ژوبین صفاری در جستجوی معنای مدارا

مفاهیمی چون شنیدن صدای مخالفان، تکثر آرا و اندیشه‌ها و تحمل و مدارا با دیگری، به طور کلی و عمومی برای اکثریت مردم و البته تصمیم سازان مورد پذیرش و حتی ستایش است. اما آنچه در عمل مشاهده می‌شود با ذات معنایی این مفاهیم گاه کمی و گاه تا حد زیادی فاصله دارد. به بیان دیگر گاه ستایشگران نقد خود در عمل ضد آن را نشان می‌دهند و راهی جز مدارا و تسامح را برمی‌گزینند. این مشکل، تازگی ندارد و البته مختص بخش و طبقه خاصی نیست. به نظر می‌رسد فقدان نهادینه شدن و تبیین استدلال، نقد و تسامح سبب خطای شناختی بسیاری از افراد حتی روشنفکران شده است. این موضوع از آنجا اهمیت پیدا می‌کند که حتی می‌توان در شئون مدیریتی، اقتصادی و توسعه ای، تبادل و پذیرش نقد را به عنوان یکی از مهمترین زیربناها دانست. اما واقعیت عینی جامعه نشان از وجود خشم و گاه نگاه جزمی به مسائل را دارد که ممکن است شخص دیگری از زاویه متفاوت‌تری آن را ببنید.
این خشم در یک فرآیند خطرناک فروخوردگی و پالایش نیافتگی می‌تواند تبدیل به مشکلات فراوان جمعی شود. در سپهر سیاسی نیز بسیاری از سیاستمداران در ظاهر از ورود منتقدین و یا حتی استفاده از نظرات آن‌ها استقبال می‌کنند اما در عمل دایره تصورشان از نقد و منتقد چنان بسته است که با عدم پذیرش دیگری فاصله چندانی ندارد.
نکته در این است که در این نوشتار هیچ مصداق و مثالی از آنچه گفته شد آورده نشده است. چراکه دقیقاً به دلیل همین روحیه عدم نقد پذیری، نمی‌توان مصداق مشخصی چه برای مردم و اقشار مختلف و چه برای سیاست گذاران از عدم پذیرش نظر مخالف، مثال آورد. این نشان می‌دهد دایره نقدها همچنان معطوف به اشاره‌هایی دور است که شاید این موضوع سبب شود تا روند بالندگی و توسعه در کشور با مشکل روبرو شود.
آنچه مشخص است هرچه دایره افراد با تفکرهای مختلف و تجارب متفاوت در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وسیع تر باشد روند پیشرفت و توسعه در کشور نیز سرعت بیشتری خواهد یافت. موضوعی که در ابتدای دولت سیزدهم و با ارسال نامه توسط رئیس دولت به اشخاص با طرز فکرهای مختلف، برای کمک به دولت، امیدواری‌هایی را ایجاد کرد اما در عمل اجرایی نشد، که البته این تنها یک نمونه از مثال‌های نقض است. چه بسا در بسیاری از فضاهای عمومی نیز عدم نقدپذیری حتی توسط طبقه روشنفکر نیز رواج زیادی دارد. مسئله‌ای که می‌تواند به طور مفصل مورد ارزیابی جامعه شناختی قرار گیرد و به عنوان یک آسیب دنباله‌دار از گذشته تا امروز آن را ارزیابی کرد.