نگراني‌هايي براي آينده

سجاد سالک
1- سياست را چه همچون يوناني‌‌ها ‌‌دانش اداره يک شهر دانسته يا همچون برخي قدما، آن را ارباب علوم بدانيم؛ در اين ترديدي نيست که سياست ورزي يک دغدغه است. دغدغه تدبير امور زندگي، دغدغه انتظام بخشي به دنياي پيرامون، دغدغه رفع کاستي‌ها و در يک کلام: دغدغه ساخت تاريخ خود به مطلوب‌ترين شکل ممکن.
پس چه از سياست و سياست‌ورزي فرار کنيم و چه آن را بي‌‌‌پدرمادر بناميم و از سياست‌مداران متنفر باشيم، بايد همچون «رابرت دال» استاد بزرگ علم سياست بپذيريم که سياست يک حقيقت غيرقابل اجتناب در زندگي بشر است و بخواهيم يا نخواهيم، هرلحظه با آن درگير هستيم و بيراه نيست اگر بگوييم ما با سياست زندگي مي‌‌‌کنيم و خواسته يا ناخواسته از هر فعل و رفتار و کنش ما سياست ساطع مي‌‌‌شود و گاه حتي سکوت و گريز از سياست، نوعي سياست ورزي است!
2- سياست ورزي بيش از آنکه به هنري نياز داشته باشد و تخصصي بخواهد، افراد دغدغه‌مند مي‌‌‌طلبد که قلبشان براي وطنشان بتپد و دل در گرو بهبود وضع موجود داشته باشند. سياست ورزي، پويندگاني نياز دارد که مخاطرات و سختي‌هاي ‌راه را با دل و جان پذيرا باشند و بکوشند دنيايشان را خود بسازند. پس نيک که بنگريم سياست ورزي از جمله شريف‌ترين امور است وکنشگران سياسي از آن رو که براي شرف، عزت، رفعت، حکمت، نصرت و مصلحت جامعه خود ارزش قائلند شايسته ستايشند. در مقابل، به تعبير پريکلس يوناني: آدمي که به کار سياست نپردازد شايسته صفت شهروند بي‌‌‌آزار نيست، بلکه بايد او را شهروندي بي‌‌‌خاصيت دانست!


3- افزايش هزينه فعاليت سياسي، نااميدي از آينده و گرفتاري‌هاي ‌معيشتي و اقتصادي مثلث شومي است که اگر در هرجامعه ظهور و بروز پيدا کند، ميل به فعاليت داوطلبانه در عرصه‌هاي ‌اجتماعي و کنش‌هاي ‌مصلحانه در عرصه سياسي را کاهش مي‌‌‌دهد. اگر در دولت خاتمي يا در نيمه اول دولت روحاني، شاهد افزايش شادابي سياسي، افزايش فعاليت‌هاي ‌اجتماعي و گسترش کنش‌هاي ‌مدني بوديم دليلي نداشت جز آنکه ثبات اقتصادي و گشايش‌هاي ‌اقتصادي جلوه گر شده، فشار سياسي به طرز محسوسي کاسته شده بود و اميد به توسعه کشور و آينده اي بهتر را مي‌‌‌شد احساس کرد.
در مقابل، نااميدي و تگناهاي اقتصادي، کرختي مي‌‌‌آورد، محدوديت‌هاي ‌سياسي، احتياط و محافظه کاري مي‌‌‌آفريند و در نهايت نااميدي، نتيجه‌اي جز انزوا و گوشه‌گيري ندارد. سکوت گورستاني ناشي از چنين انزوايي شايد در کوتاه مدت به زعم برخي صاحبان قدرت دانشين بيايد اما نيک که بنگريم گوشه‌گيري و سکوتِ شريف ترين و دغدغه مندترين فعالان سياسي و اجتماعي، دلهره‌آور است.
4- جامعه پويا و زاينده، جامعه‌اي است که مباحثي جدي، اساسي، انتقادي و عميق ميان فعالان سياسي و اجتماعي اش در جريان باشد، ميل به کنش‌هاي ‌مشارکت جويانه صعودي بوده و تشکل ها، سنديکاها و رسانه‌هايي  آزاد، امکان بحث و نقد و فعاليت داشته باشند. اگر اين مثلث شومي که توصيفش آمد همزمان بروز پيدا کند، بيم آن وجود دارد که جامعه وارد حالت مانيا يا شيدايي شود. مانيا نوعي سرخوشي است که در آن فرد ممکن است در ظاهر بسيار شاد و پرنشاط به نظر برسد اما در باطن از زندگي، شوق پيشرفت و دغدغه‌‌‌مندي ‌‌بريده است.
5- ناکامي‌‌ها ‌‌و بن‌بست‌‌ها ‌‌و نااميدي‌‌ها ‌‌ممکن است طبقه متوسط جامعه را وارد فاز مانيا کند. در چنين حالتي ميل و علاقه به کار گروهي، فعاليت سازمان يافته و شفاف و شناسنامه دار کاهش پيدا کرده و به جاي آن در گعده‌‌ها ‌‌و دورهمي‌‌ها ‌‌شاهد غرزدن، استهزا و جدي نگرفتن امور هستيم. در دوره مانيا يا شيدايي، دغدغه‌هاي ‌ملي و انگيزه‌هاي ‌توسعه يافتگي به شدت افت کرده و نوعي بي‌‌‌تفاوتي عمومي جلوه گر مي‌‌‌شود و افراد در حالي که به ظاهر شاداب به نظر مي‌‌‌آيند اما خيلي زود از کوره در رفته و پرخاشگري نشان مي‌‌‌دهند. در اين وضعيت خوشي‌هاي ‌زودگذر اهميت يافته و در مقابل، زندگي و جامعه جدي گرفته‌نمي‌‌‌شود و جامعه سرشار از درشت گويي‌هاي ‌کنايه وار اما بي‌‌‌نام و نشان مي‌‌‌شود.
اگر متخصصين، شايستگان و تحصيل‌کردگان يک جامعه، دولت را متعلق به خود احساس نکرده، فضا و فرصتي براي فعاليت پيدا نکنند، گوشي براي شنيدن نکاتشان نيابند و گارد مجموعه مديريتي را بسته ببينند به مرور کنار مي‌‌‌کشند و شاهد نوعي از عدم احساس مسئوليت در جامعه خواهيم بود. متوليان امور  براي جلوگيري از بروز چنين فضاي تلخي، گزينه‌هاي ‌زيادي در اختيار دارند، منوط به آن‌که اهميت و حساسيت و تبعات چنين مخاطراتي را جدي بگيرند و از کنار آن ساده عبور نکنند. اين گوي و اين ميدان!