آخرین ارشاد مهسا

وحید استرون
در میان همه اظهارنظرها و برخوردهای منطقی یا احساسی درباره ایست قلبی دختری 22 ساله که خود را در محیطی غریبه و صدها کیلومتردورتر از زادگاه‌اش (شهرستان سقز) می‌دید، یک پست اینستاگرامی بیشتر از همه نظرم را به‌خود جلب کرد. «فرزندان آنها می‌روند، فرزندان ما می‌میرنند» این پست اینستاگرامی علی کریمی یک واقعیتی است که آن جمله کارشناس برنامه افق در تلویزیون را در ذهن تداعی می‌کرد که به صراحت گفت: «هر کسی مثل من فکر نمی‌کند، جمع کند و از ایران برود!» اما باید به‌‌کجا برویم؟ مگر همه امکانات شرکت‌های فروش vpn را در کانادا دارند یا فلان آقازاده که خود را «خودساخته و جدا از پدر می‌داند» قادر هستند که دلارهای مردم ایران را برسر پلنگ‌های فرنگی بریزند؟ یا آقازاده‌ها در بهترین کالج‌های دنیا برای تحصیل و البته برای  مبارزه نرم با دشمن در «بلاد کفر» تلاش ‌کنند؟!. خیر؛ ما این امکانات را نداریم و باید بمانیم و با درد قلب دختر بیمار که چند تار موی او بیرون است، زندگی کنیم. ما باید بمانیم تا هر روز برخی از ماموران گشت امنیت اخلاقی که از روی ناآگاهی تفاوت فرهنگسازی و اقدام سلبی را نمی‌دانند، بنویسیم که واقف نیستند در برخورد با نامحرم چگونه برخورد کنند؟ آن‌وقت برای اینکه فرد «بدحجاب»، «بی‌حجاب» یا افرادی که در مواجهه با آنها دچار گناه نشوند، به قول حجت السلام رسول منتجب‌نیا، سیاست‌مدار اصلاح‌طلب: «زنان و دختران مردم را بغل می‌کنند و به خشن‌ترین نحو وارد خودروی وَن برای «ارشاد» راهنمایی می‌کنند!.» هنوز پس از 40 سال به این نتیجه نرسیده‌ایم که موضوع حجاب یک امر فرهنگی است، نه پلیسی و بگیر و ببند! کدام بار از برخورد با بدحجابی مثل جنجال دانشگاه سوهانک، درگیری ماموران زن گشت ارشاد که اتفاقا به او لوح شجاعت و سپاس از سوی فرمانده نیروی انتظامی اهدا شد در پارکی در تهران، فریادهای مادری که فریاد می‌زد: «فرزندم بیمار است» یا بغل کردن یک زن که مشکوک به مصرف مواد مخدر بود، توسط یک مامور در جاده شمال، آنها متنبه شدند و یا منجر به لجبازی بیشتر شد؟ آیا آن زنی که تا کمر در سطل زباله خم می‌شود تا روزیش را جست‌وجو کند، منکر نیست؟! کسانی که متوسل به زور و قوه قهریه می‌شوند آیا نمی‌دانند که هنر مدیران و تصمیم گیران این است که بدون اعمال زور و فشار امری را در جامعه رواج دهند. اصولا در سیاست هرگاه از قوه قهریه استفاده می‌شود، آن جریان شکست خود را اعلام کرده‌اند! همین امور است که حالا برای نظام جمهوری اسلامی ایران هزینه بردار شده و هر دشمنی می‌خواهد از خون «مهسا امینی» به‌نفع مقاصد سیاسی خود بهره ببرد. اگر عکس این دختر سقزی برروی مجله گاردین یا روزنامه بریتانیایی دیلی میل قرار می‌گیرد، قطعا بی‌دلیل نیست و آنها دل‌شان برای این مهسا نمی‌سوزد. وقتی کشور درگیر تهاجم فرهنگی است، آیا پلیس وظیفه «آموزش» دارد؟ اصلا در کجا، «آمورش در خصوص بدحجابی» برعهده پلیس است؟ آیا همین مردمی که در مقابل گشت‌های ارشاد موضع منفی گرفته‌اند، در برخورد پلیس با اوباش و گشت‌ مبارزه با زورگیری نیز همین دید منفی را داشتند، قطعا خیر! شاید خیلی‌ها آن روایت پیامبر اکرم (ص) در مواجهه با یک زن خواننده غیر مسلمان و مشرک را شنیده‌اند. در ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲ آمده است: «زنی دﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: مسلمان شده‌ای؟ او گفت: نه، ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ زن گفت: نه، شما همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی‌ام را بگذرانم. پیامبر (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ. عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است. ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
روزنامه نگار