دومينوي حقيقت راه مرجعيت رسانه‌اي

اين روزها مكررا از ضعف «مرجعيت رسانه‌اي» در كشورمان سخن به ميان مي‌آيد. در كورسوي رسانه‌هاي آزاد و مستقل، در انحصار صدا و سيما و پروپاگانداي يك سويه‌ -و در دوراني كه رسانه‌هايي را به «بولتن» و بعضي را به بنگاه سياسي و تجاري تقليل داده‌ايم- متاسفانه اعتماد عمومي به خبر و رسانه داخلي عميقا تخريب شده است. تا جايي كه اين روزها، در حوادث غمبار اخير كه دل هر انسان منصفي را به درد مي‌آورد و بي‌گناهان بسياري به خاك و خون كشيده شده‌اند، تقريبا هيچ گزارشي از رسانه‌هاي داخلي مرجعيت نمي‌يابد و مردم و نخبگان و حتي بسياري از مسوولان، نمي‌دانند حقيقت هر حادثه‌اي دقيقا چيست و هر كس به ريسماني دست يازيده و بسياري از نگاه‌ها متوجه روايت‌هاي آن سوي مرزها شده است. فهرست بلندي از اين حوادث را مي‌توان برشمرد و اين داستان امروز و ديروز نيست كه داستان سال‌هاي سال است. هيچ كشوري را نمي‌شناسم كه از تقويت رسانه‌هاي آزاد مستقل زيان ديده باشد، لكن حاكميت‌هاي فراواني را مي‌شناسم كه در فقدان رسانه‌هاي آزاد دچار خطاي شناختي براي خود و ملت‌هاي‌شان شده‌اند. بسياري از نقاط آسيب‌پذير كشورمان در عرصه فرهنگ و جامعه و سياست و ديپلماسي از همين فقدان شفافيت و نبود رسانه‌هاي مستقل و خلأ مرجعيت رسانه‌اي ناشي شده است. ريشه‌هاي هراس از رسانه هر چه باشد، نتيجه نهايي‌اش ضعف است نه اقتدار. اينكه مي‌بينيم در بسياري از حوادث و صحنه‌ها، در تشخيص خير مشترك دچار پراكندگي هستيم به اين دليل است كه بسياري از نهاد‌هاي مدني ازجمله رسانه كه بايد در تشخيص «خير مشترك» به مردم، نخبگان و حاكميت كمك كنند را از هم پاشيده‌اند. شايد گمان‌شان آن بود كه اين‌گونه، آسوده‌تر حكم مي‌رانند، حال آنكه تماميت كشور و ملت را با مخاطره مواجه ساخته‌اند. اگر اصول مردم محور «قانون اساسي» ناديده گرفته نمي‌شد و رسانه‌هاي آزاد نقش كليدي خود را ايفا مي‌كردند، در بستري از «جريان اطلاعات غني» و «فضاي عمومي» شفاف و بالنده، جامعه در تشخيص «خير مشترك» خود، استقرار مي‌يافت و بيش از «نخواستن»هاي مكرر تاريخي به «خواستن»هاي دورانديشانه و عقلانيت محور اولويت داده مي‌شد هر اصلاح و تغييري بر افقي روشن مستقر مي‌گرديد.
بسياري از مصايب امروز كشورمان همان گاه آغاز شد كه كمِيتِ «آزادي» و «جمهوري»، در ميان شعارهاي اساسي انقلاب، لنگ شد و گوش‌ها تاب شنيدن را ازدست داد. ريشه دردهاي امروز اين نشنيدن و نديدن و انحصار است كه در فقدان رسانه‌هاي مستقل آزاد مضاعف شده است. سخن نگارنده متوجه به رسميت شناخته شدن آزادي به جاي رسميت دادن به تحكم و تحميل است. آزادي كه رسمي نباشد، آزادي تحميلي است و آثار آزادي به رسميت شناخته شده را نخواهد داشت، كما اينكه بسياري از آزادي‌هاي مردم ايران، ناشي از فشار مردم به حاكميت يا پيامدهاي تكنولوژي است و ناشي از 
به رسميت شناخته شدن آن آزادي‌ها از سوي حاكميت نيست. 
مواهب بزرگ‌تر آزادي براي ملت‌ها و تمدن‌ها، آنگاه هويدا خواهد شد كه حكومت‌ها و نهادهاي قدرت آن را به رسميت بشناسند و بلكه آن را توليد و تسهيل كنند. 
به عنوان نمونه‌اي از مواهب به رسميت شناخته شدن و تسهيل آزادي، مقارن با ۱۶ آذر از آثار سازمان رسانه بي‌پيشينه‌اي ياد مي‌كنم كه از دل «جنبش دانشجويي» و «جهاد دانشگاهي» و «دانشگاه» برخاست و از سوي «نخبگان، مردم و حاكميت» به رسميت شناخته شد. ايسنا، در مدتي كوتاه مرجعيت نخست دامنه وسيعي از اخبار مهم ايران را به دست گرفت و نگاه‌ها را به داخل، معطوف ساخت. خبرهاي ايسنا «دومينووار» در رسانه‌هاي دوران اصلاحات تكرار شد و بر تيترهاي نخست نشست و نيز پس از ايسنا، خبرگزاري‌هاي ديگري متولد شد و فرهنگ مصرف خبر در ايران تغيير كرد تا جايي كه ايران از نخستين كشورهايي شناخته مي‌شود كه عموم مردم مستقيما از خبرگزاري‌هايش خبر دريافت مي‌كنند. ايسناي آن دوران ملاحظه منافع ملي و مصالح مردم را داشت، اما سياست خبري‌اش بر دروغ و تملق و تصنع، يا فريب مخاطب استوار نشده و از اين رو رسانه‌اي «معرفت بنياد» با طعم حقيقت و مورد اقبال و اعتماد موافقان و مخالفان بود. حضور آزاد و نقاد خبرنگاران در ماموريت‌هاي خبري و صحنه‌هاي ميداني مانع وقوع بسياري از خشونت‌ها و مفاسد و پنهانكاري‌ها و صحنه آرايي‌هاي بعدي مي‌بود و اين معجزه دوربين و چشم شاهد و جست‌وجو‌گر دانشجويان خبرنگار بود. اما در پي تحولات سياسي، متاسفانه آن تجربه شكوهمند، از سوي آنها كه از رسانه مي‌هراسند يا رسانه را صرفا ابزار پروپاگاندا مي‌دانند، نه واسطه آگاهي، تحمل نشد و با ايسنايي كه نه تنها در جست‌وجوي «ايران به روايت ايران» كه به دنبال «جهان به روايت ايران» بود، همچون بسياري از پديده‌هاي افتخارآميز ديگر، طي دوران همان كردند كه مي‌دانيم و افسوسي كه براي بدنه پرتلاش، صادق و دلسوز آن بر جاي ماند.  علاوه بر چالش‌هاي ايسنا در دولت‌هاي مختلف، تغييرات، ادبيات، رويكرد و عملكرد بسياري از رسانه‌هاي ما نشان مي‌دهد، مشكل رسانه‌اي كشور، فقر تكنولوژي يا آموزش نيست كه البته هر چه توسعه يابد مطلوب‌تر است. مشكل اصلي رسانه در ايران، فهم ناقص يا تمامت‌خواهانه از رسانه نزد مراكز قدرت است و راه‌حل نظام رسانه‌اي ايران، نيز پذيرش چند صدايي و استقلال تحريري است. حتي رسانه‌هاي حكومت نيز مي‌توانند در عين آنكه در خدمت مالكان خود هستند، با رفتار حرفه‌اي، ايشان را به شناخت بهتر واقعيت‌ها، پاسخگويي و انتقاد‌پذيري وادار كنند، نه آنكه چون رسمي‌ترند غيرحرفه‌اي‌تر بنويسند و به شكل هدفمند صاحبان قدرت را كاناليزه خوانش‌هاي سياسي و امنيتي خود كنند و مردم را نيز به گمگشتگي و حيرت اندازند. كاركرد رسانه بيداري و هوشياري و نوشاندن طعم تدبير است نه هراس از حقيقت.


نگرش هوشمند به تحولات حوزه ارتباطي با «هراسمندي» متفاوت است. نتيجه «هراسمندي» آن است كه به جاي آزادي رسانه‌هاي داخلي و افزايش سواد رسانه‌اي مردم، به محدوديت‌هاي غيرعقلايي روي آوريم. رسانه‌هاي آزاد را ببنديم يا با تهديد خبرنگاران، تحريريه‌ها را سفارشي كنيم يا در نمونه‌اي ديگر چنانكه در وقايع اخير ديديم، اقدام به مجازات دسته‌جمعي (Collective Punishment) مردم كنيم. يعني براي آنكه افرادي خارج از سياست‌هاي حاكميتي از برخي برنامه‌هاي اينترنتي بهره‌مند نشوند، ده‌ها ميليون مردم و كسب و كارشان را به يك‌باره و به شكل جمعي مورد مجازات قرار دهيم و همه مي‌دانيم كه «مجازات جمعي» تا چه اندازه غيرحقوقي و نكوهيده است. 
در حكمراني مدرن، وظيفه حاكميت تسهيل جريان آزاد اطلاعات است و اخلال در آن، اخلال در مسير تعقل جامعه و حكومت است كه آسيب نهايي آن متوجه تماميت يك كشور خواهد شد. قدرت نمي‌تواند شريان‌هاي ارتباطي را به اراده كساني بسپارد كه درك درستي از ماهيت اين فضا ندارند، آن هم در دوراني كه دولت / ملت‌هاي مجازي شكل گرفته و مرزهاي هويتي جديدي ظهور يافته است! محدوديت‌هاي هراسمندانه يا ناشي از سلائق سياسي راه‌حل نيست كه ايجاد معضل است. راه‌حل، بازگشت به حقيقت است.  
درست است كه در دوران «پساحقيقت» توليد انبوه دروغ آسان شده است، اما اين‌گونه نيست كه طعم زلال «حقيقت» خريدار ندارد و از قضا مشتاقان حقيقت تشنه‌ترند و جريان حقيقت مي‌تواند، دروغ و تزوير را از هر سو كه باشد در تنگنا قرار داده يا  بر ملا كند. حال آنكه اتكا به «توفان دروغ» و برساخت «امپراتوري دروغ» مخصوصا دروغ رسمي، اعتمادسوز و خانمان‌برانداز است و دودمان همه را بر باد مي‌دهد و اين متاسفانه متوجه همه، از رسانه‌هاي حكومتي و غيرحكومتي اعم از كلاسيك و مجازي است. همه مديران و خبرنگاران عزيز مي‌دانند كه احدي نمي‌تواند با هيچ مستمسكي ايشان را وادار به انتشار دروغ كند.‌ اي كاش هر كسي كه رسانه‌اي دراختيار دارد از دولتي و خصوصي و تخصصي و شخصي ولو يك حساب «توييتري» و يك توييت، از انتشار «دروغ» ممانعت كند و جز به حقيقت و انصاف تعهدي نداشته باشد. بدانيم اين فقط دروغ نيست كه «دومينووار» تكرار مي‌شود و تخريب مي‌كند، زنجيره يا «دومينوي حقيقت» ظرفيت بالاتري براي تكرار و درنتيجه اصلاح امور دارد. كافي است به لوازم و بستر آن متعهد باشيم. البته نسخه بسيار دشواري است و تحمل آن براي گوش‌هايي كه به شنيدن دروغ عادت كرده‌اند، بسيار دشوارتر. 
پس راه آسان‌تري پيشنهاد مي‌شود. اگر مي‌خواهيم مرجعيت رسانه‌اي به كشورمان برگردد، اگر مي‌خواهيم نهاد حكومت و جامعه درست ببيند و تصميمات مبتني بر حكمت و آگاهي بگيرد، پاي از گلوي رسانه‌ها ‌برداريم و بگذاريم كه در اين توفان دروغ، حداقل يك رسانه، فقط يك رسانه داخلي (يك شبكه تلويزيوني مستقل، يك خبرگزاري، يك پايگاه برخط، حتي يك كانال تلگرامي) به واقع آزادانه همه راست‌ها را بگويد و البته آن راست‌ها را نيز به رسميت بشناسيم. در اين صورت «دومينوي حقيقت» شكل خواهد گرفت و داستان رسانه و داستان‌هاي مهم ديگري در ايران تحول خواهد يافت. كما اينكه به جاي ستاندن گام به گام همه‌چيز از دست مردم، باور دارم اگر مي‌گذاشتيد يكي از سران قوا، يكي از خطباي چندگانه تريبون جمعه تهران، يكي از حقوقدانان و فقهاي شوراي نگهبان و.... از هر كدام فقط يكي صداي واقعي و بلند و بدون تبعيض مردم باشد، آنگاه حلاوت و آثار حيرت‌انگيز اين نسخه را بر بازگشت امور به مسير درست مشاهده مي‌كرديد و تكرار و توسعه اين نسخه و بازگشت حقوق مردم به مردم را بر هر چيز ترجيح مي‌داديد.  اميدي به پذيرش ندارم، اما از باب خيرخواهي مجددا عرض مي‌شود، راه مقابله با جعل و دروغ، رسانه معتبر است. تا يك رسانه حرفه‌اي استوار بر انصاف، حقيقت و راستگويي كامل سر بر نياورد و تحمل نشود، داستان مرجعيت خبري حل نخواهد شد. اين تقليل دادن يك معضل مهم به يك راه‌حل ساده نيست، اين عين راه‌حل است. باور كنيد؛ بگذاريد حداقل يك رسانه در اين كشور، يك رسانه به مثابه «فانوس دريايي» يا «ستاره قطبي» باشد، براي مردم روشنايي، براي شما بيداري و براي ميهن، استقلال خبري به ارمغان خواهد آورد.