پارادوکس مردم و سیاست ورزی

کورش الماسی- مردم یکی از مبهم و معماگونه ترین واژه ها در ادبیات سیاسی است. از چالش های جدی عرصه سیاسی، یکی این که صاحب منصبان و متنفذین بسیاری، به وفور از واژه مردم در اشاره به نمایندگی و سخنگویی ایشان، استفاده میکنند. فارغ از درستی یا نادرستی عملکرد، اهداف و اظهارات این صاحب منصبان، پرسش اصلی این است که معیار نمایندگی چیست؟ و چه کسی نماینده مردم محسوب می‌شود؟ به عبارتی، مبنای تشخیص اینکه صاحب منصب یا سیاست ورزی واقعا نماینده مردم است، چیست؟
در دوره‌های گوناگون تاریخی، نماینده مردم بودن در اشکال متفاوتی ظهور و بروز داشته است. به عنوان ِ مثال، زمانی، رئیس قبیله نمایندگی اعضای قبیله خود را میداشت، برخی موارد یک فرد محبوب، درستکار، با اخلاق یا ریش سفید نماینده مردم یا گروهی از مردم می‌شد. دورانی هم عرصه شمشیر بود و شمشیر کشنده تر تکلیف نمایندگی را معلوم می‌کرد. دورانی هم مردم برای رساندن پیام و خواسته شان، ً خود به جای نمایندگان، مستقیما وارد میدان عمل می شدند. اما پس از توسعه علوم ِ در عصر روشنگری که منجر به پدیداری روش‌های نوین و کاربردی جهت تعامل مردم و نهادهای حاکمیتی شد، ساختارهای مدیریتی جوامع هم، بنا به ضرورت به سمت و سوی گزینش کارگزاران و صاحب منصبان مدیریتی و سیاسی از طریق صندوقهای رای رفتند؛ بگونه ای که در جهان خرد بنیاد معاصر، کسب صلاحیت از طریق خروجی صندوق رای عمومی و آزاد، تنها معیار تشخیص این است که یک سیاستمدار، نماینده واقعی مردم هست یا خیر.
ازاینرو، بنا بر شواهد و تجربیات تاریخی و معاصر، مردم دو روش کلی برای ابراز نظرات خود در خصوص امور اجتماعی و ملی پیش رو دارند: ۱. روش مدنی، قانونمند، کم هزینه و سودمند از طریق نمایندگان منتخب خود در نهادهای سیاسی و اجتماعی ۲. روش سنتی، پرهزینه و غیرمدنی در خیابانها (میدان). اما متاسفانه، به دلایل گوناگون، فرایند دریافت صلاحیت سیاسی از طریق صندوق رای هنوز در کشورهای درحال توسعه، بومی و کاربردی نشده است. موضوعی که آشکارکننده عدم صداقت و تناقض گفتاری و عملکردی برخی صاحب منصبان و سیاست ورزانی که مجوز نمایندگی یا کارگزاری مردم را ندارند، این است که این افراد در حین استفاده از واژه مردم یا اتکا بر آن، به منظور توجیه عملکرد و اهداف خود، توجهی به چگونگی معیشت مردم، اوضاع واحوال اقتصادی، فرهنگی، روابط خارجه، بی نظمی های بی سابقه و باورنکردنی مالی توسط برخی کارگزاران و صاحب منصبان، آموزش و پرورش بی هدف و سرگردان، بهداشت و درمان بسیار ناکارآمد و غیرقابل دسترس برای همه و... ندارند.
واقعیت کاربردی و عینی این است که “نظر مردم نسبت به صاحب منصبان، کارگزاران و امور گوناگون اجتماعی و سیاسی؛ برآیند زیست عینی، ملموس و روزمره است”. نماینده مردم بودن در شرایطی که مردم دچار انواع و انبوه چالش هایی چون ویرانی اخلاق سیاسی، اقتصادی، معیشتی، فقر، ناامیدی، درد و رنج و... هستند، یک تناقض آشکار میباشد. چراکه فلسفه وجودی و سازوکار نمایندگی، بهبود زیست شهروندان (مردم) و نه تخریب انسانیت (مردم) است.


در جهان معاصر نظر مردم (شهروندان) نسبت به صاحب منصبان از صندوقهای رای بیرون می آید؛ بنابراین تنها افراد، صاحب منصبان، سیاست ورزان و کارگزارانی که مجوز نمایندگی خود را از صندوقهای رای اخذ کرده اند، می‌توانند ادعا کنند که حرف، مطالبات و اهداف مردم را بازگو یا نمایندگی می‌کنند. اما واقع امر این است که شخصیت های گوناگونی که مجوز بازگو کردن یا نمایندگی نظرات، مطالبات و اهداف مردم را کسب نکرده اند، پیوسته نظراتی را بازگو می کنند که مدعی هستند نظرات و مطالبات مردم (شهروندان) است.
بازگو کردن نظرات و مطالبات مردم (شهروندان) بدون مجوزی که از صندوق‌های آرا دریافت شده باشد، حاکی از عدم صداقت و اهداف مغایر منافع و امنیت ملی است. لازم نیست تا نظر یکایک مردم (شهروندان) را پیرامون کارگزاران و عناصر مدیریت سیاسی جویا شویم. تنها با تهیه برخی آمارها در عرصه های اقتصادی، معیشتی، درصد بیکاری اقشار گوناگون، کیفیت و دست آوردهای نظام آموزشی در سطوح گوناگون، میزان سودمندی روابط خارجه، کیفیت اخلاق سیاسی، میزان امید شهروندان و... می توان نظر دقیق شهروندان را در مورد صاحب منصبان و کارگزارانی که مدعی نمایندگی مردم هستند، را دریافت یا مشخص کرد.
نماینده با اخلاق و صادق مردم بودن نه در پراکنده گویی، پرگویی، شعار و ادعا، بلکه در عملکرد قابل ارزیابی و عشق به ایران، می باشد. آیا خطاست اگر گفته شود تنها افرادی که از صندوقهای رای بدون حاشیه و مجوز نمایندگی می‌گیرند، مجاز هستند خود را نماینده مردم بنامند. آیا فقر، درد و رنج، ناامیدی و... نماینده دارد یا مسئول؟