ساحت فرهنگ و سياست (۳)

اين‌همه رفتند و ماي شوخ‌چشم
هيچ نگرفتيم از ايشان اعتبار
بيتي كه خوانديد از قصيده شماره ۲۸ كليات سعدي است. خداوند رحمت كند مرحوم آيت‌الله محي الدين حائري دوست و همكار در دوره نخستِ مجلس شوراي اسلامي را، حافظ مي‌خوانديم، گفت: «سعدي قاعده فرهنگ ما و حافظ ارتفاع آن است!» اين سخن قيمت ندارد. هرچه درباره آن بيشتر بينديشيم، اوج و عمق بيشتري مي‌يابد. قصيده را بخوانيد تا ببينيد چه دريايي از معاني در آن موج مي‌زند و چه رودخانه‌هاي شيريني در دل دريا جاري است. چندين ضرب‌المثل مشهور از همين قصيده در زبان و ادب پارسي به يادگار مانده است. ما نه تنها از رفتگان اعتبار و عبرت نمي‌گيريم، بلكه از ماندگان و روندگان در عصر خودمان نيز غافليم. افزون بر آن از تجربه خودمان هم عبرت نمي‌گيريم! اين سومي ديگر محشر است.
عبرت از رفتگان: 


دوران حكومت ۳۷ ساله شاه و البته ۳۷ روزه بختيار، شايسته توجه و تامل است. شاه با اهل فرهنگ چگونه مواجه مي‌شد؟ چه تصور از اهل فرهنگ داشت؟ چرا و چگونه اهل فرهنگ، نويسندگان و شاعران و هنرمندان عليه او بودند؟ چرا شاه از روشنفكران با تحقير ياد مي‌كرد؟ در يك كلام شاه «شخصيت بي‌فرهنگي» بود و از فرهنگ ايراني و نيز فرهنگ اسلامي شناختي نداشت. گنجينه‌اي كه به عنوان سند شناخت او از حيث فرهنگي و دانش و دانايي در اختيار است، افزون بر يادداشت‌هاي علم. گفت‌وگوهاي با ارزشي است كه به ابتكار مرحوم دكتر لاجوردي به عنوان پروژه تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد در اختيار است.
وقتي مي‌گويم شاه بي‌فرهنگ بود، او را با محمد علي فروغي يا دكتر محمد مصدق و حتي با قوام‌السلطنه اگر قياس كنيم، همان تعبير بي‌فرهنگ شايسته اوست. گامي اگر فراتر برويم و مثلا شاه را با جواهر لعل نهرو نخست‌وزير هند بسنجيم، تفاوت و تمايز آشكار مي‌شود. جهان منتظر بود تا سخني از نهرو بشنود و از زاويه ديد او بسياري ترجيح مي‌دادند، جهان را ببينند و تفسير كنند. شاه در دهه‌هاي آخر حكومتش، به ويژه پس از سركوب نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، محرم اسرار و مشاور و  عامل اصل در حكمروايي‌اش، علم بود، شاه به نخست‌وزيرش هويدا و وزير خارجه‌اش خلعتبري ناسزا مي‌گفت و هميشه توهين مي‌كرد. علم هم دست كمي از شاه نداشت، اتفاقا هويدا شخصيت فرهنگي هم بود منتها شخصيت و فرهنگ را در پيش پاي شاه قرباني كرده بود، در پاكستان از وزير خارجه‌اش، اردشير زاهدي كتك خورده بود، تمام تصميم‌هاي اصلي كشور در دفتر علم ساخته و پرداخته  مي‌شد.
اندره زيگفريد درباره جواهر لعل نهرو گفته است: «نهرو       مرد سياسي است كه ابتذال يك مرد سياسي را ندارد.» اين تعبير روايت ديگري از ابتذال سياسي، سياستمداري از قبيله شاه و علم و تاكيدي بر وجهه فرهنگي نهروست.
اين وجهه فرهنگي در درجه نخست نياز به كسب يا آشنايي با مقوله فرهنگ و هنر و انديشه دارد. وقتي سياستمداري دانش در ساحت فرهنگ را جذب و كسب كرد، اين آشنايي بر زبان و شيوه بيان او تاثير مي‌گذارد. ممكن است سياستمداري به هر دليل فرصت آموختن و آشنايي با ساحت فرهنگ را نيافته است، از مشاوراني استفاده كند كه از بعد دانش و دانايي و خير خواهي قابل اعتماد باشند. در اين زمينه مي‌بايست به حكمت امام علي عليه السلام توجه كرد: «انديشه و نظر پيران براي من محبوب‌تر از حضور و تكاپوي جوانان است!» يعني اين حضور و تكاپو شايسته است كه پشتوانه‌اي از انديشه ژرف و راي صائب داشته باشد، بد نيست مثالي بزنم، وزيري كه بحمدالله به موقع استعفا كرد، وعده ساخت لامبورگيني داده بود! تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل