قلم در دست شاخهای مجازی!
یاسر نوروزی| اواخر دهه 80 بود که چهرههای مشهور سینما و تلویزیون بهتدریج شروع به انتشار کتاب کردند. پیش از آن البته معدودی از چهرههای اینچنین آثاری منتشر کرده بودند که بعضی از آنها آثاری قابل تامل بودند. اما ناگهان موجی به راه افتاد که گویی چهرههای سینماگر برای چاپ کتاب از هم سبقت میگیرند. نوشتن شعر و داستان در واقع تبدیل به نوعی مُد روز بین این جماعت شده بود. ناشران هم که البته بهخاطر سود حاصل از فروش کتابهای این چهرههای مشهور، شروع به چاپ کردند. گاهی حتی ناشران بزرگ اقدام به انتشار چنین آثاری میکردند. به این ترتیب گاهی کتابهایی دیدیم خالی از هر نوع ادبیت. درواقع آنچه امروز بهعنوان سلبریتی میشناسیم، گاهی حتی نوشتههای اینستاگرامی و فیسبوکی و غیرهاش را هم منتشر کرده؛ کتابهایی بسیار ضعیف که از جمله آنها میتوان به کتاب صابر ابر اشاره کرد. این جریان در سالهای اخیر متوقف نماند و همچنان ادامه دارد. اما همزمان با توسعه شبکههای اجتماعی، افرادی شروع به انتشار کتاب کردند که صرفا بهواسطه صفحات مجازی و فالوئرهای فراوان، به شهرت رسیده بودند. در واقع جریانی دیگر به راه افتاد از انتشار آثاری که بسیاری از آنها نازل و بیکیفیت بودند. به این ترتیب اگر اوایل دهه گذشته مردم برای کتابهای نویسندگانی نظیر مصطفی مستور یا رضا امیرخانی صف میکشیدند، ناگهان دیدیم که عدهای صف کشیدهاند برای خرید کتاب کسی که اصلا اسمش را هم نشنیدهایم! از جمله این کتابها هم میشود به کتاب «قهوه سرد آقای نویسنده» (روزبه معین)، «راز رخشید برملا شد» (علی سلطانی)، «من سر قولم هستم» (امیر علی ق.) و غیره اشاره کرد. در هفتههای گذشته هم کتابی منتشر شد از سوی یکی از بلاگرهای خارج از ایران که فقط در ایام نمایشگاه، پنج چاپ آن به پایان رسید! هرچند نظرات درباره این پدیده همیشه منفی نبوده است و عدهای آن را به سود بازار کمدرآمد کتاب در ایران میدانند. در واقع آنچه اهمیت دارد نظرات اهالی ادبیات است که در این پرونده سراغشان رفتیم تا درباره این جریان بپرسیم. آیا چنین جریانی به سود بازار کتاب است؟ برای آنچه بهعنوان صنعت فرهنگ میشناسیم چه معایبی قابل تصور است؟ چه وجوهی در این بازار مغفول مانده است؟ رسانهها چه وظیفهای دارند؟ و...