جهاد تبیین جنگ نرم امام حسن(ع)

نیمه ماه رمضان ماه میهمانی و رحمت خداوند، مزین است به سالروز ولادت کریم اهل‌بیت حضرت امام حسن مجتبی(ع)؛ امامی که کمتر به سیره سیاسی و حکومتی ایشان و نقشی که در حفظ و هدایت شبکه تشیع در یکی از سخت‌ترین دوره‌های عصر امامت داشته‌اند پرداخته شده است. پژوهشگران و مورخان بر این عقیده‌اند که اگر تلاش‌ها و مجاهدت‌های امام حسن(ع) در راستای بیداری امت و افشای چهره واقعی دستگاه بنی‌امیه نبود، شهادت سیدالشهدا و واقعه عاشورا اثری بسیار کمتر از آنچه ما در تاریخ مشاهده کردیم داشت. ضمنا می‌توان گفت جهاد تبیین و روشنگری امام حسن(ع) علیه دستگاه بنی‌امیه و بویژه معاویه بستر مناسبی را برای تأثیرگذاری قیام سیدالشهدا فراهم کرد. جهاد تبیین امام حسن مجتبی(ع) صرفا در بیان و سخنرانی محدود و خلاصه نشد، بلکه تدبیر ایشان در قرار دادن مواد و بندهایی در صلح‌نامه‌ای که با معاویه امضا کردند، حکومت معاویه را در بین مردم رسوا و جامعه را به اشتباه خود واقف کرد. برای بررسی و تشریح تاریخی جهاد تبیین و روشنگری در سیره امام حسن مجتبی با دکتر جواد سلیمانی، پژوهشگر حوزه تاریخ اسلام و عضو هیأت علمی مؤسسه‌ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) گفت‌وگو کردیم.  *** * آقای دکتر سلیمانی! در ماه‌های اخیر رهبر معظم انقلاب کرارا از تعبیر «جهاد تبیین و روشنگری» در بیانات‌شان استفاده کرده‌اند. پیش از اینکه از جهاد تبیین در دوره امام حسن مجتبی سوال کنم، بفرمایید اساسا جهاد تبیین در ادبیات دینی ما به چه معناست و چه مفهومی دارد؟ اجازه دهید ذیل بحث تاریخی‌ای که ارائه می‌کنم به تشریح این مفهوم بپردازم. در جامعه دوران امام حسن(ع) خواص دچار ریزش شدند، یعنی خواص آن جامعه به نوعی از آرمان‌های انقلاب رسول خدا(ص) فاصله گرفتند یا با جریان نفوذ دشمن ائتلاف کردند. یک عده از خواص در زمان امام حسن(ع) امثال اشعث‌بن‌قیس، کسانی بودند که با معاویه که دشمن نفوذی بود، ائتلاف کردند. برخی فرمانداران امام حسن(ع) از معاویه پول گرفتند و به او پیوستند و آمادگی پیدا کردند که امام حسن(ع) را تحویل معاویه دهند.  وقتی خواص اهل لغزش شوند و جریان نفوذ، نفوذ کند، در بدنه مدیریتی و ساختار جامعه، شبهه‌های زیادی پیدا می‌شود. زمان امام حسن(ع) در اصل اینکه اصل ولایت امام حسن مشروع هست یا نیست، در اینکه اساسا آیا مرجعیت فقهی و سیاسی برای اهل‌بیت(ع) است، تردید می‌شد. ولایت در غربت قرار گرفته بود و مردم از جهاد خسته شده بودند. دنیا‌گرایی رواج پیدا کرده بود به طوری که امام حسن(ع) می‌فرمودند: زمانی که در جنگ صفین و در کنار پدر من با آنها می‌جنگیدید، دنیا پشت سر بود و آخرت جلو بود. یعنی اولویت اول برای شما تأمین سعادت اخروی بود اما الان دنیا اولویت اول شما شده و آخرت اولویت دوم شما شده است و این در جامعه مشکل ایجاد می‌کند. بسیاری اینچنین شده بودند. شیعیان آن زمان شیعیان محبتی بودند. حتی عده‌ای می‌گفتند درست است که معاویه آدم باتقوایی نیست اما به هر حال مسلمان است و حکومت می‌کند، زیرک است و سیاست و حکومت‌داری می‌داند و باید با او مذاکره و ائتلاف کرد. اصل در برخورد با معاویه سازش است نه چالش. شما چقدر می‌خواهید با او بجنگید، بیایید از این آرمان‌ها دست بردارید. اینها یک تلقی در جامعه شد. تلقی امام حسن(ع) این بود که معاویه در صدد نابودی جامعه اسلامی و شیعیان و تشیع است و مردم این را باور نمی‌کردند. اینجا بود که ابتدا امام علی(ع) فرمودند: «فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ»؛ ما به سوی اموری می‌رویم که این بی‌وجوه است، یعنی جامعه به‌گونه‌ای شد که من می‌خواهم اصلاحات در این جامعه ایجاد کنم، یک حرکت اصلاحی آغاز ‌کنم، یک عده‌ای نمی‌دانند که فلسفه این کار چیست و اعتراض می‌کنند. آنجا که می‌گویم باید عقب نشست می‌گویند چرا، آنجا که می‌گویم باید پیشرفت کرد، می‌گویند چرا و درک نمی‌کنند؛ «لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ». این حرکت‌ها و سیاست‌های من به گونه‌ای است که «وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ»؛ نه عقل‌های شما و نه دل‌های شما قرار می‌گیرد که ساکت باشید و صبر کنید و تحمل کنید، نه عقل‌های شما ثابت می‌ماند که به شما دستور بدهد که پشت سر من حرکت کنید.   در درستی سیاست تردید می‌کنند، در تحلیلی که از زمان دارند. مثل اینکه مقام معظم رهبری الان می‌فرمایند ما  درگام دوم انقلاب اسلامی هستیم و عده‌ای در جامعه می‌گویند وضعیت بسیار خراب است و مردم از دین برگشته‌اند، وضعیت اقتصادی بسیار خراب است و داریم نابود می‌شویم. مقام معظم رهبری می‌فرمایند استراتژی ما در منطقه زیاد شد، در زمینه اقتصادی هم مشکلات ما قابل حل است، شاخص‌های رشد بالایی هم در برخی زمینه‌ها داریم. دستاوردهای انقلاب را باید دید.  نگاه‌ها بین امام جامعه و بخش قابل توجهی از مأمومین متفاوت شد. زمان امام حسن(ع) نیز همین حالت ایجاد شد. یک گسلی بین نگرش امام حسن(ع) به وقایع و حوادث و جامعه ایجاد شد. امام حسن(ع) می‌فرمود راه نجات اینجا مقاومت در برابر استکبار است نه مذاکره ذلیلانه و تحویل دادن حکومت به آنها، باید مقاومت کنیم و مانند پدرم بجنگیم اما عده دیگری می‌گفتند مقاومت جواب نمی‌دهد و باید کنار آمد.  هر جامعه‌ای که مبتلا به این مشکلات شود و گسل نگرشی بین امام و نگاه امام و تحلیل امام از زمان و مأمورین و پیروان ایجاد شود، در این وضعیت مهم‌ترین سلاح مبارزه جهاد تبیین است.  برای اینکه جامعه را از توهم و اشتباه خارج کرد، راه‌حل مهم آن، جهاد تبیین است. بنابراین جهاد تبیین یک جنگ نرم است. چون ما نمی‌توانیم با برادران مسلمان خود در جامعه، جنگ سخت کنیم، باید آنها را هدایت کنیم. امام حسن(ع) امام جامعه است و باید آنها را هدایت کند. راه هدایت جهاد تبیین است.  اما ثمره جهاد تبیین چه می‌شود؟ ثمره جهاد تبیین همیشه این نیست که شما به گفتمان غالب تبدیل شوید و همه بگویند شما درست می‌گویید و کل جامعه تابع شما باشند. ثمره جهاد تبیین حفظ گفتمان صحیح و انقلابی با عنوان گفتمان زنده و حاضر در برابر گفتمان غالب است، یعنی وقتی شما می‌آیید با جهاد تبیین وارد عرصه می‌شوید و با بیان و سیاست‌ها و تدبیرهای کوتاه‌مدت و درازمدت خود، خود را حفظ می‌کنید و پیام خود را به تاریخ و زمانه می‌دهید، این گفتمان شما نمی‌میرد. اگر ساکت شوید و از مواضع و دیدگاه خود، تبیین و دفاع نکنید، اگر تدبیرهایی اتخاذ نکنید برای اینکه مواضعی که اتخاذ کردید برای جامعه بعدا روشن شود که چه فلسفه‌ای داشت ولو برای قشری از جامعه، اگر چنین نکنید، این گفتمان شما از بین می‌رود و نابود می‌شود. امام حسن(ع) دید اگر با جهاد تبیین وارد مبارزه با دشمن در عرصه افکار عمومی نشود، این گفتمان در آینده قلع و قمع و نابود می‌شود. امام حسن(ع) دید که مردم زمانه‌اش می‌گویند صلح با معاویه و پذیرش حاکمیت معاویه، تنها راه نجات ما است و جنگ فایده‌ای ندارد.    * به نظر می‌آید این مسأله عقبه‌ای نیز در زمان حاکمیت امیرالمؤمنین(ع) نیز داشته باشد. آیا امیرالمؤمنین نیز با همین مشکلات دست و پنجه نرم می‌کردند؟ بله! در زمان امام علی(ع) در اواخر جنگ صفین این نغمه شروع شد اما زمان امام حسن(ع) به اوج خودش رسید. امام حسن(ع) برای اینکه این گفتمان خود را برای جامعه به عنوان یک گفتمان برتر جا بیندازد، ابتدا همان مواضعی که امام علی(ع) گرفت را تکرار کرد و فرمود؛ معاویه ادعای صلح می‌کند اما قابل اعتماد نیست، اگر نظر من را می‌خواهید با معاویه بجنگیم. سپاهی را ترتیب داد و عده‌ای را فرستاد که به طرف صفین بروند و با معاویه در خط مقدم رو‌به‌رو شوند، خودش هم در مدائن ایستاد تا نیرو جمع کند و ببرد. در این گیر و دار یک عده‌ای از معاویه باج گرفتند و به سپاه دشمن پیوستند، یک عده دیگری که پشت صحنه بودند، آمدند و فریب شایعات معاویه را خوردند و فریاد زدند که ما صلح و زندگی می‌خواهیم و حتی به امام حسن(ع) که می‌خواست نیرو جمع کند و با معاویه بجنگد، حمله کردند. امام حسن چرا این کار را کرد؟  می‌خواست بگوید سیاست پدر من درست است و اینها می‌گفتند این اشتباه است. امام حسن دید اگر بخواهد این روند را به همین ترتیب ادامه دهد، معاویه جنگ را آغاز می‌کند و جنگ که شروع شد، نیروهای منسجم و وفادارش به قدری کم هستند که معاویه می‌تواند همه اینها را از بین ببرد و دیگر هیچ فریادزنی که از اسلام ناب و تشیع بگوید، در تاریخ باقی نخواهد ماند و تشیع از بین خواهد رفت. فلذا ابتدا اتمام حجت کرد و گفت من به معاویه اعتماد ندارم، این خاندان مورد اعتماد نیست و نظر پدرم درست است و بیایید بجنگیم و بعد دید که اینها نیامدند، صلح را مطرح کرد. برای اینکه به این مردمی که فکر می‌کردند معاویه قابل اعتماد است، اثبات کند قابل اعتماد نیست. در مواد صلح نامه یکسری عناصری را گنجاند که می‌دانست معاویه این را قبول ندارد ولی برای اینکه فعلا صلح قوام پیدا کند و بدون دردسر به حکومت برسد، حاضر است همه اینها را امضا کند.  یکی اینکه فرمود: شما حق ندارید حقوق مردم و شیعیان کوفه و بصره که با امام علی(ع) بودند و خانواده‌های‌شان، خانواده‌های شهدا و مجروحان را قطع کنید.  حق ندارید برای بعد از خودتان جانشین تعیین کنید، حکومت بعد از شما به حسن بن علی یا حسین بن علی منتقل می‌شود. حق ندارید سب امام علی(ع) را کنید. چند مورد را گنجاند و معاویه همه اینها را قبول کرد. مردم هم گفتند معاویه همه این موارد را قبول کرده، لذا به عنوان یک حاکم خوب جلوه کرد. امام حسن می‌دانست که معاویه قلبا اینها را نمی‌پذیرد ولی عمداً آنها را گنجاند که نقض عهد معاویه به همه مردم اثبات شود. بعد از اینکه تمام شد، معاویه آمد و گفت این مواد صلح‌نامه زیر پای من هست و زیر پا گذاشت و مردم بیعت کردند و حکومت قوام پیدا کرد، تک‌تک اینها را نقض کرد. برای بعد از خود خلیفه تعیین کرد و یزید را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد.  قرار بود به مردم بصره و کوفه که شیعیان محبتی بودند، فشار نیاورد که معاویه فشار بسیار آورد. سب و دشنام به اهل بیت و علی(ع) را باب کرد. در حالی که قرار کرده بود اینچنین نکند. یکی‌یکی این تعهدات را نقض کرد و فشار خود را بر کوفه افزایش داد، آرام آرام شیعیان کوفه خدمت امام حسن(ع) آمدند و گفتند بیا با این معاویه بجنگیم. یعنی جهاد تبیین امام حسن که در قالب سخن و بیان و تدبیر بود، اینجا جواب داد و جامعه به این نتیجه رسید که امام حسن درست می‌گوید. البته اکثریت جامعه به این نتیجه نرسیدند. اقلیتی که شمشیرزن بودند، در صفین کنار امام علی(ع) و بعدها با امام حسن(ع) بیعت کردند، اگر آنها پای کار می‌ایستادند، خیلی کارها می‌شد انجام داد، اینها متنبه شدند و خدمت امام حسن(ع) آمدند.  امام حسن و بعدها امام حسین گفتند تا معاویه زنده است فعلا جهاد نکنیم چون معاویه یک قدرتی داشت که هم انقلاب‌های ارزشی را در نطفه خفه می‌کرد و هم اینها را به عنوان شورشی و یاغی در جامعه جلوه می‌داد. پیام خون مجاهدانی که جلوی معاویه می‌ایستادند، به تاریخ نمی‌رسید. امام حسن(ع) آمد هویت پوشالی بنی‌امیه را برای شیعیان کوفه و یاران خود افشا کرد در حقیقت در طول فرآیندی 10 ساله آرام آرام پرده‌ها برداشته شد. وقتی پرده‌ها برداشته شد، برای جهاد آمادگی پیدا کردند اما فایده این جهاد تبیین این نبود که همه به سمت امام حسن بیایند و صرفا گروهی به حضرت و حرف‌های‌شان بازگشتند.    * همان‌طور که فرمودید اثرات و نتایج جهاد تبیین بعضا در سال‌های آینده خودش را نشان می‌دهد. اثر جهاد تبیین و روشنگری امام حسن مجتبی علیه دستگاه فاسد اموی در هنگام قیام سیدالشهدا چگونه جلوه کرد؟ زمان قیام امام حسین(ع) که شد، عده‌ای اول آمدند و کلی نامه نوشتند؛ همان‌ها که ماهیت بنی‌امیه برای‌شان فاش شده بود گفتند ما حاضریم قیام کنیم اما هنوز اعتماد به اهل‌بیت در دل‌شان قوام پیدا نکرده بود، لذا در وسط کار تغییر پیدا کردند و 72 یار برای حضرت باقی ماندند ولی چون ماهیت بنی‌امیه فاش شده بود؛ وقتی سیدالشهدا در مقابل یزید ایستاد جامعه در قلبش می‌گفت حسین بن علی مرد حق است و یزید انسانی اهل دنیا، ظالم و فاسد است و در این میدان حق با حسین بن علی است. پیام خون سیدالشهدا در دالانی از عقلانیت و مظلومیت به مردمان زمانش و تاریخ رسید.  جهاد تبیین امام حسن(ع) بستر مناسبی را برای تأثیرگذاری قیام سیدالشهدا فراهم کرد به‌طوری که وقتی غروب روز عاشورا شد، در لشکر بر سر نکشتن امام حسین(ع) دعوا بود و یکی می‌گفت تو حسین بن علی را بکش و دیگری می‌گفت تو بکش. می‌گفتند هر کس حسین را بکشد گناه بزرگی به گردنش است. قبلا این حرف‌ها را نمی‌زدند.   اینها اصلا منطق‌شان تغییر کرد، به امام حسین نامه داده بودند ولی وقتی دیدند خطر کشته شدن هست، گفتند نرو که به شهادت می‌رسی. بعد از قیام سیدالشهدا آمدند و سخنرانی کردند و گفتند ما باید برویم و قیام کنیم، اگر پیروز شدیم، حکومت اسلامی تشکیل می‌دهیم و به اهل بیت می‌دهیم و اگر هم پیروز نشدیم، شهید می‌شویم و باز هم سعادت اخروی نصیب ما می‌شود. این منطق شهادت‌طلبی است، این منطقی را که زمان رسول خدا بود، هر جامعه‌ای که این منطق را داشته باشد شکست نمی‌خورد. تا پای خون خود جهاد می‌کند، پیروز شد حکومت اسلامی تشکیل می‌دهد و پیروز هم نشد، با شهادت خودش جبهه حق را آبیاری می‌کند و از پی آن باغ و بستان‌هایی در آینده ایجاد می‌شود.  فلذا خون سیدالشهدا اثر گذاشت و غیرت دینی جامعه افزایش پیدا کرد، مردم بصیرت دینی پیدا کردند و همه اینها مرهون جهاد تبیین امام حسن(ع) است. بهترین شاهد برای اینکه جهاد تبیین امام حسن بهترین راه بود این است که امام حسین از سال 51 هجری و پس از شهادت امام حسن به امامت رسید ولی 10 سال قیام نکرد و همان منطق را در برابر معاویه ادامه داد. وقتی 10 سال تمام شد و معاویه مرد و یزید روی کار آمد امام حسین دست به قیام زد.  در انقلاب اسلامی ما، الان همین حالت وجود دارد. عده‌ای فشار آوردند که باید با آمریکا مذاکره کرد و تنها راه چاره برای عبور از این بحران تحریم و فشارهایی که دشمن می‌آورد، مذاکره با آمریکاست. حتی گفتند ما باید با اینها دست بدهیم، حتی برخی از جاسوس‌های خارجی در کنار وزرای ما عکس گرفتند. اینها آرام آرام داشتند نفوذ می‌کردند، مقام معظم رهبری ابتدا مانند امام حسن(ع) فرمودند همان راه امام خمینی(ره) درست بود و باید در مقابل آمریکا ایستادگی کرد ولی وقتی اکثریت قابل توجهی می‌گویند این بار مذاکره کنیم و امتیازی بدهیم و امتیازی بگیریم و از این بحران به این طریق نجات پیدا کنیم و تحریم‌ها را برداریم لذا نظام اجازه مذاکره را داد. در حالی که رهبر انقلاب گفتند که من خوشبین نیستم و اعتمادی به آنها ندارم و حتی گفتند اینها بویی از اخلاق نبرده‌اند ولی اگر شما فکر می‌کنید این راه به نتیجه می‌رسد، من قائل به نرمش قهرمانانه هستم. نرمش قهرمانانه همان شیوه‌ای است که امام حسن در زمان خودشان اتخاذ کردند. ابتدا تبیین کردند، ذهن‌ها را هوشیار کردند که دشمن قابل اعتماد نیست و بعدا فرمودند اگر می‌خواهید و فکر می‌کنید که از این راه به نتیجه می‌رسد، اشکالی ندارد مذاکره کنید ولی این خطوط را رعایت کنید. اینها مذاکره کردند و پیمانی را بستند و همه خطوطی که رهبری فرمودند را رعایت نکردند و در عین حال رهبری سکوت کردند. برجام که امضا شد، مدتی نشد که ترامپ آن را پاره کرد و حال فهمیدند که رهبری درست می‌گفتند و آمریکایی‌ها اصلا قابل اعتماد نیستند. اروپایی‌ها هم که می‌گفتند ما پایبند هستیم، به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکردند، آرام آرام ملت اعتمادشان نسبت به آمریکا و اروپا قطع شد. این بار چون حکومت اسلامی در جامعه ما قوام یافته بود، ملت ما آمدند طرف تئوری مقام معظم رهبری که با اقتصاد مقاومتی کشور را اداره کنیم و با استفاده از روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای همسایه و غیرمتعهد و کشورهای اسلامی بیاییم یک قدرت اقتصادی بزرگی را در کشور تشکیل دهیم که این آسیب‌های اقتصادی که دشمن به ما زد را جبران کنیم.  آرام‌آرام جامعه به این نقطه رسید و لذا شما می‌بینید که در دوره بعد به کسی رأی دادند که طرفدار گفتمان مقام معظم رهبری بود. بنابراین این جهاد تبیین امام حسن(ع) توسط مقام معظم رهبری امروز در جامعه یک بار دیگر تکرار شد و این در جامعه ما جواب داد. یک تفاوت با صدر اسلام دارد و آن این است که در صدر اسلام این گفتمان فقط به عنوان یک گفتمان زنده در تاریخ باقی ماند ولی در زمان ما تنها به عنوان یک گفتمان زنده نیست بلکه این گفتمان قدرت هماوردی دارد و گفتمانی است که عده زیادی آمدند به این گفتمان رای دادند و رئیس‌جمهوری انتخاب کردند که طرفدار این گفتمان هست. نمایندگان مجلس کاملا طرفدار این گفتمان هستند. در منطقه و جهان، سیاسیون دنیا به آقای رئیسی به دید یک رئیس‌جمهور مقتدر نگاه می‌کنند و حاضر هستند با او هم‌پیمان شوند و گفت‌وگو و مذاکره کنند و به این افتخار می‌کنند. اینها نشان می‌دهد در زمان ما این جهاد تبیین مقام معظم رهبری که شبیه جهاد تبیین امام حسن بوده، توانست گفتمان انقلاب اسلامی را نه‌تنها به عنوان یک گفتمان زنده و حاضر بلکه به عنوان یک گفتمان قوی در برابر گفتمان‌های دیگر مطرح کند. *** امام حسن(ع) الگوی مواسات و  مومنانه محمد امین علی‌دوست: امام حسن مجتبی(ع) الگوی مجسم مواسات است. مواسات در سیره امام حسن(ع) فراتر از یک کمک مومنانه است، بلکه بخشیدن همه زندگی خود در راه خداست. یکی از صفات برجسته امام مجتبی(ع)، انفاق و بخشش بی‌سابقه ایشان بود. امام مجتبی(ع) همه اموالش حتی کفش‌های خود را در راه خدا صدقه دادند. ابن‌عساکر به سندش از عامر نقل کرده که گفت: «انّ الحسن بن علی قاسم‌الله تعالی ماله مرّتین حتی تصدّق بفرد نعله»: حسن بن علی اموالش را ۲ بار با خدا تقسیم کرد، حتی اینکه به یک عدد از نعلینش صدقه داد.  همان‌طور که این روایت تاریخی اذعان می‌کند، مواسات در سیره امام حسن(ع) مساوات در بهره‌مندی از نعمت‌ها بود و این چیزی فراتر از انفاق و بخشیدن بخشی از مال به نیازمندان است.  ابوهشام قناد می‌گوید: من از بصره برای حسن بن علی‌(ع) کالا می‌بردم. هنگام خرید با من چانه می‌زد و متاع را خریداری می‌کرد ولی گاه من هنوز نشسته بودم که تمام آن را در راه خدا می‌بخشید و می‌گفت: «پدرم از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود: المغبون لا محمود و لا مأجور»؛ فریب خورده نه ستوده است و نه دارای پاداش! قطعا یکی از علل اصلی ایجاد این سیره در زندگی امام حسن(ع)، باور و یقین به مساله معاد بوده است؛ باوری که انسان را از دنیا منقطع و به خدا پیوند می‌دهد. امام مجتبی(ع) فرموده‌اند: «برای آخرت خود چنان عمل کن که فردا خواهی مرد و برای دنیای خود چنان عمل کن که گویا همیشه زنده هستی». ابن‌مسعود از پیامبر(ص) نقل می‌کند: در شب معراج، دیدم بر سومین در دوزخ نوشته شده: «هر کس می‌خواهد در روز قیامت عریان نباشد، باید بدن‌های عریان را بپوشاند و هر کس می‌خواهد در آن روز تشنه نماند، باید تشنگان را در دنیا سیراب کند و هر کس مایل است در روز قیامت گرسنه نباشد، باید گرسنگان را در این دنیا غذا دهد. یکی از ویژگی‌های مهم سیره امام حسن(ع) این بود که حضرت هیچگاه هیچ سائلی را دست خالی برنمی‌گرداند و به هر نحوی مشکل او را برطرف می‌کرد. روزی مردی فقیر از امام مجتبی(ع) درخواست کمک کرد. آن حضرت چیزی در دست نداشتند و چون نمی‌خواستند آن فرد را ناامید برگردانند، او را به سوی بارگاه خلیفه راهنمایی کردند تا خلیفه را در سوگ دخترش تسلیت بدهد و بدین وسیله، صله‌ای دریافت دارد.  به حضرت عرض شد: چرا هرگز نیازمندی را ناامید برنمی‌گردانید، اگرچه سوار بر شتر باشید؟» فرمودند: خود من هم نیازمند درگاه خداوند هستم و دوست دارم که خداوند مرا محروم نگرداند و شرم دارم در حالی که نیازمند هستم، نیازمندان را ناامید کنم. عادت خداوند این است که نعمت‌هایش را بر من ارزانی بدارد و عادت من هم این است که نعمت‌هایش را به بندگانش عطا کنم، می‌ترسم که اگر از این عادت خود دست بردارم، خداوند هم دست از عادت خود بردارد.  امام مجتبی(ع) همواره از میهمانانش پذیرایی می‌کرد، حتی اگر آنان را نمی‌شناخت. امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت. ایشان تهیدستان را به خانه خود می‌برد و به گرمی از آنان پذیرایی می‌کرد و به آنها لباس و پول می‌بخشید.  در سیره امام حسن انفاق به مادیات محدود نمی‌شود، بلکه هر چیزی را دربر می‌گیرد که بتواند برای دیگران سودمند باشد. امام مجتبی(ع) درباره انفاق دانش می‌فرمایند: دانش خویش را به مردم بیاموز و علم دیگران را یاد بگیر؛ زیرا در این صورت، دانش خود را پایدار کرده‌ای و آنچه را نمی‌دانستی، فرا گرفته‌ای.  امام مجتبی (ع) در برابر فقیران فرهنگی و فریب‌خوردگان جاهل نیز قلبی مهربان داشتند. اگرچه آنها بر اثر فریب دشمنان با هتاکی و بی‌حرمتی با امام برخورد می‌کردند اما امام هیچ گاه از سخنان بیهوده آنان غضبناک نمی‌شدند و با لطف و مهربانی آنها را می‌نواختند و به رفع نیازهای‌شان همت می‌گماشتند. آنان نیز با دیدن برخوردهای خاضعانه امام به حیرت می‌افتادند و در اندک مدت از گفته‌های خویش اظهار پشیمانی می‌کردند. نمونه بارز فروتنی امام با فقر‌زدگان فرهنگی و دین‌باختگان بی‌هویت، ملاقات با آن مرد شامی است که داستانش در متون تاریخی بیان شده است.