جشن وحدت اقوام ایرانی

آرمان ملي- حجت سپهوند: اقوام لُر، کُرد، آذري، بلوچ، تُرکمن، گيلکي، مازني، عرب، بختياري، قشقايي و خطه جنوب کشور به نوعي از همه استان‌ها در اين جشنواره حضور داشتند. سه ساعتي به غروب خورشيد درياچه‌ خوش‌نام خليج‌فارس چيتگر تهران مانده بود، درست روز آخر نمايشگاه اقوام ايراني بود؛ نمايشگاهي که به مناسبت هفته وحدت از سوي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران بر‌گزار مي‌شد. نسيم خُنکي از طرف درياچه آرام شروع به وزيدن مي‌کرد. خط باريکي از غرفه‌هاي محصولات فرهنگي و صنايع دستي، محصولات غذايي، پوشاک و برنامه‌هاي فرهنگي گوناگون اقوام ايراني در ضلع شمال غربي درياچه شهداي خليج‌فارس‌ کشيده‌ شده بود، هر لحظه بر تعداد بازديد‌کنندگان افزوده مي‌شد. روي شن‌هاي ساحل درياچه‌ خانواده‌ها نشسته و بچه‌ها بادبادک‌هايشان را در هوا به پرواز درآورده بودند درگوشه و کنار اين ساحل زيبا جوانان زيادي به‌صورت گروه‌هاي چند نفره دختر و پسر با هم واليبال بازي مي‌کردند، چند نفر آن‌طرف‌تر يک بشقاب پلاستيکي نارنجي‌‌ رنگي را به سمت يکديگر پرتاب مي‌کردند و حسابي به همه خوش مي‌گذشت، افراد ميانسال و کهنسال نيز در گوشه‌اي با نوه‌هايشان به تماشاي آرام حرکت مرغابي‌ها، قايق سواري و حرکت پرواز هواپيماها در دور دست نشسته بودند. جمعيت چشمگيري براي ديدن نمايشگاه اقوام ايراني حضور پيدا کرده بودند تا جايي که بسياري از پارکينگ‌ها و کوچه‌هاي اطراف درياچه فضايي براي پارک کردن خودروها نمانده بود و سرريز آن به خيابان‌هاي اصلي هم کشيده بود. حضور همه‌ مردم را مي‌شد به وضوح ديد در يک مکان، بدون کوچک‌ترين تنش و بحث خاص اين روزها (!) همه براي لحظه‌اي خوش آمده بودند؛ براي احساس سرزند‌گي وطن عزيزمان که چنين داشته‌هاي علمي، فرهنگي و تاريخي بزرگي دارد با اقوام مختلف و متنوع فرهنگي‌ با زيست سنت‌هاي گوناگون در کنار يکديگر. بازديدکنندگان يک نام را در اين جشنواره اقوام زمزمه مي‌کردند و آن نام، نامِ (ايران عزيز) و يکپارچه بود. همين دليل ما را کافي است تا قدر سرزمين عزيزمان ايران را بدانيم، چه سرمايه‌ گرانقدر و شکوهمندي که از آن ماست، از آن همه ايراني‌ها، يک دلي و کنار هم بودن يک دليل بسيار ساده و کوچکي داشت، دليل شاد بودن و چه دليلي قوي‌تر از شاد بودن در کنار هم با هر نوع پوشش و هر نوع لهجه. همه لبخند مي‌زدند و از اين غرفه به آن غرفه با تنوع فرهنگ، غذا و صنايع دستي اقوام مختلف آشنا مي‌شدند و تا حد امکان از هر غرفه‌اي هم خريد مي‌کردند، جاي شگفتي دارد که بازديدکنندگان زيادي را مي‌ديدم که از صنايع دستي و لباس‌هاي محلي براي خود و دوستانشان خريداري مي‌کردند، رونقي خوشايند در جريان بود، هم غرفه‌هاي مواد غذايي شلوغ بود و هم غرفه‌هاي صنايع دستي بسياري از اقوام. صداي موسيقي محلي از غرفه‌ها فضاي شادي را افزون کرده بود، پير و جوان، زن و مرد و کودکان خود را صاحب اين شادي و شريک آن مي‌دانستند. اقوام با برپايي رقص و موسيقي محلي‌شان حلقه‌هايي از جمعيت را به دور خود کشيده بودند، بسياري نيز به قصد تشکر روي سر آنها شاباش مي‌ريختند. جشنواره‌اي از نور موبايل‌ها و صداي دست زدن‌ها از هر طرفي به گوش مي‌رسيد. اقوام کردستان، آذربايجان‌شرقي، ترکمن صحرا، گيلان، مازندران و... با تمام وجود براي شاد بودن مردم ايران عزيز مي‌رقصيدند و صداي جيغ و هياهوي جمعيت خستگي آنان را به در مي‌کرد. خاصيت فضاهاي شاد عمومي در اين است که چهره‌ خندان يک هموطن، ناخودآگاه روي چهره‌ ديگران تأثير مثبت داشت. کم‌کم به غروب نزديک مي‌شديم و تمام چراغ‌هاي درياچه و غرفه‌ها روشن شده بود. چراغ همه‌ اقوام ايراني مثل ستاره‌ها سوسو زنان با فضاي زيباي درياچه همخواني پيدا کرده بود، مدام از بلندگوهاي راديو نمايشگاه به گوش مي‌رسيد که هر لحظه از فرهنگ، مفاخر استان‌ها و سنت‌ها، آثار تاريخي و خوراکي‌هاي اقوام مختلف سخن مي‌گفت و با پخش تکه‌هايي از موسيقي اقوام همه مردم را به مهماني استان مورد نظر دعوت مي‌کردند، چه حس خوبي دارد در جايي قدم بزني که صداي همه اقوام ايراني را يک جا بشنوي. نمايشگاه اقوام تمام شد و در دلم حسي سرشار از غرور به سرزمينمان ايران عزيز داشتم و زير لب گفتم چقدر خوب مي‌شد که اين آغاز فصلي نو براي همدلي و شادي ميان همه ما ايرانيان باشد. به اميد آن روزها.