مردی که با دردهایش هم ارتباط گرفت

آرمان ملي: با چهره‌اي نحيف در حالي که لباس بيمارستان به تن دارد و کم‌کم براي رفتن به اتاق عمل آماده مي‌شود، رو به دوربين نشسته و لبخند مي‌زند. اينجا شيراز است و بيمارستان مرکزي و زمان، بيست و دوم مردادماه سال هزار و چهارصد و يک شمسي است. کسي که دوربين به دست دارد مي‌گويد آقاي دکتر ما که مي‌دانيم شما دو روز ديگر سرحال داريد توي کلاب‌هاوس و اينها فعاليت مي‌کنيد. هر دو مي‌خندند. اما از او پرسيده مي‌شود که اگر دوست دارد صحبت کند بگويد چه حسي دارد؟ راستي يک بيمار سرطاني که نشانه‌هاي بيماري بر ظاهرش نشسته و قرار است چند دقيقه ديگر براي يک عمل حساس به اتاق عمل برود چه احساسي مي‌تواند داشته باشد؟ جز اين است که ترس و ترديد و نگراني حتي اندک، در رفتارش نمايان شود؟ دکتر هادي خانيکي اما معادلات بيماري را بر هم زده. نام او در شرايط و زمانه ايران امروز بر پيشاني علوم ارتباطات ايران جاي گرفته است و نحوه ارتباط گرفتن با مردم از طريق رسانه‌هاي مکتوب و شبکه‌هاي مجازي، زمينه‌هاي آشنايي مخاطبان بيشتري را با او فراهم کرده. چهره مطرح و شناخته شده علوم ارتباطات ايران، در طول ساليان گذشته فعاليت‌هاي حزبي و سياسي هم داشته و تا جايگاه مشاور رياست‌جمهوري در امور رسانه و مطبوعات و امور فرهنگي هم پيش رفته و شايد به باور برخي منتقدان سعي‌اش بر اين بوده تا از طريق اين نزديکي و ارتباط و مشاوره، مفاهيم درست‌تري از ارتباط را در سطوح بالاي جامعه پياده کند. اما اگرهمه نقد و نظرات مثبت و يا منفي را پيرامون آقاي خانيکي کنار بگذاريم، مواجهه او با بيماري سرطان، چهره جديد و قابل تاملي از او را پيش رويمان نمايان کرده. زماني که شروع مي‌کند از بيماري خود در صفحه اينستاگرامش صحبت کرده و اين صحبت‌ها را ادامه دهد، نحوه مواجهه خود را با بيماري اينگونه شرح مي‌دهد: «توان ارتباطي و قدرت گفت‌وگو در چنين وضعي روشن‌تر به چشم مي‌آيد. اگر اين دنياي من با آنچه در صورت متعارف ارتباطات مي‌آيد، قدري متفاوت است، تنها به عنوان يک تجربه يا يک زيست متفاوت بپذيريد و در غير اين صورت به آن در قالب پروتکلي مفيد در ارتباطات سلامت بنگريد.»
کتابخانه تخصصي درد
او از سرطان و امر اخلاقي سخن مي‌گويد و اينکه «جهان زيست سرطاني و سرمايه برآمده از آن، مرا به دنيايي نو از مهرباني‌ها، همدردي‌ها و گفت‌وگوها کشانده است. حداقل در فاصله ميان اين پيچ‌ها و منزلگاه‌هاي درمان، دو آورده بزرگ، فضاي زيستن و دانستنم را فراخ‌تر کرده است: نخست گل‌ها و گياهاني که به يمن ديدار دوستان، فضاي خانه ما را به زيور زيبايي آراسته است، به گفته سهراب سپهري، گاه در بستر بيماري من هضم گل چند برابر شده است و فزون‌تر شده است. دوم، کتاب‌هاي خواندني در باب بيماري‌ها و زمينه‌هاي ظهور و بروز آنها و چگونگي غلبه بر درد از ساحت‌هاي مختلف نظري و عملي. شايد ادامه درمان و تداوم همت دوستان بتواند به تاسيس کتابخانه‌اي تخصصي در عرصه درد و درمان منجر شود.»استاد نام آشناي علوم ارتباطات از شباهت‌هاي ميان جهان بيماري و جهان سياست مي‌گويد و توضيح مي‌دهد که: «همچنان که ميان زيست سرطاني و الزام‌هاي تفسير آن به سوي زندگي، با امر اجتماعي و زوال روابط و اجتماعات زندگي بخش و ضرورت بازآفريني همبستگي‌هاي اجتماعي و تقويت حس همدردي جمعي، مشابهت‌هايي وجود دارد، مي‌توان ميان جهان زيست بيماري و جهان سياست نيز شباهت‌هايي يافت.»
بيماري، همه بيداري است


دکتر خانيکي، معتقد است که وقت بيماري همه بيداري است و مي‌گويد «شايد به همان سبک و سياقي که کوويد 19، ناگهان آمد و در کوتاه‌ترين مدت، آموزش را در مدرسه و دانشگاه، ارتباطات را در جامعه و خانه، اقتصاد را در بازار کسب و کار و سلامت را در زندگي روزمره و نظام بهداشت و درمان رسمي به وضعيتي جديد سوق داد، آگاهي از سرطان هم براي من، جهان زيست‌هاي ديگرم را بازتعريف و بازآفريني کرد. جهان زيست سرطاني من، نقطه پايان بر همه آن بينش‌ها و کنش‌هاي پيشيني و جاري نزد. شتاب دهنده شد براي بازفهم دانسته‌ها و تجربه‌هاي گذشته و حال در همان سه حالت اصلي زندگي‌ام يعني دانش، فرهنگ و سياست.»آقاي خانيکي ارتباطات گسترده‌اي ميان بيماري‌اش با همه ابعاد زندگي و جهان هستي برقرار کرده و هر روز که مراحل درمان را پشت‌سر مي‌گذارد، به کشف و شهود بيشتري براي درمان دردهاي اجتماعي پيدا مي‌کند. تو گويي دردمان درد خود را فراموش کرده.
نشسته است؛ به در نگاه مي‌کند...
نشسته است روبري دوربين موبايل آشنايي در حالي که دست‌هايش را روي زانوها گذاشته. صدا مي‌گويد که انشاا... هرچه سريع‌تر شما را در فضاهاي عمومي و مدني و دانشگاهي ببينيم و آقاي خانيکي هم بد نمي‌داند که به نکته‌اي اشاره کند، اينکه در بيمارستان مرکزي شيراز زير نظر پزشکان مجربي تحت عمل جراحي قرار مي‌گيرد و از پزشکان نام مي‌برد و مي‌گويد که اين افراد از قطب‌هاي اصلي عمل کبد و پانکراس هستند و از همه آن‌ها صميمانه تشکر مي‌کند که همت گذاشته‌اند؛ «غير از لطف خداوند و دعاي دوستان بايد به دانش و مهارت اين افراد هم تکيه کرد.» و در ادامه، شما مي‌شنويد که «دفعه پيش يک شوخي کردم و گفتم که من کوچک‌تر از آنم که پيامي داشته باشم اما... که جدي شد(با لبخند) الان هم مي‌گويم کوچک‌تر از آنم که پيامي داشته باشم و بايد بگويم چون قرار شد عمل جراحي خيلي سريع اتفاق بيفتد، من فرصت نکردم با دوستان، صحبت و تماسي داشته باشم و به همين دليل از همه هم طلب دعا دارم و اميدوار هستم. مي‌گويم که همه چيز دست خداوند است و خواستي که دوستان دارند و مرا مديون لطفشان مي‌کنند، حتما کمک خواهد کرد و بالاخره من و سرطان داريم با هم زندگي مي‌کنيم و نمي‌دانم که من او را گرفته‌ام يا من او را گرفته.» و باز لبخند مي‌زند...