مصائب خانواده‌ها مقابل اوين

گروه سياسي| زندان اوين اين روزها ايام پر سر و صدايي را پشت سر مي‌گذارد، هر روز دامنه وسيعي از خانواده‌هاي ايراني كه فرزندان‌شان در اثر تجمعات اعتراضي اخير دستگير شده‌اند، راهي اوين مي‌شوند تا خبري از فرزندان‌شان بگيرند و اندكي از نگراني‌هاي‌شان كاسته شود. برخي از اين خانواده‌ها  از تهران، مقابل اوين حضور پيدا كرده‌اند، برخي ديگر از كرج و استان‌هاي نزديك و برخي ديگر از استان‌هاي دور و دراز آمده‌اند تا از فرزند دانشجوي خود خبر بگيرند. اما هر اندازه كه تلاش خانواده‌ها براي آگاهي از سرنوشت فرزندان و عزيزان‌شان بيشتر مي‌شود، اطلاعات كمتري به دست مي‌آورند. خبرنگار اعتماد كه براي آگاهي از كم و كيف موضوع خود را به محل زندان اوين رسانده است، ضمن بيان مشاهدات ميداني خود در جريان گفت‌وگو با برخي خانواده‌ها نيز تلاش مي‌كند روايتي از مشكلات و معضلات پدرها و مادرها، خواهران و برادران و همسر و فرزندان زندانيان ارايه كند تا مقامات مسوول نسبت به برطرف كردن آنها اقدام كنند. 
سكانس اول سربالايي اوين مقابل درب آهني
تا همين چند ماه پيش از زير پل يادگار، سر بالايي جلوي اوين را بالا مي‌رفتي و به محوطه‌ جلوي زندان اوين مي‌رسيدي. ورودي دادسرا يكي، دو پله بالاتر از محوطه با يك در آهني پوشانده شد بود، در مي‌زدي و سرباز پشت در، پنجره‌ آهني كوچكي را باز مي‌كرد و سوالت را مي‌پرسيدي. حالا اما زير پل يا محوطه جلوي اوين روزانه مملو از خانواده‌هاي نگران و سرگرداني كه عزيزان‌شان بنا به هر دليلي در حوادث و رخدادهاي اخير دستگير شده و به اوين منتقل شده‌اند اما نمي‌دانند چه بايد بكنند. پدران و مادران، خواهران و برادران و همسران و فرزنداني كه هر روز صبح با دميدن نخستين شراره‌هاي خورشيد سحرگاهي به اميد شنيدن خبري از عزيزان خود در مقابل درب اوين صف مي‌كشند، اما بدون پاسخ  دوباره  باز مي‌گردند. 
جلوي دادسرا يك نرده آهني كشيده شده و دسترسي به همان درآهني هم ناممكن است. معمولا روزهاي شلوغ، خانواده‌ها را همان پايين زير پل نگه مي‌دارند و بر اساس ليستي كه خود خانواده‌ها مي‌نويسند به بالا، يعني جلوي همان نرده آهني راه مي‌دهند. باقي روزها هم خانواده‌ها سربالايي را طي مي‌كنند و همه پشت نرده آهني كه تا سقف جلوي دادسرا رفته تجمع مي‌كنند. حالا ديگر معلوم نيست آنها كه داخلند خانواده‌ها را به شكل زنداني پشت نرده‌ها مي‌بينند يا خانواده‌ها پشت در زندانند. مرحله اول فهميدن اين است كه زنداني كجاست، كدام شعبه است؟
سكانس دوم: مادراني كه چشم به راهند
مژگان، م؛ مادر يكي از دستگيرشدگان حوادث اخير است كه بلافاصله پس از حضور در اوين باب گفت‌وگو با او باز مي‌شود. عرفان (پسر مژگان) دانشجوي يكي از دانشگاه‌هاي تهران است كه در بيرون از دانشگاه همراه به يك جمع 20نفره دستگير شده‌اند. او از يك هفته كابوس‌وار صحبت مي‌كند كه پشت سر گذاشته است. از بي‌خوابي و اشك و آه صحبت مي‌كند و اينكه بي‌خبري آزارش مي‌دهد. مي‌گويد هنوز نمي‌داند پسرش در كدام زندان است، آيا اوين است، فشافويه است يا جاي ديگري. مژگان تعريف مي‌كند كه قبلا پسر يكي از همكارانش را دستگير كرده بودند. بعد از طي روال عادي، وقتي پدرش براي آزادي فرزندش سند مي‌برد به او مي‌گويند سند قبول نيست، بايد 500ميليون تومان وثيقه بگذارد. خانواده 500 ميليون تومان را به زحمت جور مي‌كند و فرزندش آزاد مي‌شود. مژگان نگران است، اگر براي آزادي عرفان تا زمان دادگاه از او وثيقه 500ميليون بخواهند، چه بايد بكند؟ او از مشكلات اقتصادي خانواده صحبت مي‌كند و اينكه شوهرش (پدر عرفان) كه در يك شركت مشغول كار بوده بعد از مشكلات اقتصادي اخير كشور و تحريم‌ها، تعديل شده و اين روزها دنبال كار مي‌گردد. مژگان وقتي از مشكلات اقتصادي خانواده‌اش صحبت مي‌كند، اشك در چشمانش حلقه زده است. مي‌گويد: «يكي از دلايل حضور عرفان در تجمعات اعتراضي، مشكلات اقتصادي خانواده است. وقتي مي‌ديد كه خانواده با مشكل بيكاري و اجاره و... دست به گريبانند، عصبي مي‌شد.» زماني كه سرگرم صحبت با مژگان هستم، همسرش از راه مي‌رسد و به او خبر مي‌دهد كه نامش را همراه با كدملي در برگه‌اي ثبت كرده تا پس از مدتي بتواند به مقابل درب آهني اوين برسد و بتواند از عرفان خبري بگيرد.
سكانس سوم: نام و نام خانوادگي، منتظر باشيد
ديگر آرام‌آرام نزديك ظهر شده است، خانواده‌ها اسامي عزيزان‌شان را روي‌كاغذ كوچكي به همراه كد ملي مي‌نويسند و منتظرند تا در آهني باز شود و كسي بيرون بيايد و كاغذ را بگيرد. اين كار را معمولا سربازهاي زندان انجام مي‌دهند. هر بار كه اين سربازها پشت نرده‌ها ظاهر مي‌شوند دست‌هاي آدم‌هاي زيادي التماس‌شان مي‌كنند تا كاغذ را بگيرند و خبري بيايد. پاسخ‌ها معمولا ۴۵ دقيقه تا يك ساعت طول مي‌كشد؛ روي كاغذتان شعبه بازپرسي مي‌نويسند يا زباني اعلام مي‌كنند اسم فرد در ليست (هست يا) نيست. اينكه كجاست هنوز معلوم نيست و بستگي به اين دارد زنداني خودش تماس بگيرد يا روزهاي بعد اسمش پيدا شود. مرحله دوم فهميدن وضعيت آزادي زنداني است. هيچ پاسخي وجود ندارد. هرچند بازجوهاي زندان به برخي زنداني‌ها اعلام كرده‌اند بازجويي تمام است و پرونده در دادسراست اما دادسرا اعلام مي‌كند پرونده هنوز از زندان نيامده. بنابراين خانواده‌ها هر صبح از حوالي ساعت ۶ صبح تا 3-2 بعدازظهر همانجا هستند به اميد اينكه كارشناسي يا افسري از در آهني دادسرا بيرون بيايد و از پشت نرده‌ها چند اسم بخواند. اگر آنجا نباشي معلوم نيست دوباره اسم زنداني‌ات را بخوانند. خانواده‌هاي زيادي مي‌گويند «به دليل شلوغ بودن دادسرا نبايد منتظر تماس تلفني دادسرا براي صدور وثيقه شد و جلوي در اوين زودتر به نتيجه مي‌رسي.» كارشناس يا افسر كه بيرون مي‌آيد گاهي تا ۵۰ نفر آدم آويزان به نرده‌ها همزمان سوال مي‌پرسند. در روز حداقل 6-5 بار چند افسر و يك كارشناس بابت شلوغي و بي‌ساماني قهر مي‌كنند و مي‌روند تا نيم ساعت بعد. خانواده‌ها آرام مي‌شوند تا دوباره بيايند. هنوز اما خبر درستي دست آنها را نمي‌گيرد. «پرونده در جريان است، معلوم نيست، هفته بعد سر بزن و ...» جملاتي است كه مي‌شود از هياهوي كلمات و فريادها فهميد. گاهي كسي بيرون مي‌آيد و اسم چند نفر را مي‌خواند و مي‌گويد برويد وثيقه بياوريد، خانواده‌ها خوشحالي‌شان را پنهان مي‌كنند تا از جلوي جمع دور شوند. البته برخي اظهارنظرها حاكي از آن است كه وثايق بايد نقدي باشد. برخي 300ميليون تومان، برخي 400 و برخي ديگر نيز 500ميليون تومان. البته روايتي هم وجود دارد كه از افرادي از شهرستان‌ها وثايق 900ميليون توماني ملك پذيرفته شده است. برخي از خانواده‌ها خود داوطلب شده‌اند براي اينكه ليست كلي بر اساس شماره شعبه مشخص كنند. ليست‌ها آماده مي‌شود و كارشناس يا افسرها با اكراه قبول مي‌كنند اما پاسخي گرفته نمي‌شود. در واقع همه پذيرفته‌اند كه در اين وضعيت به هم ريخته هركسي فقط نام زنداني خود را بلندتر فرياد بزند.


سكانس چهارم: صدور  وثيقه  و آزادي
هنگام عصر كه مي‌رسد، گاهي افسر يا كارشناسي بيرون مي‌آيد و خبر صدور وثيقه مي‌دهد، نزديك شدن خانواده براي شنيدن ميزان وثيقه گذشتن از هفت‌خوان است، خيلي از خانواده‌ها نمي‌دانند اين فرآيند چگونه است. خانواده‌هاي ديگر اطلاعات دست ‌و پاشكسته‌اي مي‌دهند، گاهي اگر وكيلي در ميان خانواده‌ها باشد كمك مي‌كند. خانواده كه وثيقه را آورد هنوز مشكل پابرجاست. افسر يا كارشناس يادش نيست چه اسمي خوانده يا ديروز چه خبر بوده. حتي ممكن است روز بعد يا چند ساعت بعد شعبه مورد نظر تعطيل باشد يا قاضي/ بازپرس و ... نباشد. بازهم خانواده‌هاي سند به دست كه همانجا مي‌مانند. در اين مرحله هم برخي خانواده‌ها مي‌گويند از زمان اعلام مبلغ وثيقه تا قبول كردن وثيقه حدود يك هفته طول مي‌كشد. كنار در بزرگ اوين يك اتاق هست با سه اپراتور كه پشت شيشه نشسته‌اند. داخل اتاق تعدادي صندلي است. طي مدت اخير، در بعضي روزها بدون اعلام قبلي يك نفر از بند ۲۰۹ بازداشتيان موقت مي‌آيد و خانواده‌ها درخواست‌شان را مي‌گويند. پول قبول نمي‌كنند اما گاهي بعضي از افسرها نشاني جاي ديگري مي‌دهند كه مي‌شود به زنداني پول براي خريد دستمال و آب داد. زندانيان زيادي در تماس تلفني از كمبود آب و دستمال به خانواده‌ها گفته‌اند. مامور بند۲۰۹ معمولا ۲۰ دقيقه‌اي مي‌ماند و اگر كسي تاكيدي بر وضعيت بيماري زنداني‌اش داشت يادداشت بر‌مي‌دارد و مي‌رود. گاهي لباس زير هم قبول مي‌كنند.
سكانس پاياني: غروب دلتنگ پاييزي 
مقابل  اوين
حالا ديگر خورشيد آرام‌آرام رخ پنهان مي‌كند و غروب پاييز با همه دلتنگي‌هايش هويدا مي‌شود. براي اين خانواده‌ها كه عزيزي را در بند دارند، غروب پاييز نه تنها زيبا نيست، بلكه دلتنگي‌هايش كشنده است. بيش از هرچيز نبود يك فرآيند درست و ناهماهنگي زندان و دادسرا پيداست. در وهله بعدي بي‌نظمي درون دادسرا. در واقع اگر كارشناس يا افسر دادسرا دلش بسوزد ممكن است اسم زنداني را تا پاي ميز قاضي ببرد. اما نتيجه بازهم نامعلوم. اين وسط بازار دلالان و شيادان هم گرم است. خانواده‌هايي به آدم‌هايي كه ناشناس هستند مقاديري پول پرداخت كرده‌اند كه كار زنداني‌شان زودتر انجام شود. برخي هم گويا راضي بودند از ۵ ميليون تا ۳۰ ميليون. در اطراف اوين هيچ سرويس بهداشتي وجود ندارد. خانواده‌ها به خاطر همين مشكل عموما روزه‌دار مي‌شوند و گرسنگي و تشنگي مزيد بر اين هياهو و بي‌نظمي مي‌شود. مي‌شود به جاي اين هياهو صبح به صبح ليستي از وضعيت زنداني‌ها مرتب كرد و بيرون داد. مي‌شود براي هر شعبه يك مسوول گذاشت كه پاسخگوي شعبه مدنظر باشد، مي‌شود زمان تقريبي قابل اعتنايي مشخص كرد براي انجام هر فرآيند. در وضعيت فعلي عصبانيت و خشم و خستگي كاركنان دادسرا بيش از مردم نگران پشت نرده‌هاست و اين وضعيت هرروزه به دعواهاي لفظي ميان مردم و كاركنان دامن مي‌زند. خانم‌ها؛ آقايان؛ اينجا اوين است، منطقه‌اي كه اين روزها بسيار شلوغ شده است....