لزوم بازتعریف طیف‌های اجتماعی

عباسعلی یزدانی عضو هیات‌مدیره انجمن مددکاران اجتماعی جامعه ايران روزهاي پرکشمکش و پرتب و تاب را گذراند؛ تب و تابي که به دليل توسعه ناهمگون جامعه و گسترده شدن نهاد سياست، رنگ و بوي سياسي گرفت در صورتي که بخشي از آن اساسا اجتماعي، صنفي، معيشتي يا حتي محيط زيستي است. از سوي ديگر، تعريف دولت از اعتراضات باعث کم شماري حجم معترضان مي‌شود و حاکميت نيز با همين تحليل، نقش خود و اجزايش را از يک اکتور سياسي که به موقع و دقيق و قبل از بحراني شدن اوضاع، کنشگري کرده شرايط را تغيير مي‌دهد به يک ري‌اکتور سياسي که تنها با مشاهده ناآرامي‌ها و در تب بالا واکنش نشان مي‌دهد تعريف کرده است. راهبردي که البته اتخاذ آن محدود به نظام سياسي حاضر نيست و در تاريخ معاصر نمونه‌هاي عيني بي‌شماري مي‌توان در تاييد آن برشمرد. در شرايط جاري، به نظر مي‌رسد ضرورت دارد دسته بندي سه‌‌گانه معترض، موافق و ساکت که به لحاظ حجمي در تحليل‌هاي حاکميتي بسيار نامتقارن ديده مي‌شوند عوض شود و جور ديگري به احوال ايرانيان امروز نگريسته شود. همه مردم سياست بلد نيستند اما همه مردم با موضوعات اجتماعي سروکار دارند. بنابراين، پيشنهاد مي‌کنم مردم امروز را بدون رنگ سياسي، بلکه از حيث اجتماعي به دو دسته کلي موافقان و مخالفان وضع موجود تقسيم کنيم. در هر دو گروه، تقسيم بندي‌هايي وجود دارد که باعث مي‌شود در يک سطح پايين‌تر، اين تقسيم بندي با مرزهاي سيال‌تري ايجاد شود. اين البته کاملا طبيعي است که مرزبندي‌ها با نگاه غيرسياسي با مرزبندي سياسي فرق کند. مثلا در شهرهاي مرزي کشور اعضاي يک فاميل ممکن است در دو سوي مرز باشند و فارغ از دعواهاي سياسي دولتمردان زندگي اجتماعي خود را طي کنند. يا در محيط‌هاي ورزشي که مخالفان در عين حضور يا وابستگي به تيم‌هاي مختلف ارتباطات اجتماعي، سياسي و اقتصادي مسالمت‌آميزي با هم دارند. درون گروه موافقان وضع موجود کساني هستند در حقيقت موافق وضع موجود نيستند بلکه مخالف وضع موجود اما اميدوار به اصلاح هستند. گروه ديگر، باورمندان به قضا و قدرند و با اين اميد که بزرگان، در نهايت راهي براي اصلاح خواهند يافت. گروه ديگر در آن سوي، مخالف وضع موجودند اما اميدي به اصلاح ندارند. اين افراد ترجيح مي‌دهند پاي خود را از قلمرو سياست کنار بکشند. موج مهاجرت‌ها، يکي از مصاديق اين نوع واکنش (در واقع کنش منفعلانه) است. گروه ديگري از مخالفان وضع موجود، به گوشه گزيني روي آورده و خود را به کل از دنياي پرهياهو و پردردسر خلاص کرده‌اند. اين گروه در سال‌هاي اخير و بي‌ثباتي اقتصادي و اجتماعي پرشمار شده‌اند و نماي عيان آنها را مي‌توان در کوي و برزن در ميان مردان و زناني که با لباس‌هاي مندرس و پايپ‌هايي در دست مشاهده کرد. در اين دو فقره اخير، برخي نخبگان دانشگاهي را هم مي‌توان ديد از ورود به هر گونه بحث دانشگاهي چالش‌برانگيز حتي غيرسياسي دور نگاه مي‌دارند. دسته ديگر اما مخالفان اميدوارند و اينجا و آنجا تلاش مي‌کنند هر زمان فضاي کم هزينه‌اي براي اعتراض ايجاد شد اعتراض کنند و در زمان‌هاي ديگر، اعتراض‌هاي مدني مي‌کنند. مصاديق اين روزهاي اين گروه، «لايک‌بازان و کامنت‌گذاران و هشتگ‌کاران»اند. شايد آوانگاردترين گروه مخالفان قابل تحمل، مخالفت خود را وضع موجود در قالب اکت‌هاي درون گفتماني و در چارچوب قانون نشان مي‌دهند. فعالان مدني، سمن‌هاي حوزه معلولان، گروه‌هاي حامي محيط زيست، انجمن‌هاي صنفي، جوامع دانشجويي و روزنامه‌نگاران آماتور را مي‌توان در اين گروه ديد. اين گروه تلاش مي‌کنند مواضع خود را اعلام کنند و در قالب گفت‌وگوها و ميتينگ‌ها وضع را حتي الامکان و با راهکارهاي ديپلماتيک به وضع بهتري تغيير دهند. در حقيقت، اين گروه، مخالفان اميدوار کنشگر وضع موجودند. در سر نهايي طيف اما کساني قرار دارند که با وضع موجود مخالفند، اميدي به تغيير با رويه‌هاي آرام ندارند و کنشگر هم هستند. اين گروه معادل مخالف سر ديگر طيف‌اند که موافق وضع موجوداند، نيازي به تغيير احساس نمي‌کنند و کنشگر هم هستند. ناگفته پيداست که هماوردي مستقيم اين دو سر راديکال، نتيجه‌اي جز خشونت به بار نخواهد آورد. «مخالفان بي‌اميد کنشگر» و «موافقان بي‌نياز کنشگر» با هر نصيحتي که، ولو به قدر سر سوزني، قصد سازش داشته باشد را با شديدترين الحان ترور مي‌کنند. گروه اول، را اين روزها، با حمله‌هاي خشن در فضاي مجازي بازمي‌شناسيم. براي هر دو گروه مخالف و موافق وضع موجود زيرشاخه‌هاي ديگري هم وجود دارد که هر چه در اين نمودار پايين‌تر مي‌رويم مرزبندي بين آنها غيرشفاف‌تر و سيال‌تر مي‌شود و البته مراد اين نوشته بيان جزئيات همه آنها نيست. غرض از طرح اين موضوع بيان دو نکته مهم است: اول: تأکيد بر غيرسياسي بودن اکت‌هاي به ظاهر سياسي امروز. واقعا اينکه اعتراض کارگران به وضع معيشتي يا اعتراض فعالان محيط زيست به عدم تخريب محيط زيست يا خواست گروه‌هاي معلولان به بهسازي محيط‌هاي شهري يا موضع‌گيري انجمن‌هاي بشردوستانه به عدم سوءاستفاده از کودکان که در همه جا کنشگري اجتماعي است را سياسي تعريف کردن کاري نشدني است. دوم، يادآوري اين واقعيت که سياست تقليل‌گرايانه فعلي که افراد را در يک تقسيم بندي ساده سه جزئي مخالف، موافق، بي‌موضع تقسيم مي‌کند و هر کس را که در مخالفت و با فرياد (نقطه انتهايي آتشفشان خشم) به خيابان مي‌آيد مخالف خوانده و الباقي را موافق قلمداد مي‌کند. دنياي امروز، دنياي پيچيدگي‌هاست و با راه حل‌هاي خطي و سرراست نمي‌توان براي پديده‌هاي بدين حد تو در تو و مساله‌هاي درهم تنيده برنامه‌ريزي کرد. دليل ميدان‌داري خشونت‌گرايان، حذف تدريجي مخالفان درون گفتماني است. افزايش مدارا و تحمل اعتراضات غيرمسلحانه ولو با تعداد زياد، پرهيز از برخورد خشن با مخالفان غيرمحارب (مانند فعالان مدني و محيط زيستي)، پاسخگو کردن «همه و نه فقط برخي» به قانون از ساده‌ترين راهکارهاست که حاکميت مي‌تواند التزام عملي خود به تغيير را با آنها نشان دهد.