نخستین عملیات را علیه نیروهای مهاجم منافق آغاز کردیم. عملیات با رمز «یا علی» آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده بزودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز، علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب بازگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه برده بودند و بعضی‌های‌شان با خوردن سیانور همراه خود، به زندگی‌شان خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه- اسلام‌آباد هزاران کشته از آنان به جا مانده بود.  عملیات مرصاد با ایثار و فداکاری رزمندگان سرکوب شد و منافقین پلید که خبیث‌ترین دشمنان ما بودند، در این عملیات به هلاکت رسیدند. حالا من از این عملیات نتیجه می‌گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که هر زمان طوری مقدر می‌کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود.  خداوند می‌فرماید: بجنگید با آن کفار که من می‌خواهم به دست شما عذاب‌شان کنم و به ما وعده می‌دهد تا آنها را خوار کند و به شما پیروزی وعده می‌دهد و قلب‌های شما را شفا بخشد. کدام قلب‌ها؟ قلب‌هایی که قبل از این عملیات گرفته و غمزده بود.  رزمندگان اسلام قلب‌شان و دل‌شان با امام‌شان برای همیشه گره خورده بود. امام اشاره‌ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود، برای رزمندگان اسلام که سال‌ها فداکاری کرده بودند. در حالی که ۸ سال تلاش شده بود، بعد از آن ما دل‌مان می‌خواست به صورتی دیگر نبرد تمام می‌شد. دل‌مان گرفته بود اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته‌جمعی بدترین و خبیث‌ترین دشمنان‌مان به دست ما موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد ۸ ساله دفاع‌مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت. خداوند شهدای ما را با شهدای کربلا محشور فرماید».