حدیث دلدادگی یک بانوی ژاپنی به ایران و انقلاب

الهه آرانیان- «همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی با توپ پر به سراغم آمد و در حالی که پدر و مادرم می‌شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ می‌فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی‌هایی دارد؟ اصلاً تو می‌دانی ایران کجای دنیاست که می‌خواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!» این جمله‌ها بخش‌هایی از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» است؛ کتابی که روایتگر دو هجرتِ کونیکو یامامورای ژاپنی است؛ اولین هجرت از آیین شینتو به دین اسلام و دومین هجرت از ژاپن به ایران. کونیکو وقتی مسلمان شد، نام قرآنیِ «سبا» را برای خودش انتخاب کرد و با نام خانوادگی همسرش، اسدا... بابایی، به سبا بابایی تغییر نام داد. او در دوران زندگی‌اش از کودکی تا امروز، حوادث و رخدادهای بزرگی را به چشم دیده و حیاتش دستخوش اتفاقات  عجیب و شگفت‌آور  بوده‌است؛ از جنگ جهانی دوم گرفته تا ازدواج با یک تاجر ایرانی، گرویدن به دین اسلام، مهاجرت به ایران، انقلاب اسلامی و شهادت پسرش، محمد در عملیات والفجر یک. خانم بابایی این روزها در بستر بیماری است و رهبر انقلاب برای سلامتی او که عمر خود را در مسیر اسلام و انقلاب صرف کرده‌است، دعا کردند. زندگی سبا بابایی یک زندگی معمولی نبوده و نیست، همین معمولی نبودنش باعث شد تا حمید حسام و مسعود امیرخانی به سراغ روایت و ثبت این زندگی پرفراز و نشیب بروند. با مسعود امیرخانی درباره چگونگی نگارش کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» و نیز شخصیت سبا بابایی، تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس گفت‌وگو کرده‌ایم.   ماجرای نوشتن کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» از کجا شروع شد؟ خانم سبا بابایی در سال‌های اخیر به فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی روی آورده بودند که یکی از آن‌ها این بود که در کسوت مترجم بین جانبازان شیمیایی کشورمان با بازماندگان فاجعه اتمی هیروشیما پیوند برقرار می‌کردند، با همکاری موزه صلح، عده‌ای از هنرمندان، ورزشکاران و جانبازان شیمیایی را به ژاپن می‌بردند و دیدارهایی بین دو گروه با هدف فعالیت‌های صلح‌طلبانه صورت می‌گرفت. در یکی از این دیدارها، آقای حمید حسام که جانباز و رزمنده هم هستند، با خانم بابایی آشنا می‌شوند و وقتی پای خاطرات ایشان می‌نشینند و متوجه می‌شوند که مادر شهید هم هستند، تصمیم می‌گیرند که زندگی ایشان را بنویسند. فراز و نشیبی که در خاطرات ایشان وجود داشته و اتفاقات نادری که در زندگی ایشان رخ داده از جمله این‌که از شرق آسیا با فرهنگ و دین و زبان متفاوت مهاجرت می‌کنند به کشوری در غرب آسیا با فرهنگ و جغرافیایی دیگر، ما را بیشتر به این نتیجه رساند که مفصل‌تر پای صحبت‌شان بنشینیم و خاطراتشان از بدو تولد تا امروز را دریافت کنیم.   «مهاجر سرزمین آفتاب» شامل چه بخش‌هایی است؟ کتاب از کودکی خانم بابایی که مقارن با پایان جنگ جهانی دوم است، آغاز می‌شود و در ادامه، دوران آشنایی با یک تاجر ایرانی در ژاپن، دوران علاقه به تاجر ایرانی، ازدواج، تولد فرزند اول در ژاپن و هجرت به ایران، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهادت پسرش، محمد را دربرمی‌گیرد. خانم بابایی بعد از شهادت فرزند هم به فعالیت‌های اجتماعی روی می‌آورد از جمله تدریس زبان ژاپنی در دانشگاه، همکاری با وزارت ارشاد در بخش مطبوعات ژاپن، همکاری با موزه صلح، امدادرسانی به آسیب‌دیدگان زلزله بم به همراه یک گروه ژاپنی و... .   همکاری شما با آقای حمید حسام در نگارش کتاب به چه شکل بود؟ مصاحبه با خانم بابایی برعهده من بود و آقای حمید حسام هم کتاب را نوشتند.   از بازخوردهای مخاطبان این کتاب که اولین چاپش در سال 99 بوده است، بگویید. آخرین خبر این است که کتاب به چاپ سیزدهم رسیده‌است که با پرداختن رسانه‌های عمومی به کتاب به دلیل این‌که خانم بابایی در بستر بیماری هستند، احتمالاً به چاپ‌های بالاتر هم خواهد رسید.   با توجه به این‌که مسئولیت مصاحبه‌های حضوری با خانم بابایی با شما بوده است، اگر بخواهید شخصیت‌شان را توصیف کنید، چه می‌گویید؟ چهره و سیمای ایشان، لهجه و حرف زدنشان، رنگی از سرزمین آبا و اجدادی‌شان دارد، ولی در رفتار و سکنات نمونه یک مادر مهربان ایرانی هستند. خانم بابایی هر دو وجه شخصیت‌شان را حفظ کرده‌اند؛ یعنی هم وجه  ایرانی و اسلامی و هم آن‌چه از پدر و مادر به ایشان رسیده‌است.   احساستان از این‌که رهبرمعظم انقلاب «مهاجر سرزمین آفتاب» را خوانده‌اند و به زودی ، تقریظ ایشان بر کتاب هم منتشر می‌شود، چیست؟ این که کتاب دیده شده، بسیار باعث خوشحالی است. ما بیشتر به خاطر خود خانم بابایی خوشحال هستیم. از این جهت که زحمت‌ها و تلاش‌های ایشان در دوران زندگی‌شان دیده شد. خانم بابایی به همراه همسرشان در دوران انقلاب به نیازمندان بسیار کمک می‌کردند و در جنگ هم بسیار همراه رزمندگان بودند. برای ایشان آرزوی شفای عاجل و سلامتی دارم.