روزنامه آرمان ملی
1401/05/20
«سایه» به خورشید رفت
یـار پسندیده شد آرمـــانملي- هـادي حسينينژاد: اميرهوشنگ ابتهاج (1306- رشت)، متخلص به «ه.الف.سايه»، شاعر و غزلسراي نامي ايران، چهارشنبه 19 مردادماه 1401 در 95 سالگي ديده بر جهان ديگر گشود. اين خبر را دخترش يلدا، صبح ديروز در صفحه اينستاگرامي خود منتشر کرد تا جامعه در سوگ يکي از محبوبترين بازماندگان از نسل دهههاي طلايي شعر معاصر بنشيند. شهرت و محبوبيت او به پشتوانه غزلهاي دلانگيز و نوسرودههاي طربناکش در نسلهاي مختلف تداوم داشت. از ميان دوستداران شعر و هنر، نبود کسيکه با شنيدن نامش، ناخودآگاه يک واژه را بهخاطر نياورد: «ارغوان» و آن صداي خسته در خلوتي ذهنش طنينانداز نشود که با اندوه و سرگشتگي ميخواند:ارغوان/ شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي ست هوا؟
يا گرفته است هنوز؟...
او بهيقين يکي از ماندگارترين شاعران شعر فارسي است که با سرودههاي پرمخاطبش در حافظه تاريخ ادبيات، باقي خواهد ماند: «درين سراي بيکسي، کسي به در نميزند...»، «نشود فاش کسي آنچه ميان من و توست...»، «اي عشق همه بهانه از توست» و... خاصه به اين خاطر که بزرگترين آوازخوانان با صداي جاودان و به مليحترين آهنگها، اين سرودهها را به تصنيف درآوردند؛ و در راس آنها، شورآفريني حماسي و دلنواز زندهياد محمدرضا شجريان: «ايران اي سراي اميد/ بر بامت سپيده دميد....» نام ابتهاج را بايد در فهرست شاعراني قرار داد که نقش بسزايي در نوآوري و تحول غزل معاصر داشتند؛ چهرههايي چون فريدون توللي، منوچهر نيستاني، سيمين بهبهاني و حسين منزوي. از اين منظر، سايه را بايد شاعري تاثيرگذار دانست که در تبيين مسير غزل، سهم داشت. اما تاثيرپذيري از سرودههاي ابتهاج، تنها به اهالي شعر و طيفي تخصصي محدود نميشد. ابتهاج بدونشک يکي از چهرههاي کمنظير در شعر معاصر است که جوانان چند نسل با سرودههايش عاشقي کردند و در سايه شعرهايش، به يادماندنيترين لحظات عمرشان را تجربه کردهاند. در سالهاي اخير، گستره شبکههاي اجتماعي و رسانههاي نوين، او را بيش از پيش در ذهن زمانه زنده ميکرد؛ با عکسها و ويدئوهاي کوتاه شعرخواني يا گپوگفتهاي صميمانهاش. حضور او، ولو در کمفروغترين حالت، حضور دلگرمکنندهاي بود. همينکه ميدانستيم هنوز سايهاي بر سر شعر هست و جايي در زلالي ثانيهها جريان دارد، خاطرآسوده بوديم. اين بيم البته با ما بود؛ بيم پريدن و سر به خورشيد کشيدن سايه. پنداري سالها پيش، خود شرح اين پرواز را سروده بود: «مژده بده، مژده بده، يار پسنديد مرا/ سايه او گشتم و او برد به خورشيد مرا...»؛ که خورشيد، مرگِ سايه است؛ مرگي که صد البته نام کوچک جاودانگيست. اينک ما و «سراب»، اينک ما و «سياهمشق»، اينک ما و «تا صبح شب يلدا»، اينک ما و «تاسيان»، اينک ما و «راهي و آهي»، اينک ما و «يادگار خون سرو:»
دلا ديدي که خورشيد ازشب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت از اين خون
نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
زهر خون دلي سروي قد افراشت
ز هر سروي تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آواز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
«سایه» به خورشید رفت
مخـالفت کسب و کار من است
خروج دسته جمعی دولتمردان از توئیتر!
شهدای مدافع حرم از امنیت و اقتدار کشور دفاع کردند
سناریویی طراحی شده که تاج رئیس فدراسیون فوتبال شود
پرونده هستهای دولتها را یکی پس از دیگری میبلعد
تصویب 3 آییننامه در هیات دولت برای تحقق اهداف شعار سال
سکوت جامعه جهانی در برابر جنایات رژیم صهیونیستی بهتآور است
احیای برجام، نیاز طرفین
مصدق و آغاز نهضت ملی شدن نفت