در اسارت هوش سياه

در ماه‌هاي اخير خبرهايي از دستگيري مجرماني منتشر مي‌شود كه در سال‌هاي پيش جزو نخبه‌هاي دانشگاه‌هاي معتبر كشور بوده‌اند. دانشجويان نخبه‌اي كه مي‌توانستند با توانمندي‌هاي ذهني و نوآوري‌هاي خلاقانه خود به رونق صنعت، اقتصاد، دانش و فرهنگ اين كشور خدمت كنند امروز به كلاهبرداران و مجرمان حرفه‌اي تبديل شده‌اند. اين نوشتار تاملي آسيب‌شناختي است بر اين پديده اجتماعي.  بين بهره هوشي مجرمان با نوع جرايم رابطه معناداري وجود دارد. بر اين اساس، ارتكاب جرايم سازمان‌يافته و پيچيده، نيازمند افرادي باهوش است. عبارت «هوش سياه» بازتاب‌دهنده رابطه بين بهره هوشي بالا با جرايم پيچيده است. جرايم رايانه‌اي، جرايم طراحي‌شده و جرايم مبتني بر آزمايش‌هاي شيمي و تقلب‌هاي علمي نمونه‌اي از جرايمي هستند كه عبارت هوش سياه را درباره آنها مي‌توان به كار گرفت. اما سوال اين است كه كدام شرايط اجتماعي، نخبه‌هاي دانشگاهي را به جاي خدمت به كشور به ورطه جرايم سازمان‌يافته و «اسارت هوش سياه» مي‌كشاند؟ قانون‌شكني و قانون‌گريزي نخبه‌ها را در ساختار اجتماعي ناكارآمد، بي‌سازماني اجتماعي و شرايط آنومي مي‌توان تبيين نمود. با الهام از «رابرت مرتون» جامعه‌شناس امريكايي، رفتارهاي نابهنجار و ضد ارزش را مي‌توان محصول ناهماهنگي بين اهداف و ابزاري تلقي نمود كه جامعه براي رسيدن به آنها در نظر مي‌گيرد. بر اين اساس در يك جامعه پايدار، ميان اهداف اجتماعي و راه‌هاي پذيرفته شده از سوي عامه مردم براي دستيابي به آنها تعادل وجود دارد. نخبه‌هاي دانشگاهي پس از پايان تحصيلات تلاش مي‌كنند تا متناسب با استعداد و توانمندي خويش، با ابزارهاي موجود به اهداف ارزشمند اجتماعي دست يابند. شغلي مناسب با درآمد كافي، ازدواج به موقع و فرزندآوري، ماشين و مسكن مناسب و تفريح و سرگرمي، نيازهاي اوليه آنها براي يك زندگي است.
اينكه در كدام بازه زماني، تحقق اين نيازها در آينده عملي خواهد شد، از اهميت زيادي برخوردار است. بيشتر نخبه‌هاي دانشگاهي كه اين بازه زماني را در داخل كشور بسيار طولاني و دست‌نيافتني تصور مي‌كنند به فكر مهاجرت مي‌افتند اما در اين ميان برخي نخبه‌هاي دانشگاهي در دام وسوسه‌هاي هوش سياه گرفتار مي‌شوند و براي رسيدن به نيازهايي كه جامعه آنها را ارزشمند تلقي مي‌كند و كوتاه كردن بازه زماني رسيدن به اهداف ارزشمند زندگي، راهكار را در پيوستن به باندهاي تبهكاري و كلاهبرداري و ارتكاب جرايمي مي‌دانند كه افراد مجرم با هوش متوسط از انجام آنها عاجزند.
علاوه بر بازه زماني طولاني تحقق اهداف ارزشمند، نخبه‌ها شاهد افرادي هستند كه با هوشي پايين‌تر و با حداقل تلاش، تنها به واسطه روابط و موقعيت‌هاي انتسابي و نه اكتسابي به همين اهداف دست يافته‌اند. در چنين حالتي رابطه بين «تلاش‌هاي مشروع و قانوني با كسب موفقيت»، معناداري خود را از دست مي‌دهد. اين مساله به ويژه درباره افراد با بهره هوش بالا، حساسيت به تبعيض اجتماعي را به‌شدت افزايش مي‌دهد. اختلال در رابطه «هوش با موفقيت» و «تلاش با موفقيت» از عوامل مهم افزايش احساس تبعيض اجتماعي در جامعه ايران است كه تاثيرات عميقي بر بخش‌هاي مختلف جامعه به ويژه نقش بي‌بديل نخبه‌ها دارد كه نتيجه آن در خوشبينانه‌ترين حالت انزواي نخبه‌ها و مهاجرت آنها و در بدبينانه‌ترين حالت كشيده شدن نخبه‌ها به باندهاي تبهكاري و دام‌هاي هوش سياه است.
درجامعه فعلي ايران؛ خواست‌ها و نيازهاي اجتماعي، تناسب معقولي با وسايل و امكانات براي برآوردن آن نيازها و خواست‌ها ندارد. در اين جامعه، بر اهدافي مانند اشتغال، تشكيل خانواده، فرزندآوري، خوش‌خلقي با اعضاي خانواده، تعهد به ارزش‌هاي اخلاقي ايراني-اسلامي تكيه و به آن پافشاري مي‌شود، بدون اينكه وسايل و تمهيدات و امكانات رسيدن به اين اهداف تقريبا براي اغلب افراد جامعه فراهم شده باشد. در چنين جامعه‌اي، گسترش و شيوع انواع مشاغل و فعاليت‌هاي غيرقانوني قابل پيش‌بيني است. نكته مهم ديگري كه در ارتباط با نخبه‌ها و شكاف بين اهداف و ابزارهاي كسب موفقيت در رسيدن به اهداف وجود دارد اين است كه اين شكاف به تدريج پيوند نخبه‌ها را با جامعه تضعيف كرده و آنها را از تعامل با كارگزاران مشاغل قانوني به تعامل و معاشرت با قانون‌شكنان مي‌كشاند.  بر اساس آنچه آمد، تا زماني كه شكاف بين اهداف و ابزارهاي قانوني رسيدن به آنها در جامعه ايران كاهش پيدا نكند، نمي‌توان اميدوار بود كه برخي نخبه‌هاي دانشگاهي در نتيجه وضعيت فعلي به ورطه جرايم سازمان‌يافته و «اسارت هوش سياه» گرفتار نشوند. كاهش وضعيت فعلي جامعه ايران، نيازمند تغيير در رويكردها و سياست‌گذاري‌هاي كلان كشور است و تا اين رويكردها اصلاح نشود رشد آسيب‌هاي اجتماعي اجتناب‌ناپذير خواهد بود.