چرا ساختار سیاسی حزب‌محور نیست

محسن کوهکن فعال سیاسی اصولگرا قبل از انقلاب اسلامي دو حزب در ايران به نام‌هاي ايران نوين و مردم فعاليت مي‌کردند. رژيم گذشته هر چند بر حزب ايران نوين مسلط بود اما چرخش‌هاي حزب مردم را مشاهده مي‌کرد. از اين رو حزبي تحت عنوان رستاخيز را تاسيس کرد که ساختمان فعلي وزارت کشور از بودجه بيت‌المال براي دفتر اين حزب ساخته شد و همه بايد يا زير مجموعه اين حزب قرار مي‌گرفتند و يا اينکه فعاليت سياسي را کنار مي‌گذاشتند. حزب رستاخيز اولين حزب دولتي بود. بعد از انقلاب اسلامي نيز دو حزب مشارکت و سازندگي در دولت محمد خاتمي و هاشمي رفسنجاني تشکيل شدند که دولت‌ساز بودند. البته نه در اين معنا که دولت‌هاي نامبرده اين دو حزب را تشکيل دهند بلکه افرادي از درون اين دو دولت حزب را تشکيل دادند. عموما احزاب در ايران از اين قدرت برخوردار نيستند که ساختار حزبي داشته و به صورت مخروطي مسائل جامعه را به حوزه‌ها و کانون‌هاي حزب بسپارند و در نهايت در کنگره به مصوبه‌اي در آن ارتباط برسند. علت نيز آن است که احزاب در ايران دولت‌ساز هستند. ايراد احزاب دولت‌ساز اين است که زماني دولتي که حزب به آن نزديک است، از ساختار قدرت کنار مي‌رود ديگر آن حزب نماد و نمودي در جامعه نخواهد داشت. البته مسئولان عالي در اين ارتباط کوتاهي نکردند. اما سوال اين است که چرا افرادي که خود را فعال سياسي مي‌دانند و دغدغه کار تشکيلاتي دارند، پيگير اين نظر نشدند؟ زماني که به دنبال دولت حزبي هستيد، بايد حزبي ايجاد و با ساز و کار حزبي فعاليت کنيد و در نهايت هم در قدرت قرار بگيريد. حرکت به سوي ايجاد احزاب قدرتمند منافع بسيار مهمي دارند. براي نمونه تمام افرادي که رئيس‌جمهور شدند شخصا تصميم گرفته و جلو آمدند و فرمان اداره کشور را در دست گرفتند. کشوري که هر يکي دو سال انتخابات برگزار مي‌کند، نبايدتشکيلات حزبي داشته باشد؟! در چنين شرايطي رئيس‌جمهور بعد از اينکه سکان قدرت را در دست مي‌گيرد تازه به‌همراهي اطرافيانش و اعضاي ستاد انتخاباتي خود تصميم مي‌گيرد که براي ادامه راه برنامه بنويسد! از اين منظر کشور نيازمند 2 الي 3 حزب قدرتمند است و قبل از آن هم بايد بسترسازي شود و از نظر فرهنگي در اين زمينه کار جدي صورت گيرد. چرا بسترسازي بايد صورت بگيرد؟ چون افراد آنقدر وعده داده‌‌اند و آن وعده‌ها به نتيجه نرسيده که مردم هر دو حزب کشور را داراي مشکل مي‌دانند و برخي در اين ميان نام خود را مستقل مي‌گذارند. کلمه زيباي مستقل را در برابر افرادي که مي‌خواهند بابي را در ارتباط با حزب گرايي بگشايند، مطرح مي‌کنند. اگر احزاب قدرتمند شکل گيرند آنها در دورترين نقاط کشور کانون و ستاد تشکيل خواهند داد و فعاليت خواهند کرد و اين احزاب در انتخابات فعاليت سالم مي‌کنند و افرادي که براي مسئوليت‌ها از سوي اين احزاب معرفي مي‌شوند توسط همين احزاب مورد نظارت مداوم قرار مي‌گيرند. رفتار حزبي در معناي خرد جمعي است و اين خرد جمعي است که بايد فرمان احزاب را در دست بگيرد. اين حزب است که بايد رئيس دفتر تا وزير را انتخاب کند. رئيس‌جمهور هم زماني که مي‌بيند به واسطه ظرفيت حزب رأي آورده، خود سر نخواهد شد که تصميم فردي بگيرد. اينکه حزب در ايران پا نگرفته دو علت دارد اول اينکه افرادي که حزب تشکيل داده‌اند از مقبوليت لازم در کشور برخوردار نبودند که افرادي در سراسر کشور به اين حزب ورود کنند و نوعي فعاليت حزبي در قالب کانون‌ها کليد زده شود. در ايران اصرار مي‌شود که فلان شخص دبير حزب شود حال اينکه او داراي سابقه محکوميت است حال به هر دليلي در اين يادداشت قرار نيست در مورد آن بحث شود اما در کشورهاي پيشرفته يک مقام حزبي که مسئول دولتي است از يک خودرو دولتي استفاده شخصي مي‌کند کل آن حزب که اين مسئول دولتي در آن عضويت دارد بايد پاسخگو شود و دبيرکل حزب تغيير مي‌کند. همچنين علت ديگري که حزب در ايران پا نمي‌گيرد اين است که تشکيل حزب نيازمند هزينه است حال اين هزينه را يا بايد افرادي که حزب را تشکيل مي‌دهند بپردازند يا اينکه دولت‌ها بايد در اين زمينه دست به جيب شوند. در اين صورت احزاب وابسته به دولت خواهند شد. امروز دو جلد کتاب از نام احزاب همراه اساسنامه و مرامنامه آن‌ها در وزرات کشور وجود دارند که آن احزاب فقط به ثبت رسيده‌اند اما هيچگونه فعاليت حزبي ندارند. از اين منظر در ابتدا بايد رسانه‌ها به اين مورد ورود پيدا کنند و لزوم ايجاد احزاب براي توسعه کشور را جا بيندازند و فعالان سياسي هم با تواضع در کنار هم قرار گيرند و به سمت احزاب واحد حرکت شود.