درد آبادان ؛ این‌بار اما، توفیر دارد

ابوالفضل باني كارشناس فرهنگي از آن شب مرداد ماهي که سينما رکس آبادان در آتش سوخت و 400 نفري که به تماشاي فيلم سينمايي گوزن‌ها رفته بودند، قرباني شدند، آبادان درد دارد. از آن 9 آباني که درياقلي سوراني همان اوراقچي معمولي حاشيه شهر، ديد که عراقي‌ها بي سر و صدا، نخل‌هاي کوي ذوالفقاري را قطع کرده‌اند و پل زده‌اند روي رودخانه بهمنشير تا به طرف جاده خسروآباد بروند و محاصره آبادان را تکميل کنند و او با عجله، فاصله 9 کيلومتري کوي ذوالفقاري تا مقر سپاه آبادان را رکاب زد و فرمانده سپاه آبادان را مطلع کرد، آبادان درد دارد.آبادان هنوز از ماه‌‌ها حصر درد دارد.آبادان با بيش از 400 شهيد دانش‌آموز، 2 هزار شهيد مردمي و 177 شهيد گمنام، درد دارد.احمدآباد، اميري، هزاري‌ها،هلندي‌ها و کوي لاله درد دارند. باغچه‌هايشان هنوز بوي باروت و ترکش خمپاره مي‌دهند. آبادان از دود پالايشگاه درد دارد. آبادان از آن نيمه روز دوم خردادي که متروپل «ساختمان عبدالباقي » زد و بند را تاب نياورد و فروريخت و تا الان 28 کشته روي دست مردم آبادان گذاشته است، درد دارد. اگر حساب کنيم آبادان از آن شب 28 مرداد 57 تا اين صبح دوم خرداد 1401 و حال دل مردم آبادان خوب نيست. در جنگ هم خون بود، اما دشمن، بعثي بود و روبرو و به قصد خانه و خاک و وطن آمده بود. آبادان تاب آورد و ايستاد، از ننه زاغي که در احمدآباد ماند، قوت قلب بچه‌هاي رزمنده بود. از چمران و باکري و همت تا حاج احمد کاظمي و خرازي مهمان ننه زاغي بودند و گاه بر سر سفره‌ بي‌پيرايه‌اش مي‌نشستند، ايستاد تا سيدِ هاشمي و حاجي جمي و امير کهتري. اما....اما درد متروپل با همه‌ اين دردها فرق دارد. توفيرش در اين است که اين زخم را خانگي‌ها به آبادان زده‌اند، اين بار محله‌ اميري نه از خمپاره‌ي صدام که از زد و بند اين و آن تا حالا 28 کشته روي دست آبادان گذاشته است. تن آبادان تب دار و داغ است و تن تب دار مرهم مي‌خواهد. ملاطفت مي‌خواهد. داغدار، غمخوار مي‌خواهد. پشت و پناه مي‌خواهد. حق آبادان بيش از اين درد نيست. درمان است. درمان آبادان هم هرچند دشوار اما شدني‌است. صريح و شفاف مقصران را همانجا در کوي اميري تا آوار متروپل در منظر نگاه بازماندگان هنوز تازه هست محاکمه کنيد. شايد درد آبادان، درد خوزستان و درد ايران تسکين يابد.