سبک زندگی تکدی‌پیشگی حرفه‌ای!

بالای شهر یا پایین شهر فرقی نمی‌کند، هر کجای تهران که بروید با متکدیانی مواجه می‌شوید که برای گرفتن پول التماس می‌کنند! برخی از متکدیان سر چهارراه می‌ایستند و با سماجت شیشه ماشین‌ها را پاک می‌کنند و برخی دیگر جلوی داروخانه‌ها و رستوران‌ها بساط پهن می‌کنند تا وقت بیماری و گرسنگی رهگذران، مقابل چشم باشند و با ایجاد حس ترحم در میان افراد به هدف خود برسند.
برخی از شهروندان با دیدن متکدیان، دلشان به رحم می‌آید و با اعتماد به آنها، برایشان هر چیزی را که خواسته باشند، می‌خرند. هر چند این حس نوع‌دوستی قابل ستایش است، اما مگر متکدیان با خرید این اقلام راضی می‌شوند؟ متأسفانه آن‌ها دقایق، ساعات و روز‌های دیگر نیز برای گدایی به همان‌جا می‌روند یا مکان‌های جدید را انتخاب می‌کنند تا چهره‌شان برای رهگذران تکراری نشود. گویا به این سبک زندگی عادت کرده‌اند و قرار نیست برای تأمین هزینه‌های زندگی‌شان، کار آبرومندانه‌ای را انتخاب کنند. یک متکدی: شغل با حقوق کمتر از ۱۰ میلیون تومان نمی‌خواهم!
برای صحبت با یکی از متکدیان از خیابان مطهری به سمت خیابان قائم مقام فراهانی حرکت می‌کنم. در اولین چهارراه، دو پسر جوان حدوداً ۱۴ الی ۱۵ ساله را می‌بینم که یک تی شیشه پاک‌کن کوچک در دست دارند و در حال تمیز کردن شیشه ماشین‌ها هستند؛ از چهره رانندگان معلوم است که تمایلی به تمیز شدن شیشه‌هایشان ندارند، زیرا با «دنده عقب گرفتن» یا «دست تکان دادن» تلاش می‌کنند متکدیان از ماشین‌شان دور شوند، اما آن‌ها با سماجت تمام و لبخند عجیبی که روی لب دارند، به کارشان ادامه می‌دهند. هر چند در میان رانندگان کمتر کسی توجهی به آن‌ها می‌کند، اما دو راننده به این دو پسر جوان، پول می‌دهند و مهر تأییدی به تکدی‌گری‌شان در چهارراه می‌زنند.
به سمت این دو جوان می‌روم، از آن‌ها می‌پرسم: «چرا این کار را انتخاب کردید؟ اگر شغلی برایتان پیدا شود، سرکار می‌روید؟» پسر جوانی که مشخص است سن کمتری دارد، می‌گوید: «تا حقوقش چقدر باشد. اگر کمتر از ۱۰ میلیون تومان باشد، نه نمی‌روم!» تعجب می‌کنم و می‌گویم: «مگر درآمدتان چقدر است؟» می‌خواهد چیزی بگوید، اما بعد از نگاه به دوستش، حرفش را می‌خورد و با کمی مکث می‌گوید: «همین ۱۰ میلیون تومان که گفتم.» مشخص می‌شود که این دو جوان قصد سرکار رفتن ندارند، برای همین بحث را عوض می‌کنم و می‌پرسم: «ناهار و شام را چطور تهیه می‌کنید؟» جوانی که بزرگ‌تر است به رستوران سرچهارراه اشاره می‌کند و می‌گوید: «گاهی از مردم می‌خواهیم برایمان غذا بخرند. در کل هر چیزی که پیدا بشود، می‌خوریم تا سیر شویم.» می‌گویم: «می‌دانستید درآمدتان از خیلی از این مردم که می‌گویید برایتان غذا بگیرند، بیشتر است؟ چرا با پولی که از شیشه تمیز کردن گرفته‌اید، برای خودتان غذا نمی‌خرید؟» جوانی که کوچک‌تر است، می‌گوید: «پول را برای پدر و مادرم که در افغانستان هستند، می‎فرستم و فقط یک میلیون تومان برای خودم نگه می‌دارم.» می‌پرسم: «تا کی به این کار ادامه می‌دهید؟ نمی‌خواهید درس بخوانید؟ پیشرفت کنید؟ یا شغل مناسبت‌تری داشته باشید؟» پسر کوچک‌تر با خنده و شوخی می‌گوید: «تا همیشه! مگر این شغل چه اشکالی دارد؟» حرف‌هایشان متعجبم می‌کند و وقتی می‌بینم خودشان هم تلاش برای پیشرفت و بیرون آمدن از این وضعیت نمی‌کنند، خداحافظی می‌کنم و به سوی رستورانی که در چهارراه قرار دارد، می‌روم. کارگر رستوران: متکدیان دنبال پول بادآورده هستند


مدیر رستوران در حال گرفتن سفارشات و حساب کردن پول غذا‌ها است، از او درباره تعداد متکدیانی که هر روز به رستورانش می‌روند و از مشتریان طلب غذا می‌کنند، سؤال می‌پرسم. این آقای حدوداً ۵۰ ساله می‌گوید: «روزی صدبار این بچه‌ها و بقیه اعضای گروهشان اینجا می‌آیند و از مردم غذا می‌گیرند.» او ادامه می‌دهد: «یک مشتری داشتم که وسعش در حد خرید یک ساندویچ بود، اما تحت‌تأثیر حرف‌های این بچه‌ها قرار گرفت و ساندویچ خودش را به این‌ها داد!» کارگر این رستوران هم که انگار داغ دلش تازه شده‌باشد، در ادامه حرف‌های مدیر رستوران می‌گوید: «شغل این بچه‌ها همین است، ماهرانه با مردم حرف می‌زنند و با ایجاد حس ترحم در میان مشتریان، غذا گدایی می‌کنند. خیلی‌هایشان اصلاً گشنه نیستند و درآمدشان از کارگران رستوران اینجا بیشتر است. حرصم در می‌آید از اینکه نان بازویشان را نمی‌خورند و خیلی راحت از مردم گدایی می‌کنند تا پول بادآورده بخورند.» متکدیان روزی ۱۰ بار آبمیوه از مردم می‌گیرند
کنار این رستوران یک آبمیوه‌فروشی است و از خانمی که پشت صندوق مغازه نشسته است، درباره حضور متکدیان برای گدایی آبمیوه سؤال می‌پرسم. او می‌گوید: «ظهر و شب فرقی نمی‌کند. عادت این بچه‌ها و بقیه دوستانشان شده که از مردم آبمیوه و بستنی بخواهند.» می‌پرسم: «چه تعداد از مشتریان شما برای این بچه‌ها آبمیوه می‌خرند؟» می‌گوید: «خیلی‌ها! تقریباً یک سوم مشتریان ما با شنیدن حرف‌های متکدیان دلشان به رحم می‌آید.» داخل مغازه یک آقا ایستاده است. او به خانم صندوق‌دار اشاره می‌کند و می‌گوید: «من و همسرم از صبح تا شب به این مغازه می‌آییم، دو بچه را خانه تنها می‌گذاریم و در حالی که با مشتری، سازمان مالیات و سازمان بهداشت سر و کله می‌زنیم، یک درآمد حداقلی کسب می‌کنیم. این بچه‌ها روزی ۱۰ بار آبمیوه از مردم می‌گیرند که این تعداد آبمیوه را خود ما نمی‌خوریم!» خوراکی گدایی می‌کنند و به قیمت کمتر آن را می‌فروشند!
در خیابان سنایی یک سوپرمارکت قرار دارد که متکدیان روزی چند بار، جلوی در آن می‌ایستند و با آه و ناله از مشتریان می‌خواهند برایشان اقلام و خوراکی بخرند. از صاحب مغازه می‌پرسم: «روزی چند بار از مشتریانتان گدایی می‌شود؟» او که در حال چیدن نوشابه‌ها داخل یخچال است با عصبانیت می‌گوید: «روزی ۱۰ هزار بار! به این کار عادت کرده‌اند. من به مشتریانم می‌گویم که گول این‌ها را نخورید، اما خیلی‌هایشان می‌گویند: «ثواب دارد» و بی‌توجه به حرف من به آن‌ها کمک می‌کنند.» او ادامه می‌دهد: «متکدیان خوراکی و اقلامی را که خریده‌اند، برای خود ما می‌آورند و می‌گویند با پول کمتری از آن‌ها برداریم. شاید برخی از مغازه‌داران قبول کنند، اما چنین پولی از گلوی من پایین نمی‌رود.» کسی به داد کسبه نمی‌رسد
یک رستوران در خیابان میرزای شیرازی که به تازگی شروع به کار کرده‌است نیز از متکدیانی که از مشتریانش غذا می‌خواهند شاکی است. خانمی که صاحب این رستوران است، حرف‌های سایر کسبه را تأیید می‌کند و می‌گوید: «لطفاً این معضل را جدی پیگیری کنید. از بیرون کردن متکدیان از داخل مغازه‌مان خسته شدیم. هر چقدر هم به مشتریانمان می‌گوییم برایشان غذا نخرید گوش نمی‌کنند.» او ادامه می‌دهد: «شب‌ها و وقتی که مردم برای خوردن شام اینجا می‌آیند، بیشتر از ۱۰ نفر از متکدیان اینجا کمین می‌کنند و باعث مزاحمت می‌شوند. متأسفانه اورژانس اجتماعی هم نتوانسته برای ما کاری انجام دهد.» این خانم به دعوا‌های میان متکدیان نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: «من برای جذب مشتری و کسب درآمد نیاز به تمرکز و انرژی زیادی دارم، اما هر روز با این بچه‌ها درگیر می‌شوم و باید مانع آمدنشان به داخل رستوران شوم. متأسفانه گاهی متکدیان سر پول و غذا با همدیگر دعوایشان می‌شود و فحش‌های رکیک به هم می‌دهند و کسی هم نیست که برای حل این معضل کاری برایمان انجام دهد.» «شهر بدون گدا» هم در امان نیست
افزایش تعداد متکدیان فقط مربوط به تهران نمی‌شود. تبریز که روزگاری به «شهر بدون گدا» معروف بود هم از تکدی‌گری در امان نمانده‌است. یکی از شهروندان تبریزی به خبرنگار «جوان» می‌گوید: «هر چند که آمار رسمی برای تعداد متکدیان تبریز اعلام نشده‌است، اما مشاهدات میدانی نشان می‌دهد که تعداد متکدیان در تبریز افزایش یافته‌است.» این در حالی است که یعقوب هوشیار، شهردار تبریز در پاسخ به سؤال خبرنگار «جوان» مبنی بر علت افزایش تعداد متکدیان در شهر می‌گوید: «تبریز مشکلی از لحاظ تکدی‌گری ندارد و تنها موارد نادری از این معضل مشاهده می‌شود که جدی نیست.» او ادامه می‌دهد: «خوشبختانه مجموعه‌های مردم‌نهاد در منطقه فعال هستند و به مستمندان رسیدگی می‌شود. عمده افرادی که تکدی‌گری می‌کنند به صورت گروهی و حرفه‌ای کار می‌کنند.»
هر چند شهردار تبریز مقابله با تکدی‌گری را در تبریز جزو اولویت‌های کاری شهر نمی‌داند، اما اگر متکدیان تبریز نیز به صورت باندی مشغول فعالیت باشند، در آینده نزدیک شاهد فعالیت قارچ‌گونه آن‌ها خواهیم بود و شاید برای پاک کردن چهره شهر از این معضل، خیلی دیر شده‌باشد. زور متکدیان بیشتر است یا مسئولان؟!
در هر دوره از مدیریت شهری، مطالبه جدی شهروندان از مسئولان، جمع‌آوری متکدیان بوده‌است که بخش عمده‌ای از کودکان کار را نیز شامل می‌شود. تاکنون چندین شهردار به بهشت آمدند و وعده‌هایی را برای مقابله با این معضل دادند، اما متأسفانه برآیند عملکرد شهرداران نه‌تن‌ها موجب کاهش آمار متکدیان در پایتخت نشده، بلکه تعداد آن‌ها افزایش نیز داشته‌اشت. علاوه بر شهرداری، سازمان بهزیستی، نیروی انتظامی و دیگر نهاد‌های مرتبط برای مقابله آسیب‌های اجتماعی نیز در کاهش آمار تکدی‌گری نقش دارند، اما متأسفانه عملکرد این سازمان‌ها تاکنون نتیجه رضایت‌بخشی نداشته‌است.
متأسفانه با افزایش متکدیان در شهر، هم شهروندان عاصی شده‌اند و هم کسبه گلایه دارند، اما هیچ‌کدام نمی‌دانند که اعتراضشان را کجا ببرند تا شاید صدایشان شنیده و برای مقابله با معضل تکدی‌گری اقدام مؤثری انجام شود.