آنها به دل آتش زدند/ ۲ برادر هلال‌احمری در آتش‌سوزی حرم چه کردند؟

ساعت حدود 10 شب بود. ابوالفضل و محمدرضا طالبی به‌همراه داماد خانواده بعد از زیارت‌وعبادت در حرم، مشغول گپ‌وگفت با یکدیگر بودند که دود سیاهی در محوطه حرم ورودی خیابان نواب‌صفوی حواس‌شان را حسابی پرت کرد.

دود هرلحظه بیشتروبیشتر می‌شد. سریعا به سمت محلی که دود از آن بیرون می‌آمد شتافتند. مسیر حرکت خدام هم به سمت محل وقوع آتش بود، محل استراحت بانوان خدام حرم. همه سراسیمه‌ووحشت‌زده از اتفاقی که در حال وقوع بود در محوطه تردد می‌کردند.

ابوالفضل‌ومحمدرضا سریعا خود را به سمت آتش رساندند گرچه نیروهای حراست حرم مانع از اقدام اولیه آنها شدند اما وقتی خود را هلال‌احمری معرفی کردند راه برای کمک‌رسانی‌شان باز شد. دود از لابلای پنجره‌ها دنبال راه فرار می‌گشت.



در همین حین دو تن از خدام، بانوی بیهوشی را از داخل ساختمان به بیرون انتقال دادند و روی فرش‌های داخل صحن رها کردند و باسرعت دوباره به داخل ساختمان برگشتند. ابوالفضل که برادر بزرگ‌تر است خطاب به محمدرضا گفت: «به کمک آن زن برو تا من همراه خدام داخل بروم و اگر مصدوم دیگری هست خارج کنم.»

 

تنها یک مصدوم بود

به گفته ابوالفضل برای خالی شدن ساختمان از دود سیاهی که در آن پیچیده بود، شروع به شکستن شیشه‌ها و بازکردن پنجره‌ها شدند: «قبل از رفتن داخل ساختمان باید راهی برای خروج دود پیدا می‌کردیم تا اگر فردی داخل مانده راحت‌تر بتواند نفس بکشد. خوشبختانه وقتی وارد شدیم اثری از مصدوم دیگری در ساختمان نبود.»

به گفته او آنچه در آن لحظه بر وحشت مردم افزوده بود عدم‌مدیریت درست حادثه بود. حضور یک‌باره 20 خودروی آتش‌نشانی باعث شده بود تا مردم بیشتر هراسان شوند: «من سال‌ها سابقه کار در آتش‌نشانی را دارم و می‌دانم که اولین کار در این مواقع کنترل خونسردی و پرهیز از شلوغ کردن محیط است. در این لحظه می‌توان با دقت بیشتری عملیات را پیش برد.»

در گوشه دیگر محل حادثه، محمدرضا سریعا مشغول کمک‌رسانی به بانوی مصدوم این حادثه بود: «کاملا بیهوش بود و راه نفسش با زبان بسته شده بود. صدای خرخرهایش به گوش می‌رسید، تمامی علائم حکایت از مسمومیت با دود بود. به‌زور نفس می‌کشید.

تمامی محتویات داخل دهانش سیاه بود. به‌سختی راه تنفس را با تخلیه محتویات داخل دهانش باز کردم و به سمت چپ خواباندمش تا کامل تخلیه شود و بتواند راحت‌تر نفس بکشد. تنفسش خیلی سریع  به حالت عادی برگشت. چنددقیقه بعد خودروی اورژانس از راه رسید و این مصدوم را همراه با برادرم و عوامل اورژانس داخل آمبولانس گذاشتیم و شرایط جسمی او را برای کارشناس اورژانس توضیح دادیم.»

در واقع اگر حضور به‌موقع این دو برادر داوطلب هلال‌احمری نبود شاید این زن از این حادثه جان سالم به درنمی‌برد. محمدرضا می‌گوید: «در چنین مواقعی جان انسان‌ها به ثانیه بند است اگر سریع کمک‌رسانی و اکسیژن لازم تامین نشود چه‌بسا فرد جان خود را از دست بدهد.»

 

آموزش در یک عملیات نجات

او یک خاطره شیرین هم از حوادثی از این دست دارد: «یک‌روز در یکی از  پارک‌های شهر بافق همراه با یکی دیگر از برادرانم در حال قدم زدن بودیم که تقلای یک خانواده برای کمک به مادر خانواده ما را متوجه خود کرد.

قصه از این قرار بود که حین غذاخوردن لقمه در گلوی مادر خانواده می‌ماند و کسی نمی‌دانست در آن لحظه باید چه کاری انجام دهد. من به محض دیدن این صحنه با اجازه خانواده برای کمک به این خانم ورود کردم و با چندضربه بین کتف این خانم او را از وضعیت بدی که در آن گرفتار شده بود، رها کردم.

این حادثه گذشت تا اینکه همین فرد در دوره‌های آموزشی امدادی برادرم شرکت کرد و در یکی از جلسات آموزشی همین قصه را روایت کرد.»

محمدرضا طالبی:

به نظر من فراگیری کمک‌های اولیه در هر خانواده الزامی است چراکه این آموزش‌ها می‌تواند در مواقع حساس جان افراد را نجات دهد

محمدرضا می‌گوید: «این خانم در کلاس آموزشی  گفت که همیشه جان خود و فرزندم را مدیون این امدادگر هلال‌احمری هستم و به‌خاطر همین به خودم قول دادم در این دوره‌های آموزشی شرکت کنم. چراکه در سایه همین آموزش‌ها بود که جان خودم و بچه‌ام نجات یافت.  یک‌روز که از کودک 3-4 ساله‌ام غفلت کردم او از داخل کمد یک شکلات برداشته و در دهانش گذاشته بود.

با صدای سرفه‌های ممتدش داخل اتاق رفتم و دیدم راه نفس بچه‌ام بسته است ترس‌ووحشتی تمام وجودم را گرفته بود. یک‌لحظه یاد اتفاق آن روز پارک و کاری که آن امدادگر انجام داد افتادم و همان حرکت را روی بچه خودم اجرا کردم و شکلات از گلویش خارج شد و نفس کشید.»

 

همهجا حاضرند

محمدرضا می‌گوید وقتی برادرم این روایت را در خانه تکرار کرد همه خاطرات آن روز در ذهنم زنده شد و خوشحال شدم که یک آموزش کوچک می‌تواند به‌راحتی جان انسان‌ها را نجات دهد.

ابوالفضل و محمدرضا حالا هر دو در خانه هلال شرکت سنگ‌آهن مرکزی بافق به آموزش‌های امدادی مشغولند. ابوالفضل از سال 82 رخت هلال‌احمری را به تن کرده است و محمدرضا از سال 88، البته محمدرضا اولین مربی 18 ساله آموزش کمک‌های اولیه در بافق هم هست: «به نظر من فراگیری کمک‌های اولیه در هر خانواده الزامی است چراکه این آموزش‌ها می‌تواند در مواقع حساس جان افراد را نجات دهد.»

آنها هردو در هر زمان‌ومکانی که لازم باشد برای کمک به همنوعان‌شان می‌شتابند چه در طول مسافرت‌های شخصی چه ماموریت‌های امدادی، به‌خاطر همین همیشه خودروهای شخصی‌شان مجهز به وسایل و کمک‌های اولیه ضروری است تا در صورت بروز هر حادثه‌ای قبل از رسیدن نیروهای امدادی خودشان دست به‌کار شوند.

معجزه در برف/ چند روایت عجیب از یک امدادگر