امكانات موسيقي ايران در خدمت منافع يك گروه است

سيمين سليماني
علي (الكساندر) رهبري موسيقي‌دان، آهنگساز و رهبر اركستر بين‌المللي ايراني است؛ او فارغ‌التحصيل از هنرستان عالي موسيقي ملي و همچنين آكادمي موسيقي و هنرهاي زيباي شهر وين است. رهبري وقتي كه 25 ساله بود به عنوان رييس هنرستان عالي موسيقي ملي و كنسرواتوار تهران به مدت سه سال فعاليت داشت. در كارنامه هنري علي رهبري كسب مدال طلا در مسابقات جهاني رهبري اركستر در فرانسه و همچنين مدال نقره در مسابقات جهاني رهبري اركستر در سوييس خودنمايي مي‌كند.
اين رهبر اركستر از سوي بيش از ۱۲۰ اركستر سمفونيك جهان از جمله وين، زالسبورگ، برلين، لندن، آمستردام، بروكسل، تورنتو، توكيو، مكزيك و... دعوت به عمل آمده است. او رهبر ميهمان دايم فيلارمونيك چك، بلگراد و بروكسل است. علي رهبري داراي بيش از ۲۵۰ آلبوم در بازار جهاني است. چندي پيش والري گرگيف مدير هنري مجموعه مارينسكي در سن پترزبورگ، علي رهبري را به عنوان رهبر دايمي ميهمان اپراي مارينسكي اعلام كرد. با علي رهبري درباره سمت تازه‌اش و حضور او در مارينسكي، تجربه حضورش در ايران، وضعيت موسيقي و اركسترها و همچنين مبحث آموزش موسيقي و اهميت آن گفت‌وگو كردم كه در ادامه مشروح آن را مي‌خوانيد.
   ‌در ابتداي اين گفت‌وگو درباره كار و سمت تازه شما صحبت كنيم. اول مهرماه به عنوان رهبر ميهمان دايم اركستر سمفونيك مارينسكي در سن‌پترزبورگ به روي صحنه خواهيد رفت، درباره اين كار تازه  بگوييد.
بايد صادقانه بگويم من هم از اين رخداد واقعا متعجب شدم چون اين درجه‌اي است كه خود والري گرگيف به آن رسيده است. به‌طور معمول يك رهبر، رهبر ديگري را بالا نمي‌برد مگر اينكه خودش داراي درجه مهم و اعتبار بالايي باشد. البته پيش از اين هم دعوت من به برلين توسط آقاي هربرت فون كارايان، بزرگ‌ترين رهبر دنيا در زمان خودش و رهبر اركستر فيلارمونيك برلين، آن‌هم در سن سي‌سالگي وقتي در دو مسابقه جهاني فرانسه و سوييس برنده شده بودم، اتفاق افتاد. نه تنها از ديد من بلكه به گفته همه افراد آگاه، بالاترين نقطه‌اي بود كه يك شخص مي‌توانست به آن برسد. علاوه بر آن در كنسرت‌هاي بزرگ در كشورهاي مختلف و در كنار سوليست‌هاي بزرگ دنيا قرار گرفتم و همين‌طور بعد از آن چند سال به عنوان مدير هنري بودم و تاكنون هم اين فعاليت‌ها ادامه داشته است. اما اين اتفاق كه به مارينسكي دعوت شوم، حرف ديگري است. مارينسكي تنها يك اركستر نيست؛ مارينسكي يك مجموعه است شامل چند اركستر و دو اپراي رسمي دولتي در كنار چندين گروه كر در شهر وين؛ مارينسكي بيش از چهارصد نوازنده، ۲۵۰ خواننده كر و سوليست، سه سالن اپرا و چندين سالن كنسرت دارد. مثل اين است كه يك ماهي را بيندازيد در اقيانوس؛ ديگر صحبت از آب انداختن نيست و اين پستي كه به من داده شده بزرگ‌ترين افتخار زندگي من است به خاطر اينكه يك رهبر اركستر آن را به من داده است. افراد زيادي مثل خبرنگاران در رسانه‌ها و همچنين مردم در موارد مختلف از من و امثال من مي‌نويسند و درباره ما قضاوت مي‌كنند ولي همه اين نظرات سطحي و سليقه‌اي هستند اما يك رهبر اركستر را فقط يك رهبر مي‌تواند درك كند. آقاي گرگيف براي كساني كه در اين زمينه آشنايي دارند واقعا بزرگ‌ترين است؛ از اين رهبر بهتر وجود ندارد، ايشان يك نابغه است. اينكه آقاي گرگيف دست مرا بگيرند و بگويند كه مي‌خواهم در اينجا رهبر ميهمان دايم باشي آن‌هم با چه وظايفي، باعث افتخار من است و بايد بگويم كه براي نام ايران هم خيلي خوشحال هستم. وقتي از راديو، روزنامه و تلويزيون با من تماس مي‌گرفتند، بيش از هر موقعيت ديگري احساس ايراني بودن را داشتم و به ايراني بودنم افتخار كردم. براي شروع كار هم ايده‌اي را با آقاي گرگيف كه مدير هنري مجموعه مارينسكي هستند، مطرح كردم و خوشبختانه موافقت كردند. ايده پيشنهادي من اين بود كه مي‌خواهم نيمي از برنامه‌ام شرقي باشد و نيمي ديگر غربي. اين آرزوي من بوده كه اگر امكاني داشتم، آهنگسازان ايراني ارزنده را به دنيا بيشتر معرفي كنم البته اين كار را قبل‌تر از نورنبرگ آلمان شروع كرده بودم. در حال حاضر هم كنسرت اولم با يكي از آهنگسازان بسيار عالي تركيه است كه آلماني‌‌تبار است و آثار آهنگسازان ايراني هم در اين مجموعه حضور خواهند داشت. براي بخش شرقي آن يك قطعه از آقاي مرتضي حنانه و يك قطعه هم از هوشنگ استوار در نظر گرفته‌ام چرا كه آقاي استوار آهنگساز برجسته‌اي هستند كه در ايران فراموش شده‌اند و بايد بيشتر از او ياد كرد.
  ‌صحبت از دعوت شما آمد كه از سوي آقاي گرگيف صورت گرفت، شما پيش از اين درباره استقلال هنر از سياست اظهارنظر كرده بوديد، اينكه هنر نبايد آلوده به سلطه‌طلبي سياسيون شود و اعمال هر نوع تحريمي عليه هنرمندان و ورزشكاران را امري غيرعادلانه و غير منصفانه دانسته بوديد. خيلي وقت‌ها شاهد اعمال مواضع سياسي بر مسائل هنري يا ورزشي در نقاط مختلف دنيا از جمله ايران هم هستيم... چگونه اين دو مقوله را مستقل از هم مي‌بينيد و فكر مي‌كنيد جوامع مختلف چه طور مي‌توانند اين استقلال را به رسميت بشناسند.
از روزي كه من مقابل اين تحريم‌ها برخاستم و به روسيه رفتم، پشت سر من حداقل بيست نفر ديگر حمايت كردند با اينكه ابتدا كسي جرات اين كار را نداشت. هيچ‌كس هم با رفتن من به سن‌ پترزبورگ موافق نبود. در ابتدا بايد بگويم كه من اصولا با تحريم مخالف هستم به هر شكل كه باشد. تحريم يعني بستن چيزي مثل آب، برق، گاز و غذا و ندادن چيزي به يك نفر كه به او سخت بگذرد و بيچاره شود كه در نهايت بميرد ولي اينكه يك موزيسين را به كارهاي سياسي ربط دهند، مسخره است آن‌هم كسي مثل آقاي گرگيف. به ياد دارم در دوره‌اي آقاي گرگيف، همان گرگيف بود ولي تمام سياستمداراني كه حالا مي‌شناسيد، كسي نبودند و حتي نام‌شان را هم كسي نمي‌شناخت. آقاي گرگيف وقتي در سن ۲۴ سالگي مسابقات جهاني فون كارايان را در برلين برنده شد، چنان در دنيا مشهور شد كه هر رييس‌جمهوري مي‌خواست با او عكس بگيرد. اينكه به آقاي گرگيف گفته شود به خاطر اينكه شما در مملكت خود از طرف رييس‌جمهورتان حمايت شده‌ايد، قراردادتان را بايد كنسل كرد، در اروپا واقعا خجالت‌آور است. در اروپا به او گفته بودند كه بايد از پوتين بدگويي كنيد، من اولين كسي بودم كه گفتم در مملكتي كه من زندگي مي‌كنم، حتي در دادگاه اجازه نداريد از كسي بخواهيد كه از برادرش كه جنايت كرده، بدگويي كند. نمي‌توان كسي را مجبور كرد كه از يكي از فاميل‌هاي خود بدگويي كند. نمي‌پذيرد و البته حق دارد كه نپذيرد. با اين اوصاف به اين فرد مي‌گويند اگر اين كار را نكنيد، قرارداد را فسخ مي‌كنيم. به همين علت بود كه من اعلام حمايت كردم. وقتي كه آقاي كارايان براي جذب آسيستان- دستيار - سه بار به روسيه نامه نوشتند كه قصد دارند گرگيف هم آسيستان شود، روسيه نامه‌ها را به آقاي گرگيف نداده و گفت كه ما مي‌خواهيم گرگيف را براي خودمان نگه ‌داريم. البته كار خوبي هم كردند و اين اتفاق به نفع روسيه شد چرا كه با اين كار، مارينسكي را بهترين دنيا كرده‌اند. در ايران البته با ما كسي كاري نداشت نه اين طرف نه آن طرف، نه كسي به فكر من بوده و نه حمايتم كرده است كه البته از يك منظر خيلي هم خوب بود. در كشور ما چه سه سال قبل از انقلاب و چه بعد از آن هيچ‌كسي به فكر اين نبود كه من برنده دو مسابقه جهاني شده‌ام يا اينكه الان در بروكسل دوازده سال است كه مدير هستم، انگار نه انگار كه اصلا چنين چيزي وجود دارد. به‌طور كلي من فكر مي‌كنم دليل حمله به آقاي گرگيف اين است كه فرد بزرگي است وگرنه چرا سراغ شخص ديگري نرفتند. جواب من اين بود كه اگر قرار است ما بر پايه اين چيزها عنوان جنايت جنگي بگيريم يا تحريم كنيم، بايد از اتريش كه اكنون من در آن زندگي مي‌كنم شروع كنيم كه در جنگ جهاني دوم همراه با آلماني‌ها پدر دنيا را درآوردند، از اين جنايت بالاتر وجود ندارد. بعد از آن بمباران هيروشيماست كه توسط امريكا انجام شد اما چه كسي هاليود را به كل تحريم كرد؟ براي اينكه از اين بدتر نمي‌شد كه بمب اتم را روي سر مردم بي‌گناه بيندازد. من به سياست هيچ علاقه‌اي نداشتم صلاحيت آن را هم ندارم كه در اين رابطه صحبت كنم اما به‌طور كلي مي‌گويم اينكه سياسيون كار يك موزيسين يا ورزشكار را با سياست‌هاي خودشان قاطي كنند و هر كاري دوست دارند بكنند، درست نيست. من در آنكارا در هتل هيلتون در حال پوشيدن لباس بودم براي اينكه به رهبري يك كنسرت بروم‌ در تلويزيون ديدم كه سي.ان.ان مي‌گفت شهر بغداد نوراني شده، ولي اين نوراني شدن از بمباران بود و مردم بيچاره‌اي كه آن پايين نشسته بودند و مورد اين جنايت واقع شده بودند، چه گناهي داشتند؟ حالا اين رفتارهاي خودشان به كنار، اين موضوعات به موزيسين و ورزشكار چه ارتباطي دارد؟ در ويمبلدون لندن به تنيس‌باز ۱۷، ۱۸ ساله روسي كه خود را براي بازي جهاني آماده كرده بود، اجازه ندادند و از او خواستند كه بر ضد كشور خود چيزي بگويد، او پاسخ داد كه من ضد جنگ هستم اما گفتند نه كافي نيست تو بايد ضد پوتين حرف بزني آن‌هم در انگلستان كه ادعا دارد همه‌چيز خيلي دموكراتيك است.
  ‌در بخش ديگر سوالاتم از شما مي‌خواهم درباره تجربه حضورتان در ايران صحبت كنيد؛ چند سال پيش شما به عنوان مدير هنري و رهبر اركستر سمفونيك تهران بوديد. چه شد كه در ايران حضور پيدا كرديد و بعد، اين همكاري چگونه و چرا پايان  يافت؟
در ابتدا اين نكته را بگويم كه با وجود اينكه سي سال دور دنيا فعاليت داشتم و حتي مدير هم بودم، از بروكسل گرفته تا جاهاي ديگر ولي در اين مدت هيچ‌وقت به ايران دعوت نشدم و كسي با من تماس نگرفت. ۱۷ سال پيش براي اولين‌بار رييس اركستر آن زمان با بنده تماس گرفتند و به ايران آمدم. دو، سه ماهي كار كردم و بعد از آن ده سال بعد بود كه به صورت جدي دعوت شدم و با اختيار تام به ايران آمدم و بدون زحمت هم اوضاع اركستر درست شد. ما در آن زمان كاري كرديم كه يك اركستر سمفونيك بايد انجام دهد. ساختن اركستر سمفونيك مثل راه‌اندازي تيم فوتبال است؛ شما فقط نيازمند نوازنده هستيد و آهنگساز. اينكه سياهي‌لشكر جمع كنيد دور خودتان و فكر كنيد كه اگر مادر و خواهر و عمه و عمو را با هم بياوريد، كار بهتر انجام مي‌شود سخت اشتباه است، فقط كار خراب مي‌شود. ما كار را شروع كرديم و با حمايت خوب بنياد رودكي هم شش ماه به نوازنده‌ها حقوق ماهانه درست و حسابي داديم و بچه‌ها هم عالي كار كردند. گروه كر درست كرديم و اركستر را راه انداختيم. مرتب برنامه‌ريزي كرديم و مثل همه اركسترهاي دنيا بعد از هر سه روز تمرين يك كنسرت ارايه داديم. واقعا كار به نحو درست و درجه يك انجام شد تا اينكه بعد از 6 ماه حقوق نوازنده‌ها را نصف كردند يا به‌طور كلي ندادند و اين مساله، مشكل بزرگ من شد كه به جاي كار هنري بايد دنبال كار اداري نوازنده‌ها مي‌بودم. علاوه بر اين هم گروهي از خانه موسيقي كه مخالف اختيار تام من بودند، خودشان را دخالت دادند و عده‌اي نا آشنا به كار را كنار من قرار دادند. در صورتي كه به دستور وزير وقت، من اختيار تام داشتم ولي با وجود اينكه حتي معاون وزير آقاي مرحوم مرادخاني با من موافق بودند اما متاسفانه يك گروهي كه روي ايشان هم تاثير داشنتد كم‌كم در كارهاي من دخالت مي‌كردند. اين‌طور شد كه ناچار شدم ايران را ترك كنم. متاسفانه اين گروه هم در ۷ سال گذشته فقط توانستند به عقب بروند در صورتي كه نوازنده‌هاي ايراني خيلي با استعداد هستند؛ اما واقعيت اين است كه انجام گروهي اين قبيل كارها، كار اشتباهي است و نمي‌توان اين كارها را به صورت گروهي مديريت كرد. 
  ‌اشاره به نهادهاي صنفي داشتيد، نهادهاي صنفي در فعاليت‌هاي هنري بسيار تاثيرگذار هستند. همان‌طوركه در جريان هستيد در ايران شاهد يك‌سري اتفاقات هستيم كه البته طبيعي نيست. امروز به يك گروه مجوز اجرا و كنسرت مي‌دهند و فردا آن را لغو مي‌كنند كه اين موضوع در هيچ جاي دنيا مرسوم نيست. مديريت فرهنگي و نهادهاي صنفي چه نقشي در اين رابطه ايفا مي‌كنند؟
در فرهنگ ما ايراني‌ها، نكته‌هاي ظريفي وجود دارد كه خيلي وقت‌ها زيباست و گاهي هم ضررهاي بزرگي به كارمان زده است. مثلا دوست و فاميل و رفيق داشتن و مسائل مشابه كه در خيلي از كشورهاي موفق در زمينه موسيقي وجود ندارد. من هم ايران را مي‌شناسم براي اينكه در ايران بزرگ شده‌ام و هم اركسترها را مي‌شناسم براي اينكه در آنها كار كرده‌ام و بر اساس همين شناخت مي‌گويم كه بزرگ‌ترين مشكل موسيقي ايران به موزيسين‌ها مربوط است. از صد سال گذشته هر قدمي كه برداشته شده براي يك رفيق بوده است يا اگر اركستري درست شده براي فلان آقا درست شده نه براي ملت. دولت هميشه پول داده حالا بحث كم يا زيادش در همه جاي دنيا وجود دارد. من 30 سال تمام، هميشه فكر مي‌كردم شايد اصلا اركستري در ايران وجود ندارد يا اصلا موسيقي نمي‌زنند و اصلا دولت پولي به آنها نمي‌دهد ولي وقتي 17سال پيش آمدم، ديدم كه اين‌طور نيست، خيلي‌ها حقوق مي‌گيرند ولي كار نمي‌كنند و اين يعني گران‌ترين اركستر دنيا؛ وقتي شما به كسي پول و حقوق بدهيد ولي آن شخص كار نكند، يعني گران‌ترين اركستر دنيا را داريد. به قول استاد دهلوي در حوزه موسيقي ما هيچ چيز در جاي خودش نيست و من اين را با صداي بلند مي‌گويم. كافي است شما اين مهره‌ها را بدون حذف حتي يك مورد، فقط كمي جابه‌جا كنيد و هر كدام را در جاي خود بگذاريد. در تمام دنيا خانه موسيقي تنها ساخته شده براي حمايت از موزيسين، اما اعضاي آن نمي‌توانند هم‌زمان، در خانه موسيقي حامي شما باشند و در شوراي ديگري بر ضد شما كار كنند. اينها به جاي دفاع از نوازنده‌اي كه شش ماه است حقوق نگرفته در شوراهايي نشستند كه عليه منافع اركستر و نوازنده صحبت مي‌شود. چرا؟ چون در آنجا هم سمتي دارند و هم دوستان و رفقايي. با اين وجود هر از گاهي به خانه موسيقي مي‌روند و از دولت هم انتقاد مي‌كنند. اين يك سيستم بچگانه است و همه‌چيز را به هم ريخته است. من فكر مي‌كنم اگر موزيسين‌ها واقعا بخواهند، مي‌توانند وضعيت بهتري را ايجاد كنند. ما حتي يك اركستر رسمي سازهاي ملي نداريم اما فوتبال داريم. من فكر مي‌كنم اگر در مورد فوتبال حرف بزنيم به مراتب مردم بهتر متوجه مي‌شوند تا اينكه درباره اركستر و موسيقي صحبت كنيم چون هم وزير متوجه مي‌شود هم راننده‌اش هم همسر و فرزندانش. به دليل اينكه همه فوتبال را مي‌شناسند، اگر اشتباه كوچكي رخ دهد، همه متوجه مي‌شوند و به آن موضوع عكس ‌العمل نشان مي‌دهند و به همين دليل سعي مي‌كنند در فوتبال از مربي درجه يك استفاده كنند. البته در آلمان، انگليس و بلژيك هم اين كار را مي‌كنند ولي هم براي فوتبال و هم براي اركستر سمفونيك.
  ‌آيا هميشه وضعيت اين‌طور بوده؟ چون اشاره فرموديد به صد سال اخير، ما در دوره‌هايي شاهد وضعيت بهتر موسيقي در ايران بوده‌ايم...
در دوره‌هايي بهتر بود به دليل اينكه امكانات و تعداد آن افراد كمتر بوده است. در ايران هميشه امور حول محور يك نفر بوده است. در صورتي كه در كشورهاي ديگر اين مسائل نبوده و نيست مگر اينكه يك رهبر درجه يك مثل گرگيف يا فون كارايان داشته باشيد كه در آنجا مي‌گويند كه تمام عمر رييس باش ولي ما چنين كساني را نداشته‌ايم و بايد از هر جا كه مي‌شد، مي‌آورديم. ما در ۷۰ سال گذشته در حوزه موسيقي از كره‌اي‌ها عقب نبوديم، آنها فقير بودند و درآمد كمي داشتند ولي زماني كه مي‌ديدند فرد مهم كره‌اي در اتريش، آلمان يا امريكا در حال گل كردن و پيشرفت است، فورا او را به دست مي‌آوردند و او را جذب مي‌كردند كه به موسيقي كشورشان كمك كند. به همين دليل رشد كرده‌اند ولي در مملكت ما اين‌طور نبود. من موزيسين‌هاي ايراني درجه يك و خوبي در اروپا مي‌شناسم كه هيچ‌كس به سطح توانايي آنها توجهي ندارد و نمي‌داند كه بايد از وجود آنها استفاده كرد. بعضي افراد فكر مي‌كنند كه بنده ضد اركستر ملي هستم. فقط به دليل اينكه مخالف حضور اين اركستر در وزارت فرهنگ و ارشاد هستم، ولي به علت اين عقيده توجه نمي‌كنند. مساله اين است كه اينها جاي‌شان در راديو است. صداوسيما اركستر دارد و اينها هم بايد به آنجا بروند و قطعاتي را كه اجرا مي‌كنند، ميليون‌ها نفر بشنوند نه فقط هشتصد نفر حاضر در يك سالن. ببينيد، وزارت فرهنگ بنگاه شادماني و تفريح نيست و براي ايجاد آن نبايد حتي قدمي بردارد. وزارت فرهنگ هميشه فرهنگ اجتماع را با خود بالا مي‌كشد نه اينكه دنبال اجتماع حركت كند. اركستر ملي ما از نوازندگان بسيار خوب؛ قطعات خوب، خوانندگاني كه مي‌خوانند و موسيقي خوب، برخوردار است. زماني كه من ۱۳ سال داشتم، در كنار آقاي شهبازيان در اركستر گل‌ها نوازندگي مي‌كردم. اين اركستر همان اركستر گل‌هاست كه در راديو بود كه آقاي معروفي و تجويدي در آن حضور داشتند.
  ‌در اين دوره كه اشاره فرموديد، راديو، تلويزيون بود و هزاران نفر مي‌توانستند از كار اركستر استفاده كنند و محدود به تعداد كمي نمي‌شد؛ طي اين مدت براي موسيقي چه اتفاقي افتاد كه به اين سمت سوق داده شد، چرا كه اين اركسترها در زماني فعال بودند و البته آثار خوبي را هم ارايه مي‌دادند...
اين مساله خيلي ساده است. اركستري مثل گل‌ها براي يك شخص ساخته شد. اين شخص آرزو داشت كه رهبر شود و در جايگاه بالاتر از آقاي دهلوي قرار بگيرد كه در نهايت هم امكانش ايجاد شد. بعد از چند سال جنگ در ايران و مشكلات بعدي، فضا را براي راه‌اندازي اركستري براي يك شخص آماده ديدند و بعد از رفتن آن شخص هم پشت سرش آشوب شد كه چه كسي را جايگزين ايشان كنند و شرايط آشفته شد. در كجاي دنيا وزارت فرهنگ و ارشاد كنسرت‌هاي تفريحي برگزار مي‌كند؟ آثاري كه اينها ارايه مي‌كنند موسيقي تفريحي هستند؛ در واقع موسيقي علمي به شمار نمي‌روند يا در سطح بسيار پايين قرار دارند. من نمي‌گويم موسيقي تفريحي بد است، من هم اين موسيقي را دوست دارم ولي مساله اين است كه جايگاهش در وزارت فرهنگ نيست. هر چيزي بايد سر جاي خودش قرار بگيرد. اين به اين معنا نيست كه يكي از ديگري بهتر است ولي حرف اين روزهاي من اين است كه شما ده‌ها نوازنده درجه يك تار داريد. تار، سنتور، كمانچه و تمبك را هم نمي‌شناسيد؟ اين سازها را كه همه مي‌شناسيم. حتي وزير، راننده و خانواده‌اش هم آنها را مي‌شناسند، مردم خيابان هم اين‌ سازها را مي‌شناسند ولي ما حتي يك اركستر سازهاي ملي نداريم، چون مشاوران مسوولان هيچ نوع آشنايي با موسيقي ملي ندارند. آنهايي هم كه مقداري با موسيقي آشنايي دارند، اهل اركستر نيستند. در اين ميان هم كسي نيست كه براي رفع اين مشكل قدمي بردارد در صورتي كه كشوري مثل چين اركستر سمفونيك سازهاي ملي دارد. چند روز پيش يكي از خبرنگارها از من پرسيد كه آرزوي بزرگ شما چيست؟ گفتم آرزوي بزرگ من اين است كه روزي به ايران بيايم و جلوي اركستري بايستم كه روبه‌روي من چهل ساز تار باشد با عنوان اركستر سمفونيك سازهاي ملي ايران و من با اين اركستر به دور دنيا بروم ولي لازمه اتفاق افتادن چنين كاري، اين است كه اركستر ملي كنوني را به جايگاه خود ببرند و به جاي آن اركستر سازهاي ملي را درست كنند. اين اتفاق بدون اخراج حتي يك نوازنده اتفاق خواهد افتاد و اين شدني است. اعضاي مارينسكي چهارصد نفر هستند، كشور ما هم كشور بزرگي است، مي‌توانيم حداقل صد و بيست نفر داشته باشيم. هفت سال پيش به كمك افراد درجه يكي مثل آقاي متبسم، آقاي پورقناد و آقاي اسماعيل تهراني اركستر سازهاي ملي را درست كرديم و كنسرت بسيار خوبي هم با آهنگ‌ها و سازهاي ايراني در سطح جهاني برگزار كرديم ولي حتي يك نفر از خانه موسيقي به ديدن اين كنسرت نيامد و بعد به بهانه كمبود بودجه تعطيلش كردند. اينجاست كه صداي من درمي‌آيد؛ البته من ديگر آن وقت و علاقه سابق را ندارم. من اگر هم قرار باشد كاري در ايران انجام دهم مي‌توانم توصيه كنم، كمك كنم و راهنمايي كنم كه اوضاع درست شود. متاسفانه در سال ۹۵ ايران شانس بزرگي را از دست داد. اركستري را كه ۱۲ ماه كار كرده بود در ارديبهشت‌ماه ۹۵ از دست داد، چون بعضي افراد گفتند، استاد رهبري مي‌خواهد برود اشكالي ندارد برود ما خودمان كارها را انجام مي‌دهيم. من از بيكاري كه به ايران نيامدم، علاوه بر اين من دنبال پول و جايگاه كه نبودم. آمدم چون مطمئن بودم كه مي‌شود كارها را درست كرد و به جايي رساند. در مدت فعاليتم به كشورهاي اروپايي و تمام دنيا دعوت شده بوديم و در آن مدت هر هفته كنسرت داشتيم و مرتب با گروه كر برنامه اجرا مي‌كرديم. قطعات ۱۲ نوازنده ايراني را براي بازار بين‌المللي ضبط كرديم ولي متاسفانه همين افرادي كه پيگير تشكيل شورا بودند، با شورا همه‌چيز را به هم ريختند و متاسفانه هيچ چيزي از آن دوازده ماه باقي نماند. حالا موسيقي كلاسيك به كنار، موسيقي سنتي و ايراني ما كجاست؟ اركستر ملي، اركستر تركيبي بسيار خوبي است ولي اركستر ايراني نيست. نوعي اركستر سمفونيك، آن هم در حد متوسط است. 
  ‌در نتيجه شما بزرگ‌ترين مشكل اركسترها و موسيقي ايران را قائم به شخص بودن و متكي به يك فرد بودن  مي‌دانيد.
بله. در شغل ما مثالي وجود دارد كه در ايران نمي‌شناسيم. قصد توهين به فرد خاصي را ندارم ولي در اينجا مي‌گويند موزيسيني كه دنبال كار بگردد، معمولا موزيسين خيلي خوبي نيست. چرا كه اگر خوب باشد به سرعت او را سر كار مي‌برند و او لازم نيست خودش دنبال كار بگردد. با اين وجود توجه بفرماييد در صد سال گذشته مسوولاني كه از خارج به ايران آمدند، كساني بودند كه در هيچ جاي ديگر، هيچ كار ديگري نداشتند؛ چه خوب بود اگر افراد موفقي بودند و مي‌گفتند كه به ايران هم كمك مي‌كنيم. ولي وقتي كسي تنها فرصتش اركستر سمفونيك تهران باشد، به هر قيمتي كه شده حتي با رفيق بازي، سعي مي‌كند جايگاه خود را حفظ كند. متاسفانه در ايران چنين اتفاقاتي دايما مي‌افتد و اگر از من بپرسيد كه درست مي‌شود يا خير من مي‌گويم تنها در مدت يك هفته همه‌چيز مي‌تواند درست شود، بدون اينكه به كسي هم ضرري برسد. فقط جايگاه هر چيزي بايد درست تعيين شود؛ به همين سادگي. اما متاسفانه زمان مي‌گذرد و عمر من هم سپري مي‌شود، كسي هم نه گوش شنوا دارد نه علاقه‌‌اي دارد. طبيعتا من هم به همين ترتيب علاقه‌ام را از دست مي‌دهم و ديگر وقت آن را هم ندارم كه كاري انجام دهم. اگر روزي قرار باشد كه من به تهران بيايم، مثل ۱۷ سال پيش، اولين كاري كه مي‌كنم رسيدگي به مدرسه موسيقي است. اول آنجا بايد درست شود. وضعيت معلمان موسيقي بسيار بد است. امكانات‌سازي و... هنرستان بسيار ضعيف است. نكته ديگر اينكه ما هميشه از تهران صحبت مي‌كنيم در صورتي كه ايران كشور بزرگي است. فعالان موسيقي مرتب از شيراز، تبريز و رشت و شهرهاي ديگر ايران پيام مي‌فرستند كه استاد مي‌تواني كمكي به ما كني؟ با اين اوصاف آدم دلش مي‌سوزد. چرا نبايد بتوانيم به همه جا كمك كنيم. همان امكاناتي را كه در تهران هست، مي‌توان پخش كرد ولي متاسفانه كارها فقط براي منافع يك گروه انجام مي‌شود و اين برخاسته از فرهنگ ماست. كسي در جايي به كسي كمك كرده و به فرد اول هم از جاي ديگري كمك مي‌رسد. وقتي وزير مي‌خواهد كاري انجام دهد به مشاورش مي‌گويد كه از شورا كسب نظر و تكليف كند؛ شورايي كه همه از دوستان و رفقا و اطرافيان تشكيل شده است. اين كار اصلا حرفه‌اي نيست. اشتباه بزرگي كه در ايران مي‌شود اين است كه فكر مي‌كنند صد شطرنج‌باز آماتور از يك شطرنج‌باز حرفه‌اي موفق‌تر خواهند بود.
يك ويديو از شيراز از يك آنسامبل آماتور و رهبرشان برايم فرستادند كه واقعا به تمام معنا عالي بود. از شوق و ذوق اشك در چشمان من حلقه زد. خجالت‌آور است كه چرا به اين افراد هيچ گونه كمكي از تهران نمي‌شود. اينها دغدغه‌هاي من براي مملكتم است. در مقابل توجه داشته باشيد كه با مبالغي بسيار بالا به يكي از دوستان‌شان قطعه‌اي سفارش مي‌دهند كه در خارج هم ضبط شود كه اين قطعه نه به درد ايراني‌ها مي‌خورد و نه خارجي‌ها؛ در صورتي كه با همين پول و اعتبار همين گروه‌هاي كوچك سال‌ها مي‌توانند به فعاليت خودشان ادامه دهند.
  ‌نهادهاي تصميم‌ساز هم طبيعتا در اين رابطه نقش مهمي دارند و در اين موضوع مي‌توانند بسيار تاثيرگذار عمل كنند... 
واقعيت اين است كه هر چقدر كه پدر، مادر يا همسايه شما با موسيقي آشنايي داشته باشند، باز هم به قدري نيست كه بتوانند بگويند كه فلاني رهبر اركستر خوبي است يا نه. وزير هم همين‌طور است. هيچ وزيري در دنيا وجود ندارد كه كارش موسيقي باشد. من در تمام عمرم فقط يك رييس‌جمهور، يك نخست‌وزير و يك شهردار مي‌شناسم كه اهل موسيقي و وارد به كار و هنر موسيقي بودند. مثلا در پراگ كه رهبري مي‌كردم، رييس‌جمهور واتسلاف كلاوس با من شام مي‌خورد و درباره قطعات صحبت مي‌كرد كه اين يك استثنا بود و شما نمي‌توانيد از يك وزير چنين انتظاري داشته باشيد. دنياي موسيقي را وزرا نساخته‌اند. وزرا امكانات را فراهم مي‌كنند و موزيسين‌ها دنياي موسيقي را مي‌سازند.
  ‌اما وزرا هم در زمينه‌هاي مختلف مشاوراني دارند؛ مي‌توانند مشاوران سطح بالايي انتخاب كنند كه چنين شرايطي به وجود نيايد.
مساله اين است كه تا وقتي چنين افرادي مثل زنجير به هم وصل باشند، كاري نمي‌توان كرد. با كمال تعجب كساني را در اين زنجيره خواهيد ديد كه باورتان نمي‌شود. من وقتي سه سال قبل از انقلاب، ايران را ترك مي‌كردم افرادي را مي‌شناختم كه با هم هيچ ارتباط و رفاقتي نداشتند و هفده سال قبل هم كه به ايران آمدم حتي باهم رابطه خوبي نداشتند ولي ده سال بعد باهم رفيق شده بودند. اين‌ گروه افراد، زنجيروار به هم متصل هستند و در اين ميان كاري از دست وزير هم ساخته نيست مگر اينكه تصميم انقلابي بگيرد. موسيقي در ايران بيش از يك هزار سال سابقه دارد ولي تاكنون در زمينه موسيقي هيچگاه انقلابي رخ نداده است. بايد وزير يا شخصي بيايد و هم بپذيرد كه اوضاع بد است و همچنين اين مساله را بيان كند. ولي تا زماني كه افراد تلاش مي‌كنند از روي رفاقت از هم دفاع كنند و حلقه‌هاي زنجير را به هم بچسبانند، نتيجه‌اش اين است كه سال‌هاي سال همين طور به عقب برمي‌گردند. خيلي از اساتيد هم به ايران آمده و اركستر سازهاي ملي درست كرده‌اند ولي به دليل عدم حمايت دوام نياورده‌اند.
  ‌صحبت جايگاه و سطح موزيسين‌هاي ايراني شد، با توجه به اينكه شما با هنرمندان بسياري در كشورهاي مختلف كار كرده‌ايد، موزيسين‌هاي ايران به خصوص نسل جوان را چطور مي‌بينيد؟ 
 ما از لحاظ نوازنده هيچ كمبودي نداريم؛ بلكه به نسبت نوازندگان حرفه‌اي زيادي هم داريم چون به اندازه آنها اركستر و گروه نداريم. در هيچ كشوري اين تعداد آموزشگاه موسيقي خصوصي وجود ندارد. اگر اين را در اروپا بگوييد همه تعجب مي‌كنند؛ به خصوص در مورد مملكت ما كه در آن از موسيقي حمايت نمي‌شود. من فكر مي‌كنم به‌طور كلي از لحاظ مديريت و مربي مشكل داريم و مشكل اساسي بحث مديريتي اين مجموعه است. مثل اينكه بگوييم فوتباليست به اندازه كافي داريم ولي سرمربي نداريم. من در سنين جواني در ايران در كنار آقاي سنجري و حنانه رييس هنرستان عالي موسيقي بودم و با وجود اينكه خيلي جوان بودم كارهاي زيادي مي‌كردم و البته برنامه‌هايي هم داشتم. در آن زمان سازها و بسياري از كم و كسري‌ها را مثل كشور تركيه، از كشورهاي ديگر وارد كرديم كه بسيار كمك‌كننده بود ولي در مورد اركسترها اين كار انجام نشد. ما مي‌بايست دنبال بهترين رهبرهاي اركستر مي‌بوديم نه اينكه هر كسي كه بيكار بود و در دسترس بود را به عنوان رهبر در اركستر قرار مي‌داديم. سرمربي براي اركستر يك روزه درست مي‌شود. به من ثابت شده است. هفده سال پيش كه من به ايران آمدم، آقاي ناصري به من گفتند چه اثري را مي‌خواهي رهبري كني؟ گفتم هر چه شما بگوييد. گفت ما تا به حال در اينجا چايكوفسكي شماره ۴ را نزده‌ايم. بايد بگويم كه اين قطعه بسيار هم سخت است. من گفتم همان را آماده مي‌كنيم. در عرض سه، چهار روز تمرين، نوازنده‌ها كار را اجرا كردند. ولي همان جا بود كه آقاي كامكار نوازنده بسيار عالي اركستر به من گفت كه آقاي رهبري كار را با موفقيت اجرا كرديم اما براي ادامه اين كار، بچه‌ها همه كارهاي خود را كنسل كردند كه به اين نتيجه برسند. اگر شما اينجا بمانيد و ادامه دهيد اينها بايد همه زندگي خود را براي اجرا بگذارند. ببينيد ما نوازنده‌هاي خوب و امكانات زيادي داريم ولي مربي نداريم. مربي هم هست ولي فقط در اين حد كه يك كنسرت را اجرا كنند. اغلب رهبراني را كه اكنون هستند، من در زمان حضورم در ايران آورده‌ام. ولي مديريت و اركسترداري كار مشكلي است و به همين دليل اين دوستان در ۷ سال گذشته چندين شورا عوض كرده‌اند. مثل اين است كه يك سرمربي نتواند كارش را به درستي انجام دهد، بعد برايش ريش و عينك دودي بگذارند و فكر كنند كه بهتر كار خواهد كرد و نتيجه بهتري خواهد گرفت. تمام كساني كه در زمان پس‌رفت اركستر حضور داشتند، در حال حاضر هم هستند. الان هم مي‌خواهند كارها را درست كنند. اصلا اينها باهم جور در نمي‌آيند چون پايه آن خراب است. 
بودجه و انرژي وزارت فرهنگ و ارشاد براي اركستر ملي هزينه مي‌شود كه در جاي خود نيست، در صورتي كه بايد هزينه آن را راديو بدهد اما با عنوان اركستر صدا و سيما و خيلي هم به آن رسيدگي شود. من قول مي‌دهم كه اگر همين فردا فراخوان بدهم ده آهنگساز براي اركستر سازهاي ملي، خواهند نوشت و ده، بيست روز ديگر هم شما قطعه آماده خواهيد داشت. پس همه‌چيز وجود دارد؛ نوازنده داريم، سازنده داريم ولي مربي نداريم. بايد فكر كرد و افرادي را پيدا كرد كه هم موسيقي اصيل ايراني را بشناسند هم موسيقي غربي را. اين كار زحمت دارد و همه جاي دنيا هم اينگونه است. در تركيه ۲۲ اركستر دولتي وجود دارد كه من پنج يا شش مورد از بهترين‌هاي آنها را رهبري كرده‌ام، الان هم در ماه آينده دو، سه كنسرت بسيار بزرگ در استانبول و اتريش دارم. ببينيد در برخي كشورها چه كار كردند؛ بيش از صد يا صد و پنجاه سال پيش بهترين مربي‌ها را از كشورهاي ديگر به كشور خودشان آوردند، از خودشان كه چيزي نداشتند اما حالا پس از گذشت اين سال‌ها به هيچ‌كس نيازي ندارند. هم رهبر اركستر و آهنگسازان خيلي خوب دارند و هم قطعات خيلي خوب. تركيه مثال خوبي براي ماست چرا كه هم مسلمان هستند هم نزديك ما، شرايط حدودا يكساني داريم. اگر من اين حرف‌ها را مي‌زنم دليلش اين است كه در موسيقي ايراني بزرگ شده‌ام نه موسيقي غربي. از بچگي در موسيقي ايراني و در پايين شهر تهران رشد كرده‌ام. تمام مشكلات را مي‌شناسم و فكر مي‌كنم بچه‌هاي ايراني لياقت‌شان بسيار بالاتر از اين است. فقط نشستن و جلسه گذاشتن و برگه عوض كردن به اميد اينكه شايد اتفاقي بيفتد، هيچ نتيجه‌اي را در بر نخواهد داشت.
  ‌در صحبت‌هاي‌تان به موضوع مدرسه موسيقي هم اشاره كرديد، آموزش را در موسيقي ايران چگونه ارزيابي مي‌كنيد و به نظر شما اين مدارس و هنرستان‌هاي موسيقي و رسيدگي به آنها چه اهميتي دارد؟
من بعد از افرادي همچون حسين دهلوي و مصطفي پورتراب رييس هنرستان بودم، آن‌هم در كنار استادان بزرگي كه در آن هنرستان درس مي‌دادند. آن زمان كسي را رييس هنرستان مي‌كردند كه فكر مي‌كردند سطح موسيقي او خيلي بالا و نمره يك است، نه يك فرد اداري يا كسي كه در حد متوسط باشد. روسايي داشتيم مثل حسين دهلوي و مصطفي پورتراب؛ آن زمان من به اصطلاح جزو انقلابيون موسيقي بودم، جوان بودم و مي‌خواستم يك مسائلي را عوض كنم. اولين چيزي كه مطلع شدم اين بود كه بعضي از هنرجوهاي ما اينقدر فقير هستند كه حتي غذاي درست و حسابي نمي‌خوردند. هنوز مي‌توانيد موزيسين‌هايي متعلق به آن زمان پيدا كنيد كه براي شما تعريف كنند كه وقتي من آمدم براي بچه‌ها خوابگاه درست كردم، غذاي رايگان براي كساني كه وضع مالي مطلوبي نداشتند درست كرديم، امكان استفاده رايگان از ساز براي‌شان مهيا كرديم و به مشكلات اينچنيني رسيدگي كرديم و به اين شكل يك اركستر صد نفري كنسرواتوار ايران درست كرديم. همه اعضا هم ايراني بودند، در صورتي كه در آن زمان اكثر اعضاي اركستر سمفونيك تهران و اپرا همه خارجي بودند. شما از تاثير هنرستان‌ها پرسيديد؛ اين موضوع بسيار مهم است. اين مشكلات را بايد از پايه ديد و آنها را بررسي كرد. نوازندگان ساز مي‌خواهند، امكانات براي تمرين مي‌خواهند، بايد براي تمرين كردن فردي كه به خاطر همسايه‌ها و خانواده و موارد اينچنيني اجازه تمرين ندارد، اتاق تمرين مهيا كرد. من نزديك هنرستان ساختماني را اجاره كردم كه محل تمرين هنرجوها شد البته بايد يادآور شوم كه وزير وقت هم به كارهاي من اعتماد و اعتقاد داشت. اين ماجرا مربوط به شش سال قبل از انقلاب بود‌ و با وجود همه اين كارها و اقدامات مهم، سه سال قبل از انقلاب من با اعتراض به عدم رسيدگي كافي، ايران را ترك كردم. البته بعد از آن جنگ شد و همه مي‌دانيم كه آن زمان همه دوران سختي داشتند و انتظار زيادي نمي‌توان از آن دوران داشت. الان هم انتقاد از گذشته فايده‌اي ندارد، اما تكرار اشتباهات گذشته هم نادرست است. به عقيده من بايد وزير در اولين قدم بگويد و اذعان كند كه وضعيت حال حاضر خوب نيست تا بتوان در اين زمينه گام برداشت.
من فكر مي‌كنم اگر علاقه‌مند باشند و بخواهند افرادي هستند كه قدم در اين راه بگذارند و كمك كنند. من حداقل پنج نفر در تهران مي‌شناسم كه در سطح خيلي بالايي هستند و با اين مسائل حاشيه هيچ كاري ندارند. نه در دسته خانه موسيقي هستند نه در دسته مقابل و نه دنبال منافع شخصي هستند. عده‌اي هم از ايران رفته‌اند كه اين موضوع بسيار بد است، هر چند كه اگر در خارج هم باشند امروزه آن قدر امكانات زياد شده كه بسياري از كارها را هم مي‌توان از طريق مجازي انجام داد. اصلا نيازي نيست به ايران بيايند و بگويند چه كاري انجام دهيد. اما بايد كسي سوال كند و بپرسد شما كه ۶ اركستر درست كرده‌ايد، با چه امكاناتي و چگونه اين كار را انجام داديد.
يا بايد مسوول مربوطه متوجه باشد كه چرا عقب افتاده‌ايم و در پي اصلاح آن باشد يا اينكه مثل افغانستان همين‌هايي كه داريم را هم تعطيل كنيم. ولي ايران نمي‌خواهد افغانستان و با سيستم طالبان باشد. پس بياييد خودتان را با كره مقايسه كنيد، ما هم خود را مقايسه كرديم و قانع نبوديم كه رشد كرديم وگرنه من هم همان رييس هنرستان در تهران مي‌ماندم چون براي اولين‌بار در تاريخ موسيقي ايران، رييس هر دو هنرستان موسيقي غربي و ايراني بودم بهترين حقوق را هم دريافت مي‌كردم. اما انتظار من بيشتر از اين بود و بايد در مسابقات جهاني شركت مي‌كردم. البته با كمك زياد مرحوم دكتر سعدي حسني، مرد بزرگي كه به من گفت تو بايد در مسابقه جهاني رهبري اركستر شركت كني كه اگر شركت نمي‌كردم، در حال حاضر هم اينجا نبودم. 
  ‌بسيار سپاسگزارم آقاي رهبري اگر در پايان جمع‌بندي يا صحبت خاصي داريد، بفرماييد.
من اطمينان دارم كه روزي اين مسائل درست خواهند شد و آن روز، روزي است كه وزير به صورت منفي به وضعيت نگاه كند، يعني نگاه كند كه چرا همه به اين وضعيت معترض هستند و چه كار بايد كرد، بعد سعي كند از چند نفر كه بيشتر از بقيه آشنايي و تجربه دارند، بپرسد و راهي براي اصلاح امور پيدا كند ولي اگر بخواهند همين طور ادامه دهند، به عقيده من نه تنها به هيچ جايي نمي‌رسند بلكه مثل گذشته به عقب خواهند رفت. در هر صورت من ايران را خيلي دوست دارم و حتي اگر مثل سابق وقتي هم نداشته باشم و اميدي هم به اين افراد كه سوال نمي‌كنند و هيچ علاقه‌اي به اصلاح امور نشان نمي‌دهند، نداشته باشم؛ با وجود اين باز هم من فكر مي‌كنم و اميدوارم كه وضعيت بالاخره درست مي‌شود.
ویدیوی بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در اعتماد آنلاین ببینید.


   ۱۷ سال پيش براي اولين‌بار رييس اركستر آن زمان با بنده تماس گرفتند و به ايران آمدم. دو، سه ماهي كار كردم و بعد از آن 10 سال به صورت جدي دعوت شدم و با اختيار تام به ايران آمدم و بدون زحمت هم اوضاع اركستر درست شد
    وقتي وزير مي‌خواهد كاري انجام دهد به مشاورش مي‌گويد كه از شورا كسب نظر و تكليف كند؛ شورايي كه همه از دوستان و رفقا و اطرافيان تشكيل شده است. اين كار اصلا حرفه‌اي نيست. اشتباه بزرگي كه در ايران مي‌شود اين است كه فكر مي‌كنند صد شطرنج‌باز آماتور از يك شطرنج‌باز حرفه‌اي موفق‌تر خواهند بود
   يك ويديو از شيراز از يك آنسامبل آماتور و رهبرشان برايم فرستادند كه واقعا به تمام معنا عالي بود. از شوق و ذوق اشك در چشمان من حلقه زد. خجالت‌آور است كه چرا به اين افراد هيچ‌گونه كمكي از تهران نمي‌شود. 
   اگر روزي قرار باشد كه من به تهران بيايم، مثل ۱۷ سال پيش، اولين كاري كه مي‌كنم رسيدگي به مدرسه موسيقي است. اول آنجا بايد درست شود. وضعيت معلمان موسيقي بسيار بد است. امكانات‌سازي و... هنرستان بسيار ضعيف است
   من بعد از افرادي همچون حسين دهلوي و مصطفي پورتراب رييس هنرستان بودم؛ آن‌هم در كنار استادان بزرگي كه در آن هنرستان درس مي‌دادند. آن زمان كسي را رييس هنرستان مي‌كردند كه فكر مي‌كردند سطح موسيقي او خيلي بالا و نمره يك است، نه يك فرد اداري
   در هنرستان مطلع شدم بعضي از هنرجوهاي ما آنقدر فقير هستند كه حتي غذاي درست و حسابي نمي‌خوردند. هنوز مي‌توانيد موزيسين‌هايي متعلق به آن زمان پيدا كنيد كه براي شما تعريف كنند كه وقتي من آمدم براي بچه‌ها خوابگاه درست كردم، غذاي رايگان براي كساني كه وضع مالي مطلوبي نداشتند، امكان استفاده رايگان از ساز و...
   با وجود اينكه 30 سال دور دنيا فعاليت داشتم و حتي مدير بودم، از بروكسل گرفته تا جاهاي ديگر، در اين مدت هيچ‌وقت به ايران دعوت نشدم و كسي با من تماس نگرفت
   ما هميشه از تهران صحبت مي‌كنيم در صورتي كه ايران كشور بزرگي است. فعالان موسيقي مرتب از شيراز، تبريز و رشت و شهرهاي ديگر ايران پيام مي‌فرستند كه استاد مي‌تواني كمكي به ما كني؟ با اين اوصاف آدم دلش مي‌سوزد. چرا نبايد بتوانيم به همه جا كمك كنيم
   من بعد از افرادي همچون حسين دهلوي و مصطفي پورتراب رييس هنرستان بودم؛ آن‌هم در كنار استادان بزرگي كه در آن هنرستان درس مي‌دادند. آن زمان كسي را رييس هنرستان مي‌كردند كه فكر مي‌كردند سطح موسيقي او خيلي بالا و نمره يك است، نه يك فرد اداري
   در هنرستان مطلع شدم بعضي از هنرجوهاي ما آنقدر فقير هستند كه حتي غذاي درست و حسابي نمي‌خوردند. هنوز مي‌توانيد موزيسين‌هايي متعلق به آن زمان پيدا كنيد كه براي شما تعريف كنند كه وقتي من آمدم براي بچه‌ها خوابگاه درست كردم، غذاي رايگان براي كساني كه وضع مالي مطلوبي نداشتند، امكان استفاده رايگان از ساز و...
   با وجود اينكه 30 سال دور دنيا فعاليت داشتم و حتي مدير بودم، از بروكسل گرفته تا جاهاي ديگر، در اين مدت هيچ‌وقت به ايران دعوت نشدم و كسي با من تماس نگرفت
   ما هميشه از تهران صحبت مي‌كنيم در صورتي كه ايران كشور بزرگي است. فعالان موسيقي مرتب از شيراز، تبريز و رشت و شهرهاي ديگر ايران پيام مي‌فرستند كه استاد مي‌تواني كمكي به ما كني؟ با اين اوصاف آدم دلش مي‌سوزد. چرا نبايد بتوانيم به همه جا كمك كنيم
   ما در آن زمان كاري كرديم كه يك اركستر سمفونيك بايد انجام دهد. ساختن اركستر سمفونيك مثل راه‌اندازي تيم فوتبال است؛ شما فقط نيازمند نوازنده هستيد و آهنگساز. اينكه سياهي لشكر جمع كنيد دور خودتان و فكر كنيد كه اگر مادر و خواهر و عمه و عمو را با هم بياوريد، كار بهتر انجام مي‌شود سخت اشتباه است، فقط كار خراب مي‌شود
   هفت سال پيش به كمك افراد درجه يكي مثل آقاي متبسم، آقاي پورقناد و آقاي اسماعيل تهراني اركستر سازهاي ملي را درست كرديم و كنسرت بسيار خوبي هم با آهنگ‌ها و سازهاي ايراني در سطح جهاني برگزار كرديم ولي حتي يك نفر از خانه موسيقي به ديدن اين كنسرت نيامد و بعد به بهانه كمبود بودجه تعطيلش كردند. اينجاست كه صداي من درمي‌آيد...