ضرورت تغییر جهت پیکان نقد

کورش الماسی - زمان آن فرا رسیده تا وطن دوستان یک پرسش بنیادی را پاسخ دهند. چرا دهه‌ها نقد دلسوزانه فعالان مهین دوست نتواسته موجب کارآمدی مدیریت سیاسی شود؟ به بیان دیگر،چرا شهروندان کشوری که دارای همه ملزومات برای زیستی همراه با رفاه، آرامش و امنیت نسبی را دارند، باید این همه گرفتار انبوه و انواع چالش‌های بی شمار باشند؟
اجازه دهید به منظور تبیین شفاف مسئله، ساختار مدیریت سیاسی را با ساختار یا آناتومی موجودات زنده مقایسه کنیم. همانگونه که می‌دانیم سلامت، انواع و عملکرد اجزاء گوناگون بدن یک موجود زنده از هر نوعی، در ساختار ژنتیکی آن موجود از قبل مشخص شده است. به عنوان مثال، فردی که دچار معلولیت جسمی یا ذهنی است، چشم قهوه‌ای یا سبز دارد، قد کوتاه یا بلند دارد و...، همه این ویژگی‌ها از قبل در ساختار ژنتیکی او تعیین شده است. اینکه پرسش‌هایی چون، چرا یک چشم قهوه‌ای، سبز نیست؟ یا چرا یک فرد قد کوتاه، قد بلند نیست؟ غیر منطقی است.
اگر ساختار مدیریت سیاسی را همانند ساختار بدن یک موجود زنده تصور کنیم، آنگاه درک و تبیین اجزا و عملکرد ساختار مدیریت سیاسی کاربردی تر می شود. به عبارتی، عملکرد ساختارهای سیاسی در ژنتیک آنها تعیین شده است. به همین دلیل بنیادی، نقد عملکرد یک ساختار سیاسی در عرصه های گوناگون به مانند این است که بگویم، چرا چشمِ قهوه ای رستم، آبی نیست؟ بنابراین، نقد عملکرد مدیریت سیاسی کاملاً عبث، غیرکاربردی و اتلاف وقت و فرصت است. چراکه، عملکرد ساختارهای سیاسی بطور اجتناب ناپذیری برآیند ساختار ژنتیکی آنها است.
یقیناً، پرسش خواهد شد، حصول تحولات سیاسی بدون نقد، چگونه ممکن خواهد بود؟ شاید کاربردی‌ترین پاسخ به این پرسش این است که تحولات سیاسی برآیند افعال سیاسی و نه برآیند انبوه نقدهایی که نه تنها منجر به فعل سیاسی نمی‌شوند، بلکه هیچ توجهی نیز به آنها نمی‌شود، می باشد.


با توجه به تجربیات عینی در چند دهه گذشته، تنها یک مسیر برای حصول تحولات سیاسی از طریق تغییر عملکرد مدیریت سیاسی محتمل می باشد. وطن دوستان صرف نظر از هر قیدی، باید تمامی اختلافات میان خود را کنار گذشته و پیرامون یک هدف مشترک ملی یعنی صیانت از ایران از طریق اتحاد پیرامون منافع ملی، میان خود اجماع نظر و عمل ایجاد کنند.
با توجه به ناکارآمد ژنتیکی مدیریت سیاسی، یک امر بدیهی است که حاشیه نشینان و اخراجی‌های سیاسی برای تاثیرگذاری باید پیرامون یک هدف مشترک ملی اجماع نظر و عمل کنند. یقینا، برخی مخالف این ادعا خواهند بود، اما وجود انبوه احزاب، تشکل ها و شخصیت های خنثی، ناشی از ناتوانی روانشناختی فعالان سیاسی در همکاری برای یک هدف مشترک که ریشه های تاریخی و فرهنگی دارد، حفظ یا پیگیری منافع شخصی و فقدان اندیشه ها و طرح های آلترناتیو کاربردی و بومی است.
اجماع بی قید و شرایط وطن دوستان و دلسوزان پیرامون یک هدف مشترک ملی (منافع ملی) و نه نقد عملکرد ساختار تصمیم گیر کلان سیاسی در عرصه‌های، اقتصادی، روابط خارجه، آموزش، معیشتی و... نیاز مبرم و کاربردی کشور است. فردی را که از بدو تولد دچار معلولیت ذهنی استرا نمی‌توان با دانش و ابزارآلات مدرن پزشکی درمان کرد. در شرایط پر چالش و پرمخاطره کنونی برخی شخصیت‌های توانا، با تجربه و موثر خود را منزوی و در سکوتی مرگبار فرو رفته اند. بی شک، تاریخ قضاوت سختی در مورد افرادی که می توانستند به بهبود شرایط پرچالش کنونی کمک کنند، اما ترجیح دادند در آرامش و امنیت انزوای غیراخلاقی و غیر ملی خود منفعل باشند، خواهد داشت. نقد ضعیف، ناتوانی، پراکندگی و انشقاق وطن دوستان به منظور اجماع نظر و عمل باید جایگزین نقد عملکرد مدیریت سیاسی را بگیرد.