خطاهای والدین در انتخاب رشته دانش‌آموزان

همه دانش‌آموزهای رشته انسانی، باید در دانشگاه حقوق یا روان‌شناسی بخوانند؟ بچه‌های تجربی، اگر پزشکی قبول نشوند، شکست‌خورده و مغبون خواهندشد؟ ریاضی‌خوانده‌ها فقط با مهندسی، موفق می‌شوند؟ دانش‌آموزان پایه نهم باید برای ورود به پایه دهم( متوسطه دوم) یکی از رشته‌های علوم پایه(علوم تجربی، ریاضی فیزیک و علوم انسانی)، فنی و حرفه‌ای، کاردانش یا علوم‌و‌معارف اسلامی را انتخاب کنند؛ تصمیم مهم و سرنوشت‌سازی که می‌تواند آینده شغلی و مسیر زندگی شان را مشخص کند. «من در دبیرستان ریاضی خواندم. آن‌وقت‌ها بازارکار رشته‌های مهندسی ازقبیل عمران، مکانیک، برق و... خیلی مناسب بود؛ برای همین معلم‌ها دانش‌آموزانی را که توانمندتر می‌دانستند، به رشته ریاضی و بعد هم مهندسی سوق می‌دادند اما ظرف دو، سه سال تقاضای بازار برای رشته‌های مهندسی به چنان اشباعی رسید که در همان دوره خیلی از دانش‌آموزها به تجربی تغییر رشته دادند. حالا که روان‌شناس شده‌ام و با دانش‌آموزها کار می‌کنم، بهشان توصیه می‌کنم در تصمیمات‌شان، حال‌حاضر را درنظر نگیرند و نگاه‌شان به آینده باشد». «محمد گلثومیان»، دانشجوی دکترای روان‌شناسی شناختی در دانشگاه شهیدبهشتی، مشاور آموزش‌وپرورش و مدرس دانشگاه، با مرور این تجربه شخصی، نگاهی می‌اندازد به ماجرای انتخاب رشته در ایران که در سال دهم تحصیلی اتفاق می‌افتد، البته از آن سمتی که به مشورت‌دادن بزرگ‌ترها درباره انتخاب رشته فرزندان‌شان مربوط می‌شود. پدرومادرها تعدادی رشته و شغل مشخص را به‌رسمیت می‌شناسند، مدرسه هم معمولا تلاشی نمی‌کند که چشم‌انداز شغلی وسیع و متنوعی را برای دانش‌آموزان ترسیم کند، درنتیجه جامعه پر می‌شود از دانش آموختگان بیکار. البته که در این مقوله، عوامل بسیاری دخیل‌اند اما پرونده حاضر، می‌کوشد به بزرگ‌ترها کمک کند تا سهم خودشان را در مسئله دانش آموختگان بیکار بپذیرند و در مشورت‌ دادن درباره انتخاب رشته به نوجوان‌ها، کمتر دچار خطا شوند. پس اگر نوجوانی را سراغ دارید که باید برای انتخاب رشته تصمیم بگیرد، با ما همراه شوید.
چطور در انتخاب رشته فرزندمان، آینده را درنظر بگیریم؟
رصد بازارهای جهانی
و سند جامع علمی کشور

گلثومیان معتقد است در مشورتی که پدرومادرها درباره انتخاب رشته به فرزندان‌شان می‌دهند، گاهی می‌شود ردپای خطاهای شناختی را پیدا کرد. او بحث را با توضیح یکی از رایج‌ترین این خطاها شروع می‌کند: «والدین براساس داده‌هایی که دریافت می‌کنند، درباره انتخاب رشته فرزندان‌شان تصمیم می‌گیرند و این داده‌ها عمدتا مبتنی‌بر شرایط کنونی و حتی در مواردی مربوط به گذشته است. ما معمولا درباره آینده، داده‌های چندانی دریافت نمی‌کنیم و رسانه‌های‌مان به‌ندرت سعی در پیش‌بینی اتفاقات آینده دارند. من در مصاحبه‌هایی که با والدین دانش‌آموزان انجام می‌دهم، جای خالی نگاه به آینده را به‌شدت احساس می‌کنم. بر همین اساس دانش‌آموزان به رشته‌هایی رو می‌آورند که آینده کاری آن‌ها به‌احتمال زیاد با شرایط‌شان در حال‌حاضر متفاوت است. چه باید کرد؟ چطور نگاهمان معطوف به آینده باشد؟ همان‌طور که می‌دانید امروز صحبت از دهکده جهانی می‌شود؛ جهانی که مرزهای جغرافیایی در آن درهم آمیخته شده‌ و یکی از نتایجش این است که افراد می‌توانند برای اشتغال، گزینه‌هایی ورای جغرافیای محل زندگی‌شان را درنظر داشته‌باشند. اصطلاح «فری‌لنسرینگ/ آزادکاری» که در سال‌های اخیر زیاد به گوش‌مان خورده‌است، به همین موضوع اشاره دارد. پس نکته مهم برای تصمیم‌گیری در انتخاب رشته این است که شیب تغییرات را در جامعه جهانی درنظر بگیریم تا شغل‌های بین‌المللی (International Jobs) را که طبق آمارها در دنیا به آن‌ها اقبال زیادی نشان داده می‌شود، بشناسیم. با این نگاه، چه افراد بخواهند در آینده ورای جغرافیای فعلی‌شان کار و زندگی کنند و چه صرفا در جست‌وجوی کسب تجارب جدید باشند، شانس بیشتری برای اشتغال خواهندداشت. اما اگر انتخاب‌ را به گستره جغرافیایی محدود کنیم، چه راهی داریم تا تصویر مناسبی از آینده رشته‌های مختلف داشته‌باشیم؟ در کشور ما سندی تعریف شده‌است به‌نام «سند نقشه جامع علمی کشور» که در آن رشته‌های مختلف براساس اهمیت و نیاز کشور به آن‌ها اولویت‌بندی شده‌اند. بررسی این سند [که در سایت وزارت علم دردسترس است]، می‌تواند چشم‌انداز مناسبی برای تصمیم‌گیری ایجاد کند. دیگر چه می‌شود کرد؟ من به والدین پیشنهاد می‌کنم که برای مدتی، هر روز نگاهی داشته‌باشند به آگهی‌های استخدام روزنامه‌ها تا ببینند با سطح تحصیلات کارشناسی –اگر اصرار دارند فرزندشان به دانشگاه برود که البته اصرار نادرستی است- در چه حوزه‌هایی تقاضای کار بیشتری وجود دارد. والدین دغدغه‌مند می‌توانند این کار را از دو، سه سال پیش از رسیدن فرزندشان به پایه نهم و انتخاب رشته انجام بدهند. بررسی تغییرات در بازارکار، بینش ارزشمندی درباره آینده مشاغل به آن‌ها می‌دهد.»

 
چرا لازم نیست همه سر از دانشگاه دربیاورند؟
طولانی شدن مسیر ورود به بازارکار

اگر خواننده این مطلب والد یک نوجوان باشد، احتمالا از مواجهه با این نکته در حرف‌های دکتر گلثومیان، «اصرار والدین به دانشگاه رفتن فرزندشان کار درستی نیست»، اصلا خوشش نمی آید. از او می‌پرسم برای این حرف چه دلیلی دارد: «در گذشته راه ورود به بازارکار و تشکیل زندگی خیلی کوتاه‌تر بود. پدرومادرهای ما با تحصیلات ابتدایی یا راهنمایی، وارد بازارکار می‌شدند که خب البته  اقتضای جامعه آن‌روز و نوع مشاغل بود .امروزه  بخشی از طولانی شدن مسیر تحصیل  به دلیل باورهای نادرستی است که به افراد القا می‌شود. اصطلاحی داریم تحت‌عنوان «مغالطه هزینه غریق» که می‌گوید وقتی افراد در کاری سرمایه‌گذاری می‌کنند و بعد از مدتی به ضرر می‌رسند، از آن‌جایی‌که در کارشان زمان و هزینه مالی قابل‌توجهی صرف کرده‌اند، جسارت بیرون آمدن از آن را ندارند. واقعیت این است که فرد هرقدر کارش را بیشتر ادامه بدهد، بیشتر ضرر می‌کند و هر زمان از آن بیرون بیاید، سود کرده‌است اما به‌دلیل این خطای شناختی، فکر می‌کند که باید کارش را ادامه بدهد و درنتیجه بیشتر و بیشتر ضرر می‌کند. در دانشگاه هم همین‌طور است؛ کسی که مدرک کارشناسی گرفته و کاری پیدا نکرده، برایش سخت است که همه سال‌های تحصیل (سرمایه‌گذاری‌اش) را کنار بگذارد بنابراین تحصیلاتش را تا ارشد و احتمالا دوره دکترا ادامه می‌دهد. آمار می‌گوید میزان بیکاری در دانش آموختگان کارشناسی‌ارشد کمتر از کارشناسی است اما این مسئله الزاما به آن معنا نیست که فرد از موقعیت‌های اجتماعی بیشتری هم برخوردار خواهدبود و می‌تواند سال‌های زیادی را که برای رسیدن به درآمد ازدست داده‌است، جبران کند. کسی که وارد دوره دکترا می‌شود، ایده‌آلی که خیلی از والدین برای فرزندان‌شان می‌پسندند، در خوش‌بینانه‌ترین حالت در 27-28سالگی دانشجوی ترم یک دکترا خواهدبود و این یعنی بخش عمده‌ای از زمانی که فرد می‌توانست به اشتغال مفید در جامعه بپردازد، ازدست می‌رود. در آموزش‌وپرورش چندسالی است که روی آموزش‌های فنی‌وحرفه‌ای و کاردانش تأکید می‌شود تا این مسیر، کوتاه‌تر شود. همه دانش‌آموزان قرار نیست به‌سمت تحصیلات تکمیلی سوق داده‌شوند چون اصلا خیلی‌های‌شان علاقه‌ای به آن ندارند. در تحصیلات تکمیلی، افراد ازنظر علمی توانمندتر می‌شوند اما هدف از این توانمند شدن، کمک به توسعه علم و دانش است. بسیاری از دانش‌آموزان ترجیح می‌دهند با کاری که انجام می‌دهند، به جامعه خدمت کنند نه ازنظر تولید علم. اما متأسفانه همچنان درباره مراکز فنی‌وحرفه‌ای و کاردانش اطلاعات کمی وجود دارد و خیلی از والدین تصور می‌کنند این مراکز جای دانش‌آموزانی است که ازنظر علمی ضعیف‌تر هستند.»  
 
والدین تحت‌تأثیر چه عواملی فرزندشان را به مسیر مشخصی سوق می‌دهند؟
خطای شناختی در بهتربرآورد کردن تحصیل‌کرده‌ها

اصرار والدین بر دانشگاه رفتن فرزندشان و احساس گیرافتادگی دانشجوها برای ادامه دادن تحصیلات تکمیلی، در فشارهای اجتماعی ریشه ندارد؟ گلثومیان توضیح می‌دهد: «یکی دیگر از خطاهای شناختی رایج، تحت‌عنوان «خطای هاله‌ای» شناخته می‌شود. ما در بسیاری از قضاوت‌های‌مان دچار این خطا می‌شویم؛ ازجمله آن‌که تصور می‌کنیم فردی که تحصیلات خوبی دارد، احتمالا در سایر ویژگی‌های شخصی هم رشدیافته است؛ پس احتمالا شریک کاری و همسر بهتری هم هست درحالی‌که شواهد قوی در تأیید این موضوع نداریم. ازطرف دیگر، ما در تصمیمات‌مان تحت‌تأثیر داده‌هایی هستیم که بنگاه‌های تبلیغاتی بزرگ به‌صورت جهت‌دار ارائه می‌کنند. یعنی چی؟ وقتی مسیر تحصیل کردن طولانی شود، یک‌سری بنگاه اقتصادی از آن سود می‌برند؛ مثل موسسات کنکور، مدارس غیردولتی، موسسات آموزش خصوصی و آموزش‌وپرورش. آیا اگر دانش‌آموزان به‌سمت رشته‌های مهارت‌محور سوق داده شوند که در آن‌ها الزامی به تحصیلات عالی وجود ندارد، این گردش مالی بزرگ تحت‌تأثیر قرار نمی‌گیرد؟ درکنار این سودهای کلان، در طولانی‌مدت هزینه‌های بسیاری به جامعه تحمیل می‌شود. در این سال‌ها افرادی کم وبیش سعی کرده‌اند با آگاه کردن جامعه در این روند تغییراتی ایجاد کنند اما واقعیت این است که زورشان به صاحبان سرمایه نمی‌چربد. ما افراد را تا 30سالگی به‌عنوان مصرف‌کننده در جامعه نگه می‌داریم درحالی‌که خیلی زودتر از این می‌توانند وارد چرخه تولید شوند.» یکی از مسائلی که والدین نوجوانان را نگران می‌کند این است که فرزندشان در این دوره سنی چقدر می‌تواند انتخاب‌های درستی داشته‌باشد؟ آیا آن چه او امروز به‌عنوان رشته تحصیلی می‌پسندد، همانی است که در آینده هم به آن علاقه خواهدداشت؟ این نگرانی گاهی باعث می‌شود والدین مستقیما در انتخاب رشته فرزندشان دخالت کنند، گلثومیان می‌گوید: «از نظر علمی یک خط‌برش نداریم که براساس آن تشخیص بدهیم فلان علاقه معتبر است و آن یکی، نیست اما می‌توان بررسی کرد که علاقه فرد چقدر مبتنی‌بر شناخت است. از فرزندتان درباره رشته‌ مدنظرش سوال‌های منطقی بکنید مثلا اگر انتخابش رشته پزشکی است، می‌توانید بپرسید: «می‌تونی به من بگی بچه‌هایی که وارد رشته پزشکی می‌شن، تو چه حوزه‌هایی باید فعالیت کنند؟ توی دانشگاه چه درس‌هایی می‌خونن؟ درباره شرایط و محیط‌های کاری این رشته چی می‌دونی؟ درباره ساعت‌ها و شیفت‌های کاری، چطور؟ بعد از چندسال تحصیل تو این رشته می‌تونی به یک موقعیت کاری مناسب برسی؟ میزان درآمدش رو می‌دونی؟ فکر می‌کنی بازارکار این رشته الان و در آینده به چه شکله؟» والدین هم لازم است به این سوال‌ها فکر کنند. اگر درنهایت پشتوانه شناختی عمیقی در انتخاب وجود داشت، علاقه می‌تواند قابل‌اعتماد باشد وگرنه باید در آن تردید کرد و اطلاعات بیشتری به‌دست آورد.»


انتظارات غیرواقعی پدرومادرها از فرزندشان چه پیامدی دارد؟
دعوت نوجوان به یک رقابت نابرابر

یکی دیگر از دلایلی که والدین را در جهت دادن به مسیر آینده فرزندشان دچار اشتباه می‌کند، احتمالا به برداشت نادرست از توانایی‌های او برمی‌گردد. بعضی از پدرومادرها، صرف‌نظر از علاقه و ترجیح فرزندشان اصرار دارند در رشته‌هایی که خودشان سطح بالا می‌دانند، تحصیل کند چون معتقدند: «بچه من خیلی باهوشه، حتما موفق می‌شه». گلثومیان می‌گوید: «در یک آزمایش روان‌شناختی، با تعدادی زوج مصاحبه شد و از آن‌ها پرسیدند به‌نظرشان چه سهمی از امور خانه را برعهده دارند. هرکدام از زوج ها، عددی بیش از 50درصد را اعلام می‌کردند که مجموعش از 100درصد بالاتر می‌رفت. اصطلاح «دسترسی‌پذیری ذهنی»، چرایی این موضوع را به‌خوبی توضیح می‌دهد: ما به کارها و اطلاعات خودمان، دسترسی ذهنی بیشتری داریم و به همین دلیل سهم و ارزش روانی بیشتری برای آن‌ها قائل هستیم. این موضوع درباره والدین هم صادق است. والدین، فرزندشان را از نزدیک می‌شناسند و مثلا می‌دانند که او به‌خوبی نقاشی می‌کشد یا در حل مسائل ریاضی توانایی دارد؛ این دسترسی‌پذیری باعث می‌شود که سهم بیشتری برای استعداد فرزندشان در یک حوزه خاص قائل باشند اما نکته این‌جاست که آن‌ها از استعداد و توانایی بچه‌های دیگر خبر ندارند. به همین دلیل است که والدین عمدتا فکر می‌کنند فرزندشان از سایرین باهوش‌تر است. حالت دیگری هم وجود دارد که گاهی والدین می‌دانند فرزندشان احتمالا در حوزه‌ای خاص استعداد ندارد ولی امیدوارند که با قرار دادن او در یک بستر محیطی مناسب و ارائه حمایت‌های لازم، به موفقیت برسد. ممکن است چنین اتفاقی بیفتد ولی فرزند شما از همان ابتدا وارد یک رقابت نابرابر و پرفشار می‌شود که باید نسبت به دیگران تلاش بیشتری کند درحالی‌که می‌تواند وارد مسیری مناسب‌تر برای خودش شود.» در ابتدای مطلب پیشنهاد کردیم خانواده‌ها در انتخاب رشته  متوسطه دوم فرزندشان، آینده را درنظر بگیرند و روش‌هایی را هم معرفی کردیم که به این نگاه به آینده کمک می‌کند. حالا گلثومیان با جزئیات بیشتری توضیح می‌دهد که کدام حوزه‌های کاری را می‌توان قابل‌اطمینان دانست: «حوزه‌های کاری مرتبط با اطلاعات و دیتا، شامل بسترهای مجازی در آینده بازارکار مناسبی خواهندداشت. امروزه نگهداری و تحلیل دیتاها و بیگ‌دیتاها نقش زیادی در بسیاری از ابعاد زندگی ما بازی می‌کند؛ از نتایج انتخابات گرفته تا بازاریابی‌های تجاری که براساس داده‌های شخصی ما انجام می‌شوند. یکی دیگر از حوزه‌های کاری آینده‌دار، بخش سلامت است. انسان مدرن که سعی دارد به سطح بیشتری از رفاه دست یابد، یکی از دغدغه‌های اصلی‌اش، سلامت است. طبعا منظورمان صرفا پزشکی نیست و برای مثال حوزه‌های مرتبط با سلامت سالمندان، باتوجه به رو به پیری رفتن جامعه، می‌تواند یکی از گزینه‌های قابل‌تأمل باشد. این انسانِ در مسیر رفاه، یکی دیگر از نیازهای ضروری‌اش را در گردشگری می‌بیند و پیش‌بینی می‌شود صنعت گردشگری از معدود مواردی باشد که اشتغال پایدار خواهدداشت. با این‌حال، توضیحات ما به آن معنا نیست که این پیش‌بینی رشدی لزوما برای کشور ما هم در همه زمینه‌های گفته‌شده صادق خواهدبود.»