روز فرشته‌های زمینی

روزهای ابتدای شیوع ویروس کرونا، پرستاران با جان و دل از بیماران مراقبت می‌کردند. هر شب با ترس و نگرانی از اینکه ممکن است خانواده مبتلا شوند به خانه می‌رفتیم و صبح روز بعد با پوشیدن لباس و گان باید به کمک بیمارانی می‌رفتیم که حتی خانواده‌هایشان حاضر نمی‌شدند کنارشان باشند. سه ماه اول شیوع این ویروس تعداد فوتی‌ها خیلی بالا بود و داروی مشخصی هم برای درمان وجود نداشت. روزهای سیاه کرونا بخشی از خاطرات تلخ ما شد، اما خوشحالیم که بالاخره این کابوس هم تمام شد و امروز فقط یک بیمار مبتلا به کرونا در بخشی که من هستم‌، بستری است.
عکس : فارس

یوسف حیدری


گزارش‌نویس
نسیم خنک پاییزی که به شاخه‌های درخت حیاط بیمارستان می‌رسد برگ‌های زرد مثل قطره‌های باران روی زمین پهن می‌شود. چند بیمار از پشت پنجره مشغول تماشای برگ‌ریزان درختان می‌شوند و دو پرستار یکی از بیماران را با ویلچر برمی‌گردانند به بخش. دیگر خبری از هیاهوی روزهای کرونا نیست. انگار همین دیروز بود. سربالایی نفسگیر بیمارستان مسیح دانشوری جای سوزن انداختن نبود. صدای سرفه قطع نمی‌شد و با صدای آژیر هر آمبولانس چند پرستار از اورژانس بیرون می‌دویدند. روزهایی که همه جا بوی مرگ می‌داد و همه از ترس ابتلا به کرونا از هم فاصله می‌گرفتند. خبر شهادت کادر درمان و قرنطینه شهرها و تعداد فوتی‌ها سرتیتر خبرها بود و همه با نگرانی می‌پرسیدند این روزهای سیاه کی تمام می‌شود. فداکاری پرستاران و روحیه قوی آنها در بیمارستان‌ها به همه دلگرمی می‌داد. مردم با لبخند آنها روحیه می‌گرفتند و با اشک‌های‌شان هنگام تشییع پیکر همکاری اشک می‌ریختند.
متین محمدی به سختی نفس می‌کشد و می‌گوید این هم یادگار دوران کرونا است. چهار بار به کووید 19 مبتلا شده و بعد از چند روز دوباره برای پرستاری از بیماران به بیمارستان برگشته است. می‌گوید دو سال کرونا جسم و روح خیلی از پرستاران را درگیر کرد و من هم مثل خیلی از آنها تنگی نفس گرفتم. متین پرستار بخش‌آی‌سی‌‌یو بیمارستان مسیح دانشوری است. جایی که نام آن در روزهای سیاه کرونا سر زبان‌ها بود و تصویر بیمارانی که در حیاط بیمارستان با کمک کپسول اکسیژن به سختی نفس می‌کشیدند در خاطر خیلی‌ها باقی ماند.
متین دل پری از وعده‌های عملی نشده مسئولان دارد. می‌گوید: «کادر درمان روزهای شیوع کرونا در خط اول قرار گرفت تا شاهد مرگ عزیزان کسی نباشیم. روزهایی که همه از هم دور می‌شدند ما به بیماران مبتلا به کووید 19 نزدیک می‌شدیم. من پرستار بخش آی سی یو هستم و طی این مدت 4 بار مبتلا شدم. روزهای سختی بود و بعد از چندبار ابتلا گفتند شما باز هم مبتلا می‌شوید و نیروی جایگزین نداریم و بعد از سه روز استراحت باید به بیمارستان برگردید. اگر این روزها خیلی از مردم ماسک را برداشته‌اند ما هنوز هم ماسک می‌زنیم.
روز پرستار یادآور فداکاری همکارانی است که در این راه به شهادت رسیدند. با تلاش و فداکاری کادر درمان و واکسیناسیون گسترده، کرونا کنترل شد. روزهای اوج کرونا با وجود اینکه همه بخش‌های بیمارستان به بیماران کرونایی اختصاص پیدا کرده بود بازهم تخت خالی نداشتیم اما امروز ماهی یک یا دو بیمار مبتلا به کووید 19 در بیمارستان بستری می‌شود. دوسال کرونایی و استرس و فشار کار زیاد روی روان و خلق و خوی پرستاران تأثیر منفی زیادی داشت. با وجود این تلاش کردیم مثل همیشه با لبخند و حوصله به بیماران رسیدگی کنیم. مسئولان وعده‌های زیادی به ما دادند ولی بعد از فروکش کردن کرونا به هیچ کدام عمل نکردند. یکی از آنها موضوع تعرفه خدمات پرستاری بود که به تصویب هم رسید ولی فقط 30 درصد آن پرداخت شد و از بقیه‌اش خبری نشد. ما نسبت به این موضوع گلایه داریم و امیدوارم ریاست محترم جمهور به این موضوع ورود کنند. آن روزها قول‌هایی هم مبنی بر افزایش حقوق دادند که عملی نشد. از کرونا چیزی که برای ما ماند عوارض جسمانی آن است.»
غلامرضا گوگونانی پرستار بیمارستان حضرت رسول اکرم(ص) فریدون‌شهر اصفهان می‌گوید: «این روزها خبر قرنطینه دوباره ووهان و شانگهای چین ما را نگران می‌کند. ما در خط اول مبارزه با کرونا و درمان بیماران قرار داشتیم و بیشتر از دیگران آرزو می‌کنیم آن روزهای سیاه هرگز تکرار نشوند. دو سال کرونا برای ما 10 سال گذشت. چند روز قبل وقتی خبر و فیلم‌های قرنطینه دوباره چند شهر چین را دیدم، نگران شدم.
سال 98 نام کشور چین و شهر ووهان در صدر اخبار قرار داشت و زودتر از آن چیزی که فکرش را می‌کردیم ویروس منحوس کرونا وارد ایران شد. در شهر کوچکی مثل فریدون‌شهر که تخت بیمارستانی زیادی ندارد یکباره حجم زیادی از بیماران مبتلا به کرونا به بیمارستان مراجعه می‌کردند. ما آمادگی چنین بحرانی را نداشتیم. کادر درمان بیمارستان با همه وجود از جان مایه گذاشتند. آن روزها شناخت زیادی از این ویروس نبود و فقط تلاش می‌کردیم بیماران را با هر روشی که به ذهن‌مان می‌رسد از مرگ نجات دهیم. پرستاران به خودشان فکر نمی‌کردند و به همین دلیل خیلی از آنها مبتلا شدند و تعدادی هم به شهادت رسیدند. دو سال کرونایی اثرات نامطلوبی بر روحیه پرستاران گذاشت. دو سال دوری از خانواده و مرخصی نرفتن و فشار کاری تأثیر بدی داشت اما خدا را شکر که این کابوس تمام شد.
بیمارستان ما آی سی یو ندارد و بیمارانی را که بدحال بودند با آمبولانس به اصفهان می‌فرستادیم. همه تخت‌ها پر بود و بیماران جدید را توی راهرو بستری می‌کردیم. همان روزها من هم مبتلا شدم و 10 روز در آی سی یو بستری بودم. هر کدام از پرستاران مبتلا می‌شد بقیه باید جای او را پر می‌کردند و بعد از بهبودی نسبی دوباره به بیمارستان برمی‌گشتیم. همه اضطراب داشتند و هر بار خبر شهادت یکی از پرستاران یا فوت یکی از بیماران را می‌شنیدیم دلمان می‌لرزید. خبری از مسافرت هم نبود و در عین حال مجبور بودیم از خانواده فاصله بگیریم.»
غلامرضا سرم یکی از بیماران را تزریق می‌کند و با لبخند ادامه می‌دهد: «ان‌شاءالله که دیگر آن روزها برنمی‌گردند. بعد از واکسیناسیون گسترده خدا را شکر وضعیت تغییر کرد و مردم نسبت به این ویروس ایمنی پیدا کردند. روز پرستار سال‌های 1399 و 1400 برای کادر درمان تلخ بود. جای خالی همکاران را بیشتر از گذشته حس می‌کنیم. البته هنوز کرونا تمام نشده و بیماران مشکوک به کووید 19 -هرچند کم شمار- در بیمارستان ما بستری می‌‌شوند ولی خدا را شکر قدرت کشندگی آن خیلی کم شده است.»
در اوج کرونا اپراتور بیمارستان مسیح دانشوری مدام نام مریم سمیعی‌نژاد را صدا می‌زد تا زودتر به ایستگاه پرستاری برود. می‌گوید بیمارستان مسیح دانشوری سانتر بیماران تنفسی است و از ابتدای پاییز با شیوع آنفلوانزا بیماران زیادی اینجا بستری می‌شوند. بعلاوه او هم عوارض روانی دوران کرونا را بیشتر از عوارض جسمانی می‌داند و می‌گوید: «خیلی از پرسنل کادر درمان دچار عارضه‌های قلبی و گوارشی شده‌اند. همین عوارض جسمانی روح و روان آنها را هم تحت تأثیر قرار داده است. من دومین پرستاری بودم که روزهای شیوع کرونا در بیمارستان مبتلا شدم. سال‌های قبل از شیوع کرونا با بیمارانی که مبتلا به آنفلوانزای H1N1 بودند سروکار داشتیم که مرگ این بیماران کمتر از کرونا نبود اما وحشتی که این ویروس ناشناخته ایجاد کرد باعث شد مردم از لحاظ روانی تسلیم شوند.
روزهای ابتدای شیوع این ویروس مرگبار، پرستاران با جان و دل از بیماران مراقبت می‌کردند. هر شب با ترس و نگرانی از اینکه ممکن است خانواده مبتلا شوند به خانه می‌رفتیم و صبح روز بعد با پوشیدن لباس و گان باید به کمک بیمارانی می‌رفتیم که حتی خانواده‌هایشان حاضر نمی‌شدند کنارشان باشند. سه ماه اول شیوع این ویروس تعداد فوتی‌ها خیلی بالا بود و داروی مشخصی هم برای درمان وجود نداشت.
 روزهای سیاه کرونا، بخشی از خاطرات تلخ ما شد اما خوشحالیم که بالاخره این کابوس هم تمام شد و امروز فقط یک بیمار مبتلا به کرونا در بخشی که من هستم، بستری است.»