خیابان را برای قاتلان دختران ایران نگشاییم

غروب چهار‌شنبه بمب خبری در فضای مجازی با قدرت تخریبی بالا منتشر شد و اثر خود را گذاشت. همه مؤلفه‌هایی که برای انفجار خبری لازم بود در آن وجود داشت: «به کما رفتن یک دختر جوان در بازداشتگاه پلیس». در ساعات اولیه تنها روایت غالب، بازنمایی حادثه به نقل از خانواده آن دختر بود. بیانیه پلیس که فردای حادثه و با تأخیری بوروکراتیک منتشر شد، هرچند روایت طرف مقابل را نیز آشکار کرد، اما نه تنها از ابهامات نکاست، بلکه بر آن افزود. در چنین شرایطی طبیعی است که عواطف کثیری از مردم جریحه‌دار شود.
در این میان برخی که کلاً منتقد اصل اعمال قانون پوشش یا روش‌های کنونی آن بودند، پا را فراتر نهاده و نوک پیکان اعتراض را به سمت و سوی چیزی بردند که در ادبیات عامه «گشت ارشاد» خوانده می‌شود. تا اینجای ماجرا مسئله دو چیز بود: نخست، مطالبه رفع ابهام از سرنوشت «مهسا امینی» و عنداللزوم رسیدگی و پیگیری‌های حقوقی و قضایی مرتبط با آن و دوم، انتقاد از اصل وجود و رفتار گشت‌های پلیس امنیت اخلاقی. مورد اول تقریباً میان همه طیف‌های فکری جامعه مشترک بود و مورد دوم مورد نظر بخشی از جامعه.
خبر فوت مهسا، بر پیچیدگی ماجرا افزود و جنس مطالبه از سطح حقوقی فراتر رفت و رنگ و بوی سیاسی گرفت. هرچند پلیس به انتشار مستندات و مدارک واقعه پرداخت تا نشان دهد ضربه‌ای به خانم امینی وارد نشده است و دلیل فوت را باید در مسائل دیگری جست‌وجو کرد. بیشتر اصلاح‌طلبان که آب را گل آلود و عرصه را برای ماهیگیری مهیا دیده‌اند، شروع به حملات تند علیه پلیس و دمیدن در آتش سوگ و غم ماجرا کردند. برخی از آن‌ها البته تضعیف و تخریب پلیس را به هر عنوان خطایی راهبردی توصیف کردند. ضدانقلاب خارج‌نشین نیز پا را فراتر نهاد، فوت آن مرحومه را به کلیت نظام مرتبط دانست و دعوت به شورش و براندازی کرد. در کف خیابان برخی شهر‌ها نیز همه شبکه‌های پیاده نظام ضدانقلاب اعم از منافقین، سلطنت طلبان و گروهک‌های تجزیه‌طلب قومیتی با سوءاستفاده از اعتراض دسته‌هایی از مردم، اغتشاش را هرچند با تعداد اندک آغاز کردند تا اولاً چنین القا کنند که مردم سوگوار به دنبال حضور خیابانی هستند و ثانیاً زمینه برای گام‌های بعدی گروهک‌ها فراهم آید.
گام‌های بعدی چیست؟ فتنه‌ای که به نام خونخواهی آغاز شده، برای ادامه حیات خود نیازمند خون است. باید سوژه‌های دیگری هم پیدا شود که سر دست قرار گیرد و نظام را متهم به جنایت کند. در فتنه‌های گذشته نیز همین را دیده‌ایم. آن جوانکی که پیراهنی را در تیر ۷۸ خونین کرد و سر دست گرفت اکنون پادو رسانه‌ای سیا است و قتل مشکوک نداآقاسلطان و داستان خیالی کشته شدن ترانه موسوی و سعیده پورآقایی را در سال ۱۳۸۸ از یاد نبرده ایم. به طور واضح و با توجه به سوابق می‌توان گفت دشمن به دنبال کشته‌سازی در اغتشاشات خیابانی است. حضور مردم عادی و گاه تماشاچیانی که از روی کنجکاوی به صحنه اغتشاشات و آشوب‌ها می‌نگرند، بهترین سوژه را در اختیار تیم‌های ترور نفاق و گروهک‌های تجزیه‌طلب قرار می‌دهد تا با ریختن خون بیگناهان، ملاط استمرار اغتشاش را فراهم آورند.
اگر روز‌های اول مردم در مورد واقعیت فوت مهسا سؤال داشتند و سؤال بجایی هم بود و عده‌ای نیز وجود گشت ارشاد را بر نمی‌تافتند، الآن دیگر مسئله نه مهسا است و نه گشت ارشاد و حتی قانون، جریان میداندار خیابان اصل نظام و حتی اسلام را نشانه رفته و برای رسیدن به مقاصد خود ابایی هم ندارد که چه بسا مهسا‌های دیگری نیز سوژه باشند. اکنون حساب لشکر پیاده نظام دشمن از عموم مردم سوگوار مهسا و جمعی که منتقد گشت ارشاد بودند جدا است. مردم عادی دغدغه و مطالباتی مشخص و با پیگیری قانونمند داشتند و اغتشاشگران اتفاقاً اوضاع را برآشفته می‌پسندند. مردم ما چه موافق گشت ارشاد و چه منتقد و حتی مخالف آن باشند، امنیت و کشور خود را دوست دارند. هیچ ایرانی وطن‌دوستی، شعار‌های تجزیه‌طلبانه‌ای را که این روز‌ها در برخی از مناطق کردنشین داده می‌شود نمی‌پسندد و روی خوش به تروریست‌های فرقه رجوی نشان نخواهد داد. مراقب باشیم که خیابان را برای قاتلان مهسا‌های دیگر باز نکنیم.