امريكا و كودتاي 28مرداد: هزينه و عايدي

 28مرداد سالروز سرنگوني دكتر محمد مصدق، نخست‌وزير قانوني و ملي ايران و قهرمان ملي كردن صنعت نفت ايران است. اشغال ايران در شهريور1320توسط قواي متفقين و بركناري رضاشاه سبب شعله‌ور شدن ناسيوناليسمي شد كه دو هدف داشت: تحقق دموكراسي در داخل از طريق اجراي قانون اساسي و مقابله با دخالت دولت‌هاي خارجي در امور داخلي ايران به‌ ويژه دولت بريتانيا. ابزار اصلي دولت بريتانيا براي اجراي سياست‌هاي استعماري خود در ايران شركت نفت ايران و انگليس بود. تلاش‌هاي نخبگان سياسي ايران از جريانات مختلف همراه با شرايط مساعد بين‌المللي بالاخره زمينه‌ساز پيروزي ايرانيان شد. قانون ملي شدن نفت ايران در 29 اسفند 1329 تصويب نهايي و دكتر محمد مصدق نيز در ارديبهشت 1330 به عنوان نخست‌وزير معرفي شد. مصدق در طول بيست و هفت ماه نخست‌وزيري خود، به استثناي چند روز در تير1331، دو هدف داشت: در داخل اجراي قانون اساسي و سلطنت شاه نه حكومت وي و از نظر خارجي تغيير ماهيت سياست خارجي ايران از طريق ملي كردن صنعت نفت و پايان مداخله بريتانيا در امور داخلي ايران. بيان حوادث و رويدادهاي دوران بيست و هفت ماهه نخست‌وزيري مصدق و تجزيه ‌و تحليل نقاط قوت و ضعف آن از حوصله اين مقال خارج است، بلكه در اين يادداشت كوتاه هدف تبيين نقش امريكا در سرنگوني دولت ملي محمد مصدق و در مقابل عايدي آن براي دولت امريكاست. سياست دولت امريكا در قبال دولت مصدق به سه دوران كاملا متفاوت تقسيم مي‌شود: دوران نخست حمايت از مصدق و معرفي او به عنوان مظهر ناسيوناليزم ايراني. مقطع دوم تلاش براي ميانجيگري ميان ايران و بريتانيا و نزديك كردن ديدگاه‌هاي دو طرف به يكديگر و بالاخره مرحله سوم تصميم به سرنگوني دولت مصدق پس ‌از به قدرت رسيدن دولت جمهوري‌خواه آيزنهاور در امريكا از طريق همكاري با دولت بريتانيا. مدت‌ها در محافل علمي اين سوال مطرح بود كه چون دولت مصدق از طريق كودتاي امريكايي-انگليسي و در قالب طرحي به نام آژاكس سرنگون شده، مسوول اصلي سرنگوني دولت ملي ايران چه دولتي است؛ امريكا يا انگليس؟
تا اينكه بالاخره اسناد منتشره از سوي سازمان اطلاعات و امنيت امريكا، سيا و سپس اقرار مادلين آلبرايت، وزير خارجه اسبق دولت امريكا در زمان كلينتون، به نقش امريكا در سرنگوني دولت مصدق بر همگان اين مهم را عيان ساخت كه مسوول اصلي سرنگوني دولت مصدق امريكاست، چراكه قبل‌ از آن دولت بريتانيا تمامي راهكارها را از جمله تحريم بين‌المللي نفت ايران، اعزام نيرو به جنوب ايران، ايجاد شكاف در درون نهضت ملي و مهم‌تر از همه خلق بحران‌هاي داخلي براي سرنگوني دولت مصدق انجام داده بود، اما ناكام ‌مانده بود. اوج هنر ديپلماتيك دولتمردان بريتانيا در متقاعد كردن دولت امريكا براي سرنگوني دولت مصدق استفاده ابزاري از تهديد استقرار كمونيسم در ايران بود. اما تامل در اسناد ديپلماتيك بيانگر اين مهم است كه موضوع تهديد كمونيسم بهانه‌اي بيش نبوده است و مشاركت امريكا در كودتاي بيست هشت مرداد بايد در ارتباط با سه مولفه ديگر بررسي شود: اولا در امريكا جمهوري‌خواهان به رهبري آيزنهاور به قدرت رسيده و برادران دالس يكي در وزارت خارجه و ديگري در سازمان سيا مستقر شده بودند. دولتمردان جديد امريكا راهبرد جديدي براي مقابله با كمونيسم داشتند كه در اين راهبرد دولت‌هاي ملي مانند دولت دكتر محمد مصدق جايگاهي نداشت و يك دولت دست‌نشانده بايد اين ماموريت را برعهده مي‌گرفت. ثانيا مصدق به تمامي راهكارهاي ديپلماتيك براي حل موضوع نفت پاسخ منفي داده و خواهان اجراي تمام ‌و كمال قانون ملي كردن نفت بود حال آنكه از نظر دولتمردان امريكا امكان قبول راهكاري كه بيش‌از اصل پنجاه پنجاه يا اصل تنصيف درآمدهاي نفتي ايران را تامين كند وجود نداشت، چراكه دولت امريكا خود در بهترين حالت قراردادهاي نفتي را در آرامكوي عربستان و امريكاي لاتين بر اساس اين اصل امضا كرده بود و موافقت با تصميم مصدق در تضاد با منافع ملي اين كشور بود. ثالثا در آن مقطع فضاي دوقطبي بر جهان حاكم و جنگ سرد با به قدرت رسيدن آيزنهاور در اوج خود بود لذا طبيعي بود كه امريكا بين انگليس به عنوان متحد استراتژيك خود در اروپا براي مقابله با كمونيسم و ايران، بريتانيا را انتخاب كند. بدين‌ ترتيب منافع سياسي، امنيتي و اقتصادي امريكا همراه با شگردهاي ديپلماتيك بريتانيا، دولت امريكا را راضي به مشاركت در سرنگوني دولت قانوني و ملي دكتر محمد مصدق كرد، اما اكنون سوال اصلي اين است كه دولت امريكا از مشاركت در كودتا چه به دست آورد و چه از دست داد؟ امريكا پس‌از كودتا در قالب قرارداد كنسرسيوم چهل درصد از نفت ايران را به دست آورد و اين در حالي بود كه قبل ‌از آن چند بار دولت مصدق پيشنهاد فروش نفت ايران را به امريكا داده و امريكا آن را رد كرده بود مضافا اينكه به ادعاي تمامي كارشناسان نفتي، امريكا در آن مقطع احتياج به نفت جديدي نداشت، اما در مقابل دولت امريكا چه چيز را از دست داد؟ آنچه اين دولت در ايران از دست داد اعتماد خود در ميان بسياري از ايرانيان به ‌ويژه نخبگان سياسي ايران بود. تا قبل ‌از كودتا بسياري از نخبگان ايراني، به دليل خاطره خوبي كه از حضور مستشاران امريكايي در ايران داشتند، دولت امريكا را نوعي منجي به شمار مي‌آ‌وردند، اما مشاركت امريكا در كودتا ايرانيان را نسبت‌ به اين دولت بي‌اعتماد و سبب به وجود آمدن نوعي بي‌اعتمادي ميان دو ملت شد، وضعيتي كه تحولات و رويدادهاي پس‌ از انقلاب آن را عميق‌تر و گسترده‌تر كرد؛ به قول جيمز بيل، وابسته فرهنگي سفارت امريكا در تهران در سال‌هاي پس از كودتا، مشاركت امريكا در كودتاي28مرداد1332 بذرهاي انقلابي را در ايران پي افكند كه يكي از شعارهاي اصلي آن مرگ ‌بر امريكا شد. اكنون بايد از دولتمردان امريكا اين سوال را پرسيد كه آيا از نظر اقتصادي و اصل هزينه و عايدي، مشاركت امريكا در كودتاي 28 مرداد عاقلانه بود يا نه؟