استاد اخلاق و مبلّغ تحول‌آفرین

جواد نوائیان رودسری – منبر، تقدس خاصی دارد برای اهل اسلام؛ جایی که بر فراز آن، فریاد توحید سر داده می‌شود و به واسطه این فریاد، فرصتی پیش می‌آید برای مؤمنان که از حق و حقیقت بشنوند، هجی کردن ایمان را بیاموزند و در ذهن آن ها، اخلاق در معنای تمامش، نهادینه شود. نشستن پای منبری که خطیب اش راز تقدس آن را می‌داند، از آن موهبت‌هایی است که باید هر مؤمنی، در دل آرزویش را داشته‌باشد. دیروز، یکی از خطبای بنام ما که راز تقدس منبر را می‌دانست و سخنانش، مفسر آداب اخلاق محمدی بود و بیان کننده شرع احمدی، دار فانی را وداع گفت و پس از عمری تلاش و کوشش برای ترویج اخلاق و دیانت، به ملکوت اعلی شتافت؛ مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید جعفر طباطبایی شیرازی.  بعد از شنیدن خبر، سعی کردم در تماسی با فرزند ایشان، حجت‌الاسلام سیدحسین طباطبایی، گفت‌وگویی هرچند کوتاه درباره ویژگی‌های اخلاقی و مشی اجتماعی آن مرحوم داشته‌باشم؛ اما نامساعد بودن احوال، این گفت‌وگو را میسّر نکرد و قرعه به نام حاج سیدابراهیم حسینیان‌فر افتاد؛ پیرمرد اهل دلی که بیش از نیم قرن با مرحوم طباطبایی رفاقت داشته و با او به سفر حج رفته‌است و شاید بیشتر از خیلی‌ها، درباره شخصیت اخلاقی آن مرحوم بداند. به روایت یک دوست قدیمی حاج‌آقای حسینیان‌فر با بغض صحبت می‌کند و برایم از خاطرات دور و نزدیک می‌گوید: «مرد بزرگواری بود. من بیش از 50 سال با ایشان رفاقت داشتم. اصلاً به نوعی، شاگرد ایشان بودم. در ایام مختلف، مثل ماه مبارک رمضان، می‌نشستیم و روی روایات و احادیث کار می‌کردیم؛ البته من فقط به آن مرحوم کمک می‌کردم. می‌دانید، مرحوم طباطبایی معلم اخلاق بود و چون خودش عامل به سخنانی بود که می‌گفت، شخصیت اش به دل می‌نشست؛ همه به او ارادت و علاقه داشتند. از هر بُعدی که به شخصیت اخلاقی او بنگرید، ممتاز است. رفتارش با مردم نمونه بود. بارها پیش می‌آمد که افراد در بی‌وقتی روز، سر راه او قرار می‌گرفتند تا سوالی کنند یا راهنمایی بخواهند، اما آن‌مرحوم حتی یک بار به کسی نگفت که وقت ندارد و باشد برای بعد؛ با کمال تواضع به سوالات پاسخ می‌داد و شخص را با سخنانش قانع می‌کرد. هر روز صبح به حرم امام رضا(ع) می‌رفت؛ اصلاً برنامه زیارت روزانه ایشان ترک نمی‌شد. در مسائل دینی و بیان احکام، با کسی رودربایستی نداشت؛ رُک و پوست‌کنده حرفش را می‌زد و امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد؛ منتها نه به قیمت تحقیر افراد؛ مورد را خصوصی به اشخاص می‌گفت که باعث خجالت کسی نشود.» طبق اعلام  فرزند  مرحوم  حجت‌الاسلام والمسلمین سید جعفر طباطبایی، پیکر این استاد اخلاق امروز بعد از نماز ظهر و عصر،  از مقابل مهدیه مشهد به سمت حرم مطهر امام رضا (ع) تشییع خواهد شد.   خانواده‌ای خادم شریعت  مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدجعفر طباطبایی، زندگی پُر فراز و نشیبی داشت؛ در خانواده‌ای به دنیا آمده بود که همگی دغدغه دین و تبلیغ آن را داشتند. برادرش مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید مهدی طباطبایی، معلم مشهور اخلاق که سال 1397ش دار فانی را وداع گفت، نمونه خوبی برای معرفی خاندان اوست. آقا سیدمحمدحسین، پدر آن ها، در دوران پراختناق پهلوی اول و در بحبوحه ممنوع شدن مجالس مذهبی و روضه‌خوانی، نه فقط به دنبال برگزاری این مراسم بود، بلکه به محتوای آن ها می‌اندیشید و در پی ایجاد تغییر در این مجالس، برای گسترش اندیشه دینی در خانواده‌ها بود. مرحوم آقاسید جعفر ضمن نقل خاطراتی از پدرش در گفت و گو با «پایگاه اطلاع رسانی رسالات  » ، گفته است: «پدر بنده، از طرف مادری، وابسته به دودمان مرحوم میرزای شیرازی بود. زمان رضاخان که منبرها و حوزه تعطیل شد و مردم از معارف اسلام بی‌نصیب شده بودند و چیزی نمی‌دانستند، کمی سواد مردم باعث شد که ایشان بگویند ما وظیفه‌مان در همین زمان، طلبگی است. خدمت گزاری امام زمان(عج) این است که به مردم برسیم. نظر ایشان این بود که کاری نکنیم که این بنده‌های خدا، فقط مخفیانه بیایند روضه بشنوند و بروند.» * فکر تغییر در ارائه محتوای جلسات روضه، از همان زمان در ذهن آقاسید جعفر نهادینه شد و بعدها که فرصتی یافت، به دنبال تغییر آن افتاد؛ تغییری که پدرش باعث و بانی آن بود. روزگار دشوار طلبگی دوره طلبگی حجت‌الاسلام والمسلمین سیدجعفر طباطبایی، اوایل دهه 1330 شروع شد؛ درست در دوران پرهیاهوی نهضت ملی شدن صنعت نفت. آن زمان طلبه شدن و درس خواندن، همت زیادی می‌خواست. بعد از ماجرای اعتراض آیت‌ا... کاشانی به دکتر مصدق، گروهی از طرفداران جبهه ملی راه افتاده‌بودند و به طلاب، به ویژه آن ها که طرفدار آیت‌ا... کاشانی بودند، توهین و جسارت می‌کردند. آقاسید جعفر از آن دوران، خاطرات غم‌انگیزی به یاد داشت؛ او می‌گفت: «زمان مصدق، رنج زیادی کشیدیم، بسیاری از طلبه‌ها هم از لباس خارج شدند. ما آن زمان وقتی با برادرم به منزل می‌آمدیم، گاهی لجن‌های داخل نهرهای آب‌های اطراف را که معمولاً فاضلاب بود، به لباسمان می‌ریختند، مادرم، شب لباس‌هایمان را می‌شست، فردا دومرتبه پدرمان وادارمان می‌کرد به مدرسه برویم ... کم‌کم تصمیم گرفتیم به نجف و قم برویم.» آن‌چه آقاسید جعفر و برادرش را به این کار تشویق می‌کرد، حضور آیت‌ا... سیدمحمدرضا سعیدی در قم بود؛ عالم مبارزی که بعدها به دست عوامل رژیم پهلوی به شهادت رسید. احتمالاً شهید سعیدی واسطه آشنایی دو برادر با امام خمینی هم بود. با این حال، مدت اقامت آقاسید جعفر در قم، زیاد طول نکشید، بالاخره بار سفر بست، دل به دریا زد و رفت به عتبات و در مدرسه «شیخ موسی کاشفی» حجره گرفت و طلبگی کرد؛ آن هم در همه ابعادش؛ خودش می‌گفت: «طلبه‌های آن زمان تلاششان خیلی بالاتر از طلبه‌هایی بود که الان دارند درس می‌خوانند. من گاهی می‌گویم به بعضی از طلبه‌ها، ما زمانی که درس می‌خواندیم، یک دانه نان سنگک می‌گرفتیم، بدون خورشت، بدون پنیر، حتی بدون چای می‌خوردیم. گاهی آب گرمی هم همراهش بود. » تغییرات بنیادین در روضه‌خوانی آقاسید جعفر بیان نافذی داشت، خوش صحبت بود و سریع‌الانتقال؛ همین شد که از دوران طلبگی در مشهد به فکر منبر رفتن افتاد، کاری که تا چند سال مانده به وفاتش، ادامه پیدا کرد و اصولاً اسباب شهرت و شناخته شدن او در میان مردم و به ویژه متدینان شد. ابتدا به روستاهای اطراف مشهد می‌رفت؛ اسماعیل‌آباد، بحرآباد و دیگر نقاطی که حالا خیلی از آن ها بخشی از شهر مشهد است. گفتیم که از نظر آقاسید جعفر، نحوه ارائه محتوا در روضه‌خوانی‌ها، باید تغییر می‌کرد و او به تبعیت از پدرش و البته اندک تجربه‌ای که اندوخته بود، آن منبرها و روضه‌خوانی‌ها را برای تبلیغ دین کافی و مناسب نمی‌دانست. تصمیم گرفت با وجود همه محدودیت‌ها، به این وضع سر و سامانی بدهد. آن زمان تازه از نجف برگشته بود و می‌خواست فعالیت‌های تبلیغی گسترده‌ای داشته‌باشد؛ این بود که دست به کار شد: «دو جلسه ترتیب دادیم برای این‌که به تبلیغ، نظم بدهیم. یکی جلسه‌ای بود که با وعاظ داشتیم مثل مرحوم حاج شیخ محمود انصاری، آقا شیخ مهدی کاتب و مرحوم حاج سید حسن واعظی؛ از استادان حوزه مثل حاج آقای واله که روزهای پنج‌شنبه برگزار می‌شد و خانه به خانه، می‌چرخید. این جلسه برای تمرین منبر بود و این‌که مباحثی که لازم بود مطرح بشود، چه بحث‌هایی هست و چه چیزهایی لازمه‌ این مسائل و گفتن احکام است. گاهی هم از مرحوم آقای میلانی دعوت می‌کردیم، جلسات را تشکیل بدهند. روزهای یک شنبه ،منبری‌هایی که در سطح پایین‌تری بودند، جلسه‌ای با آن ها داشتیم که اکثراً روضه‌خوان خانگی زنانه بودند. این جلسه را هم در مشهد راه انداختیم و سطح منبر مشهد از روضه‌خوانی ابا‌عبدا...(ع) تبدیل به تبلیغ شد. یک مسئله، یک حدیث و بعد روضه.» عبور از مرحله روضه‌خوانی صرف و ورود به عرصه تبلیغ، دستورالعملی بود که آقامیرزاجعفر و همفکرانش برای مجالس مذهبی مشهد تنظیم کردند و الحق هم خیلی جواب داد؛ آن‌قدر که در تمام شهرهای ایران به کار گرفته شد. مبارزات سیاسی حالا دیگر شاگرد آیات عظام بروجردی، حجت و میلانی و نیز آیت‌ا... حاج هاشم قزوینی، برنامه‌ای مدوّن برای تبلیغ داشت؛ آن هم در شرایطی که جامعه با سیر نزولی شدیدی در عرصه اخلاق روبه‌رو بود و در همان حال، مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی به اوج خود رسیده‌بود. آقاسیدجعفر هم مانند برادرش، با نهضت همراهی می‌کرد. این دو نفر، چند باری به نجف سفر و با امام خمینی دیدار کردند : «دوران مبارزه شروع شد. همه دستگیر شدند، یکی از اخوی‌های ما دستگیر شد، اخوی دیگر هم تحت تعقیب بود. شرایط عجیبی بود؛ واقعاً سخت و پرحادثه. در زمان تبعید حضرت امام به نجف، ما گاهی مخفیانه به کربلا می‌رفتیم و خدمت ایشان می‌رسیدیم. قرار ما با مرحوم حاج‌آقا مصطفی این بود که ما پول‌هایی که از مردم به عنوان سهم امام برای امام خمینی می‌فرستند، بگیریم و نامه برای ایشان بنویسیم؛ ایشان هم رسیدهایی که می‌نویسند، بدهند به حاج‌آقا مصطفی و در یک مکان دیگری، مثلاً در سفر حج، آن ها را به دست ما برساند.» مبارزات انقلابی آقاسیدجعفر، ابعاد مختلفی داشت و به جمع‌آوری سهم امام خلاصه نمی‌شد. او مأموریت داشت حواسش به خانواده زندانیان سیاسی باشد که مبادا کمبودی داشته‌باشند. در همین دوره بود که برنامه منظم روضه‌خوانی‌های رایگان او و جمعی از طلاب آغاز شد. آن ها بدون گرفتن هیچ وجهی، به منازل مردم می‌رفتند و روضه می‌خواندند. همین جلسات، پایگاهی بود برای گسترش افکار انقلابی و از مبارزه حرف زدن. مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدجعفر طباطبایی همیشه دغدغه تربیت نسل جدید مبلغان را داشت. معتقد بود که در شرایط امروز، نیاز مردم به نسلی از مبلغان که مجهز به توانمندی‌های مورد نیاز باشند و بتوانند تأثیرات عمیقی بر نسل جوان بگذارند، بسیار ضروری است. شاید به همین علت بود که وی، کرسی تدریس در دانشگاه علوم اسلامی رضوی را قبول کرد و تا پایان عمر، برای تربیت نسل جدید کوشید.