ضرورت تغییر مرجعیت تعیین و صلاحیت حقوق بشر در جهان

حقوق بشر، بنیادی‌ترین مسئله‌ای است که هر انسانی به طور ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن باید از آن بهره‌مند باشد. این حق از دیرباز مورد توجه ملت‌ها و اندیشمندان بوده است. امروزه نیز این مفهوم اهمیت و برجستگی فوق‌العاده یافته و تاکنون اسناد بین‌المللی متعددی برای حمایت از سندحقوق بشرفراگیر تدوین شده است.
عدالت، صلح، دموکراسی، آزادی بیان و عقیده و حفظ کرامت انسانی به عنوان ویژگی‌های فطری انسانی، از اساسی‌ترین مسائل جهانی مورد بحث قدرت‌ها و سازمان‌ها و نهاد‌های جهانی در عرصه روابط بین الملل ذیل موضوع حقوق بشر است که مع الأسف از سوی افراد، گروه‌ها و حتی دولت‌ها به اشکال گوناگون تهدید و نقض می‌شوند، یا به طور انحصارطلبانه و یکجانبه تفسیر و مورد استفاده ابزاری قرار می‌گیرند. در این میان ایالات متحده که خود را پرچمدار رعایت حقوق بشر تلقی می‌کند، یکی از بزرگ‌ترین ناقضان آن در داخل و خارج از امریکا به شمار می‌آید.
رفتار و عملکرد دولتمردان امریکا در تاریخ سیاسی امریکا و جهان، بهترین سند برای داوری درباره پرونده حقوق بشر امریکا و ادعا‌های دموکراسی خواهی و حقوق بشری آن است. امریکا که بزرگ‌ترین مدعی حقوق بشر در تاریخ روابط بین الملل است، حجیم‌ترین پرونده‌های نقض حقوق بشری در جهان به شکل مستقیم و غیرمستقیم با خود دارد.
تاریخ مملو از مصادیق و رخداد‌های خلاف حقوق بشری است که توسط امریکا اتفاق افتاده است. کل جغرافیای جهان از قاره امریکا، تا آفریقا و آسیا و اقیانوسیه و حتی اروپا نشانی از آثار و نتایج نقض حقوق بشر امریکا را به تن دارد و درحافظه تاریخی خود ثبت دارد.


به گواهی تاریخ و اسناد موجود در مراکز اسناد، موزه‌های تاریخ سیاسی جهان درآسیا، آفریقا، امریکا، اروپا، دولت امریکا نسبت به اقلیت‌های رنگین پوست در داخل و خارج از امریکا به هیچ یک از تعهدات بین المللی در قبال حقوق بشر پایبند نبوده و نیست. در چندقرن گذشته که کمتر سرزمینی را می‌توان یافت که طعم تازیانه‌های استعمار امریکا را نچشیده باشد. اما قدرت غول رسانه‌ای امریکا، هرگز اجازه نداده و نمی‌دهد، مردم با چهره واقعی امریکا آشنا شوند.
امریکا به عنوان مدعی حقوق بشر، بسیاری از کنوانسیون‌های حقوق بشر را امضا نکرده و در بعضی از مواردی که آن را در سازمان ملل پذیرفته، سیر قانونی آن در مجامع و مجاری قوانین داخل امریکا مورد پذیرش قرار نگرفته است؛ همچنین از خیلی معاهدات بین‌المللی نیز خارج شده است. از مصادیق نقض حقوق بشر امریکا، نقش مستقیم یا دخالت این کشور در راه‌اندازی و مدیریت بیش از ۱۰۰ جنگ در سده اخیر بوده است که در آن‌ها صد‌ها میلیون نفر از مردم کشته و زخمی شده اند، به عنوان نمونه در قاره آفریقا ۵۰ میلیون آفریقایی و در عراق و افغانستان یک تا ۵ میلیون نفر به دست امریکا قربانی شده‌اند. جمهوری اسلامی ایران عزیز نیز از عوارض جنایات ضد حقوقی امریکا درامان نبوده و نیست، بیان جنایات امریکا در حق مردم ایران قبل و بعد از انقلاب کتاب هفتاد من مثنوی است که از حد این مختصر فراتر است.
اهم این جنایات عبارتند از سرنگونی دولت مردمی مصدق، قانون کاپیتولاسیون، پرداخت حق توحش به سربازان امریکایی مستقر در ایران، حمله به هواپیمای مسافربری ایران در ۱۲ تیر ۱۳۶۷، حمایت از ترور ۱۷ هزار انسان بی‌گناه توسط گروهک منفور منافقین (به طوری که در سال‌های اولیه دهه ۶۰، شاهد ترور روزانه ۳۰ نفر از مردم در تهران بودیم)، پشتیبانی از صدام در جنگ تحمیلی و کشته و مجروح شدن هزاران نفر از مدافعان وطن و مردم عادی، حمایت از گروهک‌های تروریستی، اعمال تحریم‌های همه‌جانبه از جمله در زمینه داروی بیماران خاص و اقدامات تروریستی و تخریبی.
مهم‌ترین نقض حقوق بشر به دست دولت امریکا، در ماه ژوئیه ۱۹۸۸ مصادف با ۱۲ تیرماه ۱۳۶۷ اتفاق افتاد. در این روز ناو «وینسنس» امریکا هواپیمای مسافربری ایرانی را که حامل ۲۹۰ مسافر که اغلب آنان زنان و کودکان بودند به شهادت رساند. به همین مناسبت، ایران، در راستای دفاع از حقوق خود و برقراری صلح، امنیت و حقوق بشر، ۱۲ تیرماه هرسال را «روز افشای حقوق بشر امریکایی» نامگذاری کرده است. یادداشت را با چند سؤال حائز تامل و نیازمند تبیین به پایان می‌برم؛ امریکا با این پرونده حجیمی که درنقض حقوق بشردارد، چرا باید مرجع تعیین و صلاحیت رعایت حقوق بشر در جهان باشد؟ آیا سازمان‌ها و نهاد‌های مدافع حقوق بشر درکشور‌های نباید تدبیری برای برون رفت از سیطره حقوقی امریکا انجام بدهند؟ آیا کشورها اسلامی نباید ذیل حقوق بشر اسلامی، آغازگر تغییر قطب تعیین حقوق بشر درشرایط فعلی باشند؟ قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران چه نقشی درتغییر رویکرد و تغییر قطب تعیین حقوق می‌تواند داشته باشد؟