جایگاه ایران در نظم جدید جهانی

واژه نظم نوین جهانی پس از جنگ اول جهانی وارد ادبیات سیاسی شد و عملاً حاصل جنگ‌های ۳۰ ساله اروپای مرکزی است که با قرارداد صلح وستفالی، دو اصل جدید در سیاست خارجی «حفظ توازن قدرت بین‌المللی از طریق حمایت از ائتلاف ضعیف‌تر در برابر ائتلاف قوی‌تر» و «اولویت منافع ملی بر سایر منافع (مذهبی، عقیدتی و …)» را مطرح کرد که بعداً به شکل گسترده از سوی سیاستمداران به کار گرفته شد، اما مرور زمان ثابت کرد که این دو اصل توسط قدرت‌های مسلط و پیروز همواره زیر پا گذاشته شده و به دستاویزی برای اعمال سلطه بر سایر کشور‌ها تبدیل شد. نظم نوین جهانی که به ایجاد ساختار سازمان ملل متحد انجامید، امروز به دلیل ناکارآمدی و ناتوانی ساختار سازمان ملل متحد در حل معضلات و بحران‌های موجود در جهان از یک‌سو و سوءاستفاده قدرت‌های بزرگ از این ساختار برای گسترش سلطه و چپاول کشور‌ها از سوی دیگر، در حال فروپاشی بوده و تلاش امریکا در سه دهه اخیر برای جایگزینی نظم مورد نظر خود بعد از فروپاشی شوروی نیز ناکام مانده و جهان در حال گذار از یک پیچ تاریخی برای ورود به نظمی جدید است.
از «فرسایش الگو‌های لیبرال سرمایه داری غربی»، «تزلزل در اردوگاه فاتحین جنگ جهانی دوم»، «انتقال مرکز ثقل قدرت از غرب به شرق» و «گسترش قدرت انقلاب اسلامی و ظهور محور مقاومت»، «شکل‌گیری سازمان همکاری‌های اقتصادی و امنیتی شانگ‌های با ۴۳ درصد جمعیت جهان و بیش از ۴۰ درصد اقتصاد جهان»، «قدرت‌های نوظهور اقتصادی موسوم به بریکس با حداقل ۵۰ درصد جمعیت و ۴۴ درصد اقتصاد جهان» و «آمادگی برای تشکیل جی۸ جدید» از یک‌سو و طولانی شدن جنگ روسیه علیه ناتو در اوکراین و گسترش دامنه آثار آن بر انرژی، مواد غذایی و... به‌عنوان نشانه‌های فروپاشی نظم موجود و حرکت به سمت نظم جدید جهانی می‌توان نام برد.
موضوع نقش آفرینی جمهوری اسلامی در نظم جدید بین‌المللی، به‌عنوان رسالتی اجتناب‌ناپذیر و فراقوه‌ای از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و در صدر اولویت‌های نظام اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی قرار داشته و تمامی قوای کشوری و لشگری باید خود را برای ایفای نقش نظام اسلامی در عرصه نظم جدید بین‌المللی آماده کنند.
آنچه بر اهمیت نقش جمهوری اسلامی در نظم جدید بین‌المللی می‌افزاید، مهندسی فرایند پنج‌گانه تحقق اهداف انقلاب اسلامی و رسیدن به تمدن نوین و بزرگ اسلامی است. به این ترتیب می‌توان گفت جهان در عصر جدید، صحنه تقابل مدافعان ساختار فعلی جهان به رهبری امریکا با صحنه گردانان نظم جدید جهانی است و جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان پرچمدار محور مقاومت و طلایه دار تحقق تمدن نوین و بزرگ اسلامی، بیشترین سهم در فروپاشی هژمون غرب را دارا بوده و در ادامه راه نیز مهم‌ترین وظیفه و رسالت را در ایجاد نظم جدید جهانی عهده دار است.


پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، امریکا که خود را ابرقدرت بلامنازع می‌دید و زمینه را برای ایجاد نظم نوین تک قطبی و تثبیت هژمونی خود بر جهان مساعد می‌دید، با نسخه «پایان تاریخ» و «دهکده جهانی» افرادی نظیر فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون سرمست از باده غرور با تدوین «استراتژی امنیت ملی امریکا در قرن ۲۱» با سرعت برنامه استیلای مطلق خود بر جهان و ایجاد نظم نوین جهانی را دنبال کرده و درپی آن بود که تا قبل از سال ۲۰۰۷ میلادی آرایش و نظم نوین جهانی را به اتمام رسانده و قواعد و الزامات نظم جدید را بر جهان حاکم نماید. در این دوره شاهد تلاش‌های ایالات متحده برای مدیریت اقتصاد جهانی از طریق تحمیل کنوانسیون‌های مالی نظیر CFT و پالرمو و مدیریت مناقشات بین المللی، صدور ارزش‌های امریکایی مانند لیبرال دموکراسی در چارچوب مفاهیمی مانند جهانی شدن و راه اندازی جنگ‌ها و حرکت‌های ساختگی مانند انقلاب‌های رنگی برای اسقاط نظام‌های سیاسی مخالف و استقرار دولت‌های همسو با منافع ایالات متحده هستیم. این حقیقت اجتناب‌ناپذیر است که ایالات متحده امریکا هیچ گاه نتوانست نظم بین المللی تک قطبی مطلوب خود را به صورت کامل مستقر کند و از جمله مهم‌ترین دلایل این ناکامی شکل‌گیری انقلاب اسلامی و متعاقب آن محور مقاومت است.
آثار ظهور انقلاب اسلامی و شکل‌گیری محور مقاومت در ناکامی امریکا و غرب در «ساقط نمودن حکومت بشار اسد و تغییر نظام سیاسی سوریه»، «ناتوانی در حذف انصارالله از سپهر سیاسی یمن» و «ناتوانی در حفظ تروریست‌های داعش» کاملاً مشهود است. قابل انکار نیست که اکنون پس از گذشت سه دهه از تلاش‌های امریکا و متحدان غربی اش برای ایجاد و تثبیت نظم بین المللی تک قطبی، شاهد نشانه‌های زوال نظم جهانی مورد نظر امریکا و حرکت به سمت شکل‌گیری یک نظم بین المللی جدید هستیم؛ موضوعی که در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مکرراً و تحت عناوین و مفاهیمی مانند «تغییر در هندسه نظم جهانی»، «پیچ تاریخی»، «ظرفیت درون زا»، «عمق استراتژیک» و ... مورد توجه و تمرکز قرار گرفته است.
اینک فروپاشی هژمون غرب با جنگ روسیه علیه ناتو در اوکراین سرعت گرفته و حرکت به سوی نظم جدید، وارد مرحله جدید شده است.
حقیقت این است که امریکا و غرب پس از فروپاشی شوروی هیچ نقشی برای روسیه قائل نبوده و در چارچوب نظم نوین مورد نظر خود همواره در صدد توسعه و عمق بخشی به ناتو و در نوردیدن امنیت روسیه عمل کرده و همین موضوع سبب احساس خطر روسیه و ورود به جنگ با ناتو و غرب در اوکراین شده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رمضانی دانشجویان در ششم اردیبهشت ماه پیرامون تحولات جاری بین‌المللی از جمله جنگ در اوکراین فرمودند: «امروز جهان در آستانه یک نظم جدید بین‌المللی است که این نظم، بعد از دوران نظم دو قطبی جهان، و نظریه نظم جهانِ تک قطبی در حال شکل‌گیری است که البته در این دوره امریکا روز به روز ضعیف‌تر شده است.»، «این جنگ اوکراین را به نظر من باید یک مقداری با یک دید عمیق‌تری نگاه کرد؛ این جنگ صرفاً یک حمله نظامی به یک کشور نیست. ریشه‌های این حرکتی که امروز انسان دارد در اروپا مشاهده می‌کند، ریشه‌های عمیقی است و آینده‌های پیچیده و دشواری را انسان حدس می‌زند که وجود داشته باشد».
از طرف دیگر در حاشیه جنگ روسیه در اوکراین، طرح «موازنه نرم» در مقابل هژمون در ادبیات روابط بین‌الملل، می‌تواند فرایند تغییر نظم را با سرعتی بیشتر پیش برد و از دستاورد‌های پیروزی نسبی احتمالی روسیه در جنگ اوکراین، بهره‌برداری بیشینه نماید و حضور و دخالت دادن دولت‌های درجه دوم در موازنه نرم هزینه‌های استفاده از قدرت سخت را برای غرب به شدت بالا برده و بر سرعت فروپاشی نظم موجود خواهد افزود. بر این اساس جمهوری اسلامی باید بتواند در معماری نظم آینده جهان، مشارکتی معنادار داشته و فراتر از منطقه در مقیاس جهانی به تغییر نظم موجود به نظم مطلوب کمک کند و اگر چنین نکند، به‌گفته رهبر معظم انقلاب اسلامی، طبیعی است که از نظمی که نشانه‌های متعددی از آن وجود دارد، سود مناسبی نخواهند برد.