معمای یک سفرجنجالی !

جعفرگلابی روزنامه‌نگار  
 
 
 


چگونه ممکن است خانواده يک رجل سياسي که بيش از 30 سال در مديريت‌هاي بالا بوده است براي يک خريد يا هر کار ديگري کل سرمايه سياسي او را در معرض تند بادي ويران کننده قرار دهند!؟موضوع اين است که قاعدتا هرکس داراي فهم سياسي باشد در شرايط شکننده و تنگناي همه‌جانبه معيشت مردم و تورم وگراني‌هاي جهشي به شدت حساس مي‌شود ودارندگان پست ومقام بيش ازديگران متوجه نگاه خيره ومتمرکز مردم خواهند بود و حداکثر احتياط را در رفتار خود و خانواده به خرج خواهند داد. لذا اين سوال فوق‌العاده مهم پيش مي‌آيد که چگونه خانواده آقاي قاليباف متوجه اين همه حساسيت نبوده‌اند و طوفاني چنين گسترده را متوجه خويش کرده‌اند؟ اينکه آنها از اوضاع مردم خبر نداشته باشند منتفي است، اينکه تصورکرده باشند کسي متوجه سفر آنها نخواهد شد بازهم با حداکثر احتياط نمي‌خواند، اگر آنها سياسي نباشند که بسيار بعيد است خود آقاي قاليباف و فرزند ارشدش که سياسي هستند آنها چرا متوجه خطر نشده و جلوي سفر را نگرفته‌اند؟ آنها با کمي درايت سياسي مي‌توانستند افراد ديگري از بستگان يا آشنايان را به اين کار بگمارند و حتي از طريق تماس تصويري جزئيات خريد و سليقه خود را پيگيري کنند و اگر کار ديگري هم داشته‌اند بازهم راه‌هاي بي‌خطرکاملا مهياست، لذا اين سوال بزرگ پيش مي‌آيد که چگونه به قول خودشان اين خطا در ماه رمضان رخ داده است؟براي پاسخ به اين سوال بايد فضايي را شناخت که برخي مسئولان و خانواده آنها درآن بسر مي‌برند وايشان را از عواقب اعمال خود غافل مي‌کند. نه تنها برخي مسئولان حاضر و مديران سابق بلکه برخي از سياسيون، سال‌هاي طولاني است که در رفاه بسر مي‌برند و رفتار عمومي و خصوصي‌شان متناسب با همين رفاه نهادينه شده است که دغدغه جدي و موثري پيرامون زندگي اشرافي يا ساده زيستي ندارند. اگرشناخت از فضاي مورد بحث واقعا به‌دست آيد در چنين زندگي‌هايي اصلا سفر به خارج براي خريد و هرکار ديگري معمولي و ساده است که حتي مي‌توان پذيرفت و احتمال زياد داد که آقاي قاليباف با آن همه مشغله واقعا يا از آن خبر نداشته است يا فرصت تامل پيرامون آن را پيدا نکرده است. با چنين الگويي منطق بسياري ازگفتارها و رفتارهاي بلندپايگان شناخته مي‌شود. مثلا آن خانمي که مي‌گويد مدرسه خوبي براي فرزندمان پيدا نکرديم لذا يک مدرسه تاسيس کرديم واقعا و صادقانه اين کار را با توجه به امکاناتي که در اختيار دارد کاملا معمولي و عادي تصور مي‌کند و از بيانش انتظار بازتابي منفي ندارد و تعجب مي‌کند که چرا مردم در مقابل آن بشدت حساسيت نشان مي‌دهند. چند سال پيش دريک عيد ديدني که اتفاقا اغلب‌شان مسئولان دوره‌هاي مختلف بودند شرکت داشتم بجز نوادري درآن جمع حدود 20 نفره سخن شيرين و کاملا عادي اين بود که آيا آقازاده‌هايشان توانسته‌اند براي عيدديدني به موقع بليت تهيه کنند و به ايران بيايند و اگر نيامده‌اند چگونه به وسيله ويدئوکنفرانس برسر سفره هفت سين حاضرشان کرده اند! اين دغدغه بقدري در آن جمع عادي بود که آقايان متوجه نبودندکه اين بحث براي يک شهروند عادي در بهترين حالت اعجاب‌آور است. حاشيه جالبش اينکه تحليل برخي از آقايان از اوضاع بين‌المللي متاثر از اطلاعات ارائه شده توسط فرزندشان بود! چند سال پيش با يکي از وزرا براي مشکل حادي ملاقاتي داشتم. وي براي عوض کردن موضوع از محل سکونتم پرسيد و چون نام جواديه را شنيد حس نوستالوژيکش شکوفا شد و از تولد و بزرگ شدنش در نازي‌آباد گفت !سه بارتاکيد کردم که نازي‌آباد با جواديه دو محله جدا هستند ولي معلوم شدکه وي پس از به‌دست گرفتن مسئوليت‌هاي مختلف طي سال‌هاي طولاني هرگز گذارش به آنجا کشيده نشده وتمام جنوب شهر در نظر او همان نازي‌آباد است! از اين مثال‌ها بسيار در خاطر دارم ولي بهترين نمونه براي شناخت فضاي پيراموني مسئولان و ثروتمندان و حاصل فريز شده آن در ذهن و ضمير آنها همان داستان مشهور ماري آنتوانت ملکه فرانسه است که چون شنيد مردم براي نداشتن نان شورش کرده‌اند، گفت : خوب اگر نان ندارند کيک بخورند!