فاجعه ای در همین حوالی

حميدرضا   گودرزي
تورق كنيد در طول همين سال‌هاي گذشته برخی از کسانی كه در زندان خود را حلق‌آويز كرده‌اند، كساني كه در پي شوك ناشي از فشار عصبي در محيط ارعاب و تهديد به اصطلاح تحقيقاتي، دچار نارسايي و سكته‌هاي قلبي و مغزي شده‌اند كه آنها را به بيمارستان‌ها رسانده‌اند و در فاصله يا فواصل زماني فوت كرده‌اند. انگار اينها را قتل نمي‌دانند، فعل يا افعالي را كه از ماموران تحقيق و اين به اصطلاح بازجويان سرزده است طبق عرف اجتماعي و شايد هم قضايي اصلا جرم نمي‌دانند. گمان مي‌كنند ماموران دارند كارشان را انجام مي‌دهند. پليس هم قضيه را تا بدانجا بي‌اهميت مي‌داند كه صراحتا درباره علت واقعه مدعي است مهسا را براي هدايت و ارشاد به مقر پليسي دلالت كرده كه آنجا دچار ناراحتي شده است. 
چه چيزي ذهن جامعه را مشوب مي‌كند؟
مهسا دختر جواني بوده كه حدودا 22 سال سن داشته از زمان دلالت به جايگاه نيروي انتظامي هم با پاي خودش رفته و قدرت حركت كامل داشته است، در آن لحظات كوچك‌ترين مدركي براي آنكه ثابت شود ضعف داشته يا بيمار بوده مطلقا وجود ندارد. طبق فيلم‌هاي دوربين مداربسته‌اي كه در صدا و سيما پخش شده او در صف بازداشت‌شدگان يا آن‌گونه كه پليس مدعي است دلالت‌شوندگان حركت مي‌كند و در سالن روي صندلي مي‌نشيند لحظاتي بعد بلند شده و با يكي از ماموران زن گفت‌وگويي دارد. گفت و شنودي كه چندان هم آرام و مسالمت‌آميز نيست بعد ناگهان سقوط مي‌كند. 
هيچ فيلمي از نحوه بازداشت او ارايه نشده است، از حركت ون و آنچه در آنجا رخ داده، خبري نيست درحالي كه در تمام مسيرهايي كه از بدو الي ختم قضيه هر چه وقايع رخ داده در شعاع دوربين‌هاي مداربسته قرار داشته است و مي‌توان حركت‌ها و برخوردها همگي را يك به يك تحت مداقه قرار داد تا معلوم شود چه وقايعي رخ داده كه اين دختر جوان ناگهان سقوط مي‌كند و آنچنان‌كه در فضاي مجازي آمده است توامان هم سكته مغزي كرده هم سكته قلبي كه پذيرش آن در مورد يك دختر جوان مشكل است. 
اين فيلم ممكن است تقطيع شده باشد پس بايد از كارشناسان فن درخواست شود تا آن را بررسي و بازبيني كرده و درباره‌اش اظهارنظر كنند. پزشكان قانوني هم بايد در مورد آن اظهارنظر كنند.
در امر بررسي پرونده‌هاي جنايي آنچه فوريت دارد جمع‌آوري دلايل است، دلايلي كه بيم آن مي‌رود تا از ميان بروند و ديگر دست كسي به آنها نرسد مثل لكه‌هاي خون در روي زمين و لباس و داخل اتومبيل، مثل آلت قتاله كه متهمان و جنايتكاران آنها را در جوي آب و بيابان و دريا و جنگل‌ رها مي‌كنند، مثل فرار متهمان از چنگال قانون و عبور آنها از مرز... مثل به آتش كشيدن صحنه قتل و لوازمي كه دلالت بر بزهكاري فرد يا افرادي دارند اما در پرونده‌هاي مهم جنايي كه جو كشور و جامعه را فرا مي‌گيرند و در روح و روان شهروندان اثر مي‌نهند اين ماجراي سرعت در رسيدگي از كجا وارد ذهن قوه قضاييه شده است...؟
اينكه جسدي فورا دفن شود، هرچه سريع‌تر، آيا دردي را دوا مي‌كند؟ آيا چنين عملياتي فرصت دفاع كامل را از كف مدعيان خارج نمي‌كند؟
جسد مهسا را شبانه از بيمارستان خارج كرده و به پزشكي قانوني برده‌اند و به سرعت آن را در سالن تشريح كالبدگشايي كرده‌اند يعني به نحوي عمل شده كه فردا صبح در شهر دورافتاده‌اي چون سقز آماده تدفين شده است. اگر براي بازديد از جسد براي معاينه مجدد از جسد اعتراضي و ابهامي و نكته مشكوكي وجود داشته باشد كه با دفن آن ديگر دست كسي به جايي نمي‌رسد... 
فرض كنيد اولياي دم تقاضا كنند جسد توسط چند كارشناس ديگر معاينه شود يا اساسا به نظريه پزشك كالبدگشا اعتراض داشته باشند و آنچه را در برگ معاينه از جسد منعكس كرده قبول نداشته باشند و خواستار معاينه مجدد از جسد توسط تيم ديگري باشند با دفن جسد حالا چه راهكاري وجود دارد؟
هميشه سرعت بيش از حد در رسيدگي به پرونده‌ها كه نام آن را بايد عجله بي‌مورد بگذاريم مانع دقت و رسيدگي به پرونده‌هاي جنايي شده و مي‌شود گرچه قوه قضاييه بر آن باور است كه با رسيدگي غيرمتعارف و خارج از حد (با شتاب و دستپاچگي) به پرونده‌هاي مهم اجتماعي و كيفري مي‌تواند در جامعه نتيجه مطلوب بگيرد اما در واقع امر و در طول ساليان گذشته به خوبي ثابت شده است كه چنين نيست و بايد گفت كه هميشه سرعت بيش از حد مانع از دقت در رسيدگي به پرونده‌ها شده است اتفاقا بايد در حد متعارف امر تحقيقات جنايي زمان‌بر باشد و با حوصله انجام شود.
چرا شفاف به پرونده رسيدگي نمي‌كنند؟
چرا جزييات ماجرا منتشر نمي‌شود؟ افكار عمومي بايد اظهارات اداره‌كنندگان يك ماجراي جنايي را باور كند، طبق اعلام بيمارستان كسري زماني كه مهسا اميني به بيمارستان منتقل شده فاقد علايم حياتي بوده، دچار مرگ مغزي شده بود و اين يعني در حكم فوت، يك انساني كه در حكم مرده بوده است را به بيمارستان منتقل كرده‌اند و بايد گفت كه عملا مرگ او در نيروي انتظامي رخ داده است، تلاش پزشكان در مورد احياي قلب امري است كه هر پزشك انسان‌دوستي تا آخرين لحظه انجام مي‌دهد بايد اعلام مي‌شد كه هيچ اميدي به حياتش نيست و از همان لحظه خاطيان و نقض‌كنندگان قانون بازداشت مي‌شدند گرچه بيمارستان كسري بعدا موضوع فقدان علايم حياتي را از سايت خودش حذف كرده چرا نمي‌دانم اما تا اين ساعت خبري از احضار متهمان و تحقيق از آنان منتشر نشده و معلوم نيست در اين راستا كوچك‌ترين اقدامي صورت گرفته است يا نه؟
در مورد برخوردهاي ماموران گشت ارشاد عدم شفافيت، روشن نبودن روند رسيدگي و پس از آن عدم اعلام نتيجه تعقيب در دادسرا و محاكمه در دادگاه همه‌چيز را دچار سردرگمي و آشفتگي كرده است و مردم و افكار عمومي به اين نتيجه رسيده‌اند كه نمي‌خواهند آنها را در جريان واقعيت امر بگذارند.
با عملكرد خشن گشت‌هاي ارشاد اصلا برخورد جدي صورت نمي‌گيرد. اين امر ديگر به اثبات رسيده است به‌طور نمونه در هشتم ارديبهشت‌ماه امسال (1401) بود كه بوكسور معروف آقاي رضا مرادخاني به اتفاق همسرش خانم ماريا عارفي با فرزند 11 ماهه‌اش براي گردش وارد پارك پرديسان شدند كه همان لحظه ماموران گشت ارشاد همسرش را تحت بازخواست قرار دادند و به محض اينكه آقاي مرادخاني پيگير ماجرا شد با اسلحه به طرفش حمله‌ور شدند و با شليك گلوله پاي او را هدف قرار دادند و مجروحش كردند كه در بيمارستان حضرت رسول بستري شد اما هيچ‌كس نمي‌داند سرانجام نتيجه رسيدگي به واقعه چه شد. شليك با اسلحه طبق قانون، مجازات سنگيني دارد اما هيچ‌كس تاكنون نشنيده است كه مامور مربوطه به حبس محكوم شده باشد. قضيه را به سكوت واگذار كردند تا فراموش شود همين... 
و حالا در ماجراي مرگ مهسا از قدم اول؛ پزشكي قانوني طي اطلاعيه‌اي اعلام كرده كه جسد مورد معاينه و كالبدگشايي قرار گرفته و نمونه‌هاي حساس برداشته شده و ظرف چند هفته آينده علت مرگ اعلام مي‌شود. اين زمان براي آزمايشات سم‌شناسي و آسيب‌شناسي لازم بوده است اما هرچه هست مسوولان پزشكي قانوني نتوانستند سبب اقناع افكار عمومي شوند چرا؟ چون اصلا و ابدا اعلام نكردند كه آيا در جسد آثار ضرب و جرح ديده شده است يا خير، چون تعيين آثار ضرب و جرح هيچ احتياجي به آزمايش آسيب‌شناسي ندارد، عدم خبررساني در اين مورد جاي سوال دارد، آيا آثار ضربه و خونريزي مغزي در جمجمه رويت شده يا خير؟
آيا در استخوان سر آثار شكستگي ديده‌اند يا خير؟ آيا آنچنان كه در فضاي مجازي ادعا شده در مغز توموري رويت شده و آثار جراحي قديمي داشته يا خير؟
چرا يك كلمه راجع به اين موارد اعلام نظر نشده است. سكوت مطلق چه فايده‌اي دارد و اساسا چه دردي را دوا مي‌كند. نظريات پزشكي قانوني به هيچ‌وجه محرمانه نيستند و اتفاقا اگر اعلام شوند مي‌توانند از طرف اولياي دم مورد اعتراض قرار گيرند تا تيم‌هاي كارشناس پزشكي قانوني ديگري هم جسد و آثار آن را معاينه و اعلام نظر كنند تا جاي هيچ‌گونه شك و ترديدي را باقي نگذارند. در موارد مشابه پزشكي قانوني نتيجه تحقيقات و نظريات خود را به راحتي اعلام كرده است اما در اينجا پرده‌پوشي مي‌كند كه جاي تعجب و سوال دارد... بايد پرسيد چرا در مورد قضيه به‌طور شفاف اعلام خبر نمي‌شود، چرا مقصران تعقيب و احضار نمي‌شوند و نتيجه برخورد با آنها به اطلاع افكار عمومي نمي‌رسد. تا اين ساعت خبري درباره احضار متهمان اعلام نشده است.


راه چاره چيست؟
بايد هر مورد برخورد خلاف قانون از طرف ماموران ديده شد، چه مامور گشت ارشاد باشند چه در نهاد ديگري، با سرعت مورد بازخواست قرار گيرند و پرونده آنها رسيدگي و در تمام مراحل در معرض افكار عمومي قرار گيرد نه اينكه همه‌چيز را پنهان كنيم. چرا جسد را شبانه ارسال كرده‌اند كه لابد شبانه هم دفن شود چه جاي عجله و پنهانكاري بوده؟
اگر نقايص پرونده درست و واضح رفع نشوند، اگر امر تحقيق از ماموران حاضر در محل صحيح و طبق اصول انجام نشود و سير تكميل پرونده روشن و واضح نگردد، اگر متهمان و مظنونان همگي احضار و تعقيب نشوند تا از آنان تحقيق شود، اگر متهمان محاكمه و مجازات نشوند اين حوادث تا ابد ادامه خواهد داشت، وقتي جرم واقع شده بايد رسيدگي هم انجام شود و نتيجه به اطلاع عموم مردم برسد و همه‌چيز پخش و منتشر شود.
درباره ماجراي گشت ارشاد بايد گفت برخورد و شدت عمل براي انجام امور اخلاقي آن هم توسط ماموران نيروي انتظامي به هيچ‌وجه نتيجه‌بخش نيست، زيرا براي اصلاح امور اخلاقي بايد از وسايل فرهنگي استفاده شود نه از چوب و چماق و درفش و زندان... 
نحوه عمل گشت‌هاي ارشاد از بنيان غيراصولي است، زيرا با كساني برخورد مي‌كنند كه اصلا و ابدا مرتكب هيچ جرمي نشده‌اند و با كمال تعجب از هم مي‌پرسند مگر چه كرده‌ايم و همين سبب خشم آنها و ايجاد اصطكاك بين مامور و طرف مقابل مي‌شود چون اين افرادي كه توسط گشت‌هاي ارشاد تعقيب مي‌شوند به هيچ‌وجه بي‌حجاب نيستند و در شمول تبصره ماده 638 از قانون مجازات اسلامي قرار ندارند و انگ‌هايي چون بي‌حجاب به آنها مي‌زنند كه وضع پوشش آنها حتي برابر با قانون هم جرم نيست و كسي حق تعقيب و تحقيق از آنها را نداشته و ندارد.
 
توضيح يك مطلب 
اين ادعاي ثابت نشده كه مهسا در كودكي داراي تومور بوده و تحت جراحي قرار گرفته است كه البته پدر و مادرش آن را نپذيرفته‌اند و گفته‌اند سالم بوده و هيچ دليلي هم براي اثبات آن ارايه نشده است گرچه جراحي مغزي در 5 سالگي در مورد كسي كه تا سن 22 سالگي سالم و راحت زندگي مي‌كرده نمي‌تواند دليل محكمي براي ادعاهاي مطرح شده باشد به هر حال همين ادعا هم چيزي از اهميت قضيه كم نمي‌كند بلكه اولا پليس را مكلف مي‌كند در برخورد با افراد بسيار حساس باشد.
ثانيا استرس ناشي از سلطه تهديد و ارعاب حاكم بر محيط بازجويي در چنين افرادي باعث شوك و اضطراب شده كه منتهي به سكته قلبي مي‌شود و مسلما جرم است.
پس به هر حال موضوع عمليات انجام شده از سوي گشت ارشاد به اصطلاح تحت عنوان هدايت و دلالت براي ارشاد كه باعث مرگ يك دختر جوان شده در هر صورت جرم بوده و خواهد بود و همين كه مهسا در محيط و مقر تحقيق كه به اندازه خودش رعب‌آور است ناگهان سقوط كرده و افتاده اگر معلوم شود سكته هم كرده براي اثبات ارتكاب جرم كافي است گرچه جريان سكته مغزي و قلبي همراه باهم، با موضوع شوك ناشي از اضطراب تطبيق ندارد و احتمالا ممكن است كه برخورد فيزيكي صدمات مغزي را ايجاد كرده باشد كه در آن صورت موضوع جنايت عمدي تلقي مي‌شود گرچه تاكنون كوچك‌ترين خبري از احضار متهمان به گوش نرسيده است.