حکومت اسلامی منتصب از جانب شارع است

در روز‌هایی که بر ما گذشت، مرجع والا و کهنسال زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمدصادق روحانی، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی مروری بر اندیشه‌های سیاسی و روایات تاریخی آن فقید سعید بهنگام می‌نماید. مقال پی آمده، با این هدف به نگارش درآمده است. امید آنکه مفید و مقبول آید.     زندگینامه آیت‌الله سیدمحمد صادق روحانی به قلم استاد سیدهادی خسروشاهی زنده‌یاد استاد سیدهادی خسروشاهی (داماد آیت‌الله سید محمدصادق روحانی) در واپسین سالیان حیات خویش، به جمع‌آوری مجموعه «اسناد نهضت اسلامی» دست زد که جلد نهم آن، به بیانیه‌های آیت‌الله روحانی اختصاص داشت. وی در دیباچه خویش بر این مجلد، زندگینامه‌ای از آن فقیه راحل آورده است که در آغاز این مقال، مروری بر آن مفید می‌نماید: «حضرت آیت‌الله آقای سیدمحمدصادق حسینی روحانی (دام‌ظله) در محرم‌الحرام سال ۱۳۴۵ هـ. ق، ۱۳۰۵ هـ. ش دیده به جهان گشودند. ایشان در سنین نوجوانی همراه اخوی بزرگ خود برای تحصیلات حوزوی و استفاده از اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف اشرف به این شهر مهاجرت کردند. از اساتید برجسته ایشان، می‌توان به نام عالمان بزرگی، چون حضرات آیات عظام آقایان: حاج سیدابوالقاسم خویی، حاج سیدابوالحسن اصفهانی، حاج شیخ‌محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی، حج شیخ محمدعلی کاظمینی، حاج شیخ کاظم شیرازی، حاج شیخ محمدرضا آل‌یاسین و سیدمحمدحسین طباطبایی بروجردی اشاره کرد. گفتنی است نقش برجسته و قابل توجه در تربیت علمی ایشان را مرحوم حضرت آیت‌الله خویی بر عهده داشتند. معظم‌له از ابتدای زندگی علمی خویش، در راستای نشر معارف اهل بیت (ع) و گسترش دانش‌های اسلامی، هرگز آرام نگرفتند. ایشان به محض ورود به حوزه علمیه قم و احساس نیاز جامعه حوزوی و اسلامی، همزمان با تدریس درس خارج فقه و اصول در سنین جوانی، شروع به تألیف دایره‌المعارف فقه اسلامی (فقه الصادق) کردند. کتابی که مورد تحسین بزرگان و اساتید نام‌آور حوزه و مراجع بزرگ تقلید قرار گرفته است. حضرت آیت‌الله بروجردی (ره) دوباره کتاب فقه الصادق را همراه خود به جلسه تدریس‌شان می‌برند و به عنوان سند از آن نقل قول و به آن استناد می‌کنند. حضرت آیت‌الله خویی (ره) طی نامه‌ای مرقوم فرمودند که من کتاب فقه الصادق را شخصاً برای آیت‌الله کاشف‌الغطاء بردم و گفتم ببیند من چه خدمت بزرگی به عالم اسلام و فقاهت نموده‌ام و چنین عالم محققی را تربیت کرده‌ام. رئیس دانشگاه الازهر (مهم‌ترین و عالی‌ترین مرکز علمی اهل تسنن) نیز طی نامه‌ای کتاب عظیم فقه الصادق را می‌ستاید....»    آیت‌الله روحانی و انقلاب اسلامی، در آیینه روایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مجموعه «اسناد نهضت اسلامی»، توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی نشر یافته است. ناشر در دیباچه خویش بر این اثر، در باب نقش آیت‌الله روحانی در انقلاب اسلامی می‌نویسد: «حضرت آیت‌الله سیدمحمدصادق حسینی روحانی (حفظه‌الله)، از جمله مراجع و علمای عظام فعال در تاریخ نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب است که به موازات انجام وظایف تدریس و تربیت طلاب و تألیف کتب فقهی، مبارزات بی‌امان سیاسی خود را برضد نظام فاسد سلطنتی از سال ۱۳۴۱ آغاز کرده و در تمامی مراحل و مقاطع نهضت، نه تنها با آن همگام بودند، بلکه با ایراد سخنرانی‌ها و صدور اعلامیه‌ها و بیانیه‌های متعدد و ارسال نامه‌های بسیار بر علمای بلاد، شاگردان و علاقه‌مندان خود را هم به همکاری و همراهی جدی با نهضت اسلامی، ترغیب و تشویق می‌کردند. بیانات یا سخنرانی‌های ایشان در مجالس درس و بحث، اقامه نماز عید فطر در صحرای قم و نماز جماعت در مدرسه فیضیه برای آزادسازی آن از سلطه عوامل رژیم پهلوی در آن شرایط بحرانی و کاملاً خطرناک و صدور اعلامیه‌های روشنگرانه در راستای بسیج مردم و افشای مظالم رژیم، از مراحل برجسته زندگی ایشان است. ضروری است، اشاره شود که آیت‌الله روحانی علاوه بر روشنگری در مسائل داخلی و تقویت نهضت اسلامی ایران، با دقت مسائل دیگر کشور‌های اسلامی و مشکلات مسلمانان دیگر بلاد را هم پیگیری می‌کردند و در این رابطه به ارسال نامه و تلگراف، یا نشر اعلامیه، در دفاع از مسلمانان مظلوم جهان اسلامی و تقبیح جنایات دشمنان، می‌پرداختند....»    چرا با جدایی دین از سیاست مخالفم؟ در سالیان اخیر پاره‌ای از روشنفکران غربگرا یا استحاله شده با تبلیغاتی گسترده، به تبلیغ «جدایی دین از سیاست» یا «جدایی دین از حکومت» پرداخته‌اند. در این دوره آیت‌الله سید صادق روحانی بی‌اعتنا به اینگونه فضاسازی‌ها، در پاسخ به استفتایی پیرامون این مسئله چنین نگاشتند: «با جدایی دین از سیاست جداً مخالفم، زیرا بسیاری از احکام اسلام اجرایش متوقف بر حکومت است. مانند قصاص، دیات و غیر این‌ها از احکامی که بدون حاکم مستولی بر امور ممکن نیست. من کتاب مفصلی در نظام حکومت در اسلام نوشته‌ام و این مطلب را مفصلاً بیان کرده‌ام....»    چرا با حکومت انتخابی (دموکراسی غربی) مخالفم؟ همانگونه که در پاسخ به استفتا پیش آمده بدان اشارت رفته است، آیت‌الله سیدمحمدصادق روحانی دیدگاه‌های خود درباره چند و، چون حکومت اسلامی را در کتاب «نظام حکومت در اسلام» آورده است. وی در این اثر، نوع حکومت در اسلام را انتصابی (انتصاب از جانب شارع) می‌داند و دموکراسی متعارف غربی را مردود می‌شمارد. او علاوه بر علل عقلی و تجربی، سیره پیامبر اسلام را شاهدی بر این معنا می‌شمارد: «در دموکراسى ثابت که اساس کشوردارى بر آن قرار دارد نه براساس حرکت و تربیت و به عبارت دیگر براساس حفظ سنن موجود و احساس بى‌قیدى افراد انسانى قرار گرفته است، باز مراجعه به آرای عمومى صحیح نیست، زیرا مى‌بینیم که مردم غالباً فاقد بینش کافى هستند و یک سخنرانى داغ، یک مشت کلمات به ظاهر زیبا چنان آن‌ها را تحت تأثیر قرار مى‌دهد که هر چه سخنران بخواهد، به آن عمل مى‌کنند. جمعى به قدرى شهوت رانند که یک نگاه محبت‌آمیز زنى، عقیده‌شان را عوض مى‌کند. آیا در میان این قبیل جماعت، دموکراسى حقیقى ممکن است، رایج شود؟ این است که مى‌بینیم دنیایى داریم که انسانیت از آن بیزار است و پهنه زمین را مبدل به جهنم سوزانى کرده‌اند. تازه این مربوط مى‌شود به دول پیشرفته و به اصطلاح متمدن که حقیقتاً مقید به اعتنا به آرای حقیقى مردم هستند، اما در ممالک عقب‌مانده گاهى یک مأمور، هزار‌ها رأى در اوراق انتخاباتى نوشته و دور از چشم مردم به صندوق هاى رأى مى‌ریزد، به گونه‌اى که فعلاً در بعضى از کشورهاى شرقى معمول است. به علاوه اکثریت، از سیاست چیزى نمى‌فهمند و لذا جماعات زیادى در موقع رأى‌دادن، آنچه اربابشان بنویسد و به دستشان بدهد، بدون آنکه بفهمند که چه نوشته شده، در صندوق هاى رأى مى‌ریزند و روى این جهات، خداوند تبارک و تعالى در آیات قرآنى زیادى این اکثریت را مورد نکوهش قرار داده است. بنابراین تعیین حاکم در حکومت اسلامى، حتماً به گونه تعیین آن در حکومت دموکراسى مصطلح نیست، بلکه انتصابى است و لذا پیغمبر اکرم (ص)، خود بدون مراجعه به آرای عمومى متصدى حکومت اسلامى شد و براى بعد از خود هم تعیین حاکم نمود و دیده شد. بعد از آن حضرت که بنا شد خلیفه و حاکم بر امت را با مراجعه به آرا تعیین کنند، چه فجایعى نصیب امت اسلامى گردید....» گفتنی است که یکی از مهم‌ترین دلایل مخالفت آیت‌الله روحانی با قائم مقامی رهبری آقای منتظری، تأکید انتخاب‌کنندگان به انتخاب یا پذیرش وی از سوی مردم بوده است. چه اینکه در منطق شیعی، انتخاب حاکم از سوی مردم جایگاهی ندارد و در این‌باره، نظریه انتصاب معمول است و علاوه بر این، انتخاب‌کنندگان از کجا دریافته‌اند که آقای منتظری در جای جای ایران، از پذیرش مردمی برخوردار است؟ آیت‌الله گذشته از این همه، شخص آقای منتظری را نیز به دلیل تقریظ‌نویسی بر شهید جاوید و عقاید ناصواب درباره غصب فدک از سوی خلفا، فاقد صلاحیت می‌دانست.     حکومت اسلامى، محدود به زمانی معین نیست بسا دشمنان و مخالفان حکومت دینی، این نوع از حکومت را متهم ساخته‌اند که مادام‌العمر است و حاکم برای مدتی معین، عهده‌دار زمام مسلمین نیست. آیت‌الله روحانی در «نظام حکومت در اسلام»، حاکم اسلامی را نه مادام‌العمر که مادام‌الشرایط می‌شمارد و معتقد است که جابه‌جایی قدرت در نظام‌های دموکراسی غربی، موجد مشکلات و مفاسد بسیار گشته است:  «حکومت اسلامى محدود به زمان معینى نیست، مانند آنچه در بسیارى از ممالک جهان در عصر ما متداول است و ما به چشم خود مى‌بینیم که هر چند سال یک‌بار در این ممالک چه خون‌هایى ریخته مى‌شود و چه پول‌هایى مصرف مى‌گردد و چه مصیبت‌هایى بر ملل وارد مى‌شود. بلکه حاکم مادامى که عمل به وظایف قانونى خود مى‌کند و کوشا در برقرارکردن نظام عادله است و مصلحت مردم و امت اسلام را در نظر دارد و با خارجى‌ها زد و بند غیرمشروع نمى‌کند و کفار را به هر عنوانى ولو به عنوان مستشار مسلط بر ملت نمى‌کند و در مقام حکومت باقى است، ولى یک خلاف عمدى موجب سلب عدالت او مى‌گردد و حاکم خود به خود از مقام حکومت عزل مى‌شود و حاکم دیگرى که واجد شرایط باشد، بدون سر و صدا و دست و بندى، بر حسب جعل خداى تعالى جانشین او مى‌شود....»    مخالفت با نفی حکومت دینی، در دوران غیبت برخی متدینان با استناد به روایاتی که تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) را مردود می‌شمارد، به این باور رسیده‌اند که نظام سیاسی اسلامی تا پیش از آن مقطع نباید تحقق یابد. انجمن موسوم به حجتیه مهدویه، در زمره این طیف از دینداران است. آیت‌الله روحانی در واپسین سالیان حیات و در پاسخ به یک استفتا، چنین برداشتی از روایات مزبور را مردود می‌شمارد: «مفاد این روایت و امثال آن، جلوگیری از امر به معروف و نهی از منکر نیست و نیز مفاد آن تشکیل یک حکومت اسلامی تابع امام مهدی (ارواحنافداه) مانند حکومت جمهوری اسلامی نیست، بلکه مفاد آن مطابق روایتی است که قبل از ظهور امام عصر (عج)، ۱۲ نفر به نام مهدی آخرالزمان قیام می‌کنند که الان اولین آن‌ها در عراق قیام کرده است....»  «اجبار به حجاب» بر حکومت اسلامی لازم است در مقطع حاضر ایجاد تشکیک در وظیفه حکومت اسلامی در امر به معروف و نهی از منکر در موضوع حجاب، دامنه‌ای گسترده یافته و حتی به برخی از به اصطلاح روحانیون نیز تعمیم یافته است. آیت‌الله روحانی در واپسین سالیان حیات، در پاسخ به یک استفتا در این‌باره، اینگونه نگاشته‌اند: «حجاب برای زنان مسلمان از واجبات است و حکومت اسلامی و افراد مکلفند به امر به معروف و امر به معروف در هر جایی که ممکن باشد، واجب است و اجبار بر حکومت قهراً لازم است و همچنین زنان کفار که اجبار می‌شوند به حجاب، برای حفظ اجتماع است از هر چیزی که خلاف خاصه اسلام می‌باشد....»     پدر و اجداد من، همه در قضایای اجتماعی و سیاسی حوزه علمیه و کشور نقش داشتند همانگونه که در صدر این مقال اشارت رفت، آیت‌الله روحانی هماره در مبارزات دینی و سیاسی دوران خویش شرکت داشت و از رهبران آن نیز حمایت و دفاع می‌کرد. از جمله سرفصل‌های شاخص کارنامه سیاسی وی، حمایت از جمعیت فدائیان اسلام و رهبر پاکباز آن شهید سیدمجتبی نواب‌صفوی است. آیت‌الله روحانی در واپسین دهه حیات، خاطرات خویش از آن شهید نامور را بازگفت که شمه‌ای از آن به قرار پی آمده است: «پدر و اجداد من، همه در قضایای اجتماعی و سیاسی حوزه علمیه و کشور نقش داشتند. پدر من درآوردن مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم، بسیار مؤثر بودند و همچنین در جریانات مربوط به ملی‌شدن نفت یکی از چند نفر از علمایی بود که به این مسئله فتوا داد. البته تفصیل این مسئله زمان زیادی را می‌طلبد که از آن صرف‌نظر می‌کنم. در مورد خودم باید بگویم این علاقه در مقطعی که در نجف تحصیل می‌کردم، در من به وجود آمد. خاطرم است که حدوداً در سنین ۱۶، ۱۷ سالگی بودم که مرحوم سیدمجتبی نواب صفوی برای تحصیل به نجف آمد. در آن زمان ما در مدرسه مرحوم آیت‌الله آسیدمحمد کاظم درس می‌خواندیم و ایشان خیلی علاقه‌مند شد که با من هم‌حجره شود، اما قانون مدرسه اینطور بود که هر حجره را فقط به یک طلبه می‌دادند، بنابراین ایشان آمد و در جای پستو مانند و کوچکی کنار حجره ما که طلاب معمولاً در آنجا وسایل پختن غذا و درست‌کردن چای خود را می‌گذاشتند، ساکن شد و با هم رفیق شدیم. ایشان از همان اول که وارد آن محیط شد، شروع کرد به بیان صحبت‌های سیاسی. مضمون حرف‌هایش هم اعتراض به هیئت حاکمه ایران و زیرپا گذاشتن احکام اسلام توسط آن‌ها و ظلم به مردم و اعتراض به ساکت بودن آقایان علما بود... آنچه من می‌توانم با قاطعیت بگویم، این است که نواب بسیار انسان متدین و مخلصی بود. از این نظر هیچ تردیدی ندارم، چون از نزدیک با او در ارتباط بودم. فضائل زیادی داشت. بسیار برای مصالح اسلام و مسلمین، هم در ایران و هم در خارج، دلسوزی می‌کرد. یکی دو سفر به خارج رفت، در مؤتمر اسلامی در مصر شرکت کرد و به اردن رفت و سخنرانی‌های خوبی را در هر دو جا ایراد کرد. من تعجب می‌کردم که چطور عربی را این‌قدر خوب یاد گرفته بود، چون در نجف که چندان فرصت درس خواندن پیدا نکرد، البته با بعضی از معاریف از جمله آیت‌الله امینی، صاحب‌الغدیر خیلی رفیق شد، ولی در مجموع خیلی فرصت درس خواندن پیدا نکرد. با وجود این، عربی را خیلی خوب حرف می‌زد. یکی دو تا سخنرانی در مصر ایراد کرد که بسیار مورد توجه اندیشمندان و متفکران آنجا قرار گرفت. در اردن به اتفاق شرکت‌کنندگان در مؤتمر اسلامی به دیدن ملک حسین رفته بود و به او توصیه کرده بودند که صحبت نکند، اما به محض اینکه ملک حسین وارد جلسه شده بود، از جا بلند شد و گفت: به من گفته بودند صحبت نکن، اما من استخاره کردم و دیدم که مصلحت است که تو را نصیحت کنم!... و حرف‌هایش خیلی هم روی ملک حسین تأثیر گذاشته بود. گذشته از اینها، برخلاف حرف‌هایی که برخی درست می‌کردند، او بدون تدبیر و عقل عمل می‌کند، بسیار باهوش و مدبر بود، منتها بعضی از دوستانش در قم که شاخه فدائیان اسلام را در اینجا تشکیل داده بودند، از جمله واحدی و دیگران رفتار‌هایی می‌کردند که به پای نواب نوشته می‌شد، حال آنکه معلوم نبود او با همه این کار‌ها موافق باشد....»     مصوبه جدایی بحرین از ایران غیرقانونی است حساسیت در برابر انتزاع بحرین از ایران و ظلم حاکم این منطقه به شیعیان، از سرفصل‌های مهم مواضع آیت‌الله روحانی به شمار می‌رود. در سالیان اخیر که دامنه بیداری اسلامی به بحرین تعمیم یافت، سایت آن فقیه راحل بخشی از گفت‌و‌شنود ایشان در این باره، در سال ۱۳۵۸ را باز نشر کرد. در بخش‌هایی از این مصاحبه آمده است: «همانطور که می‌دانید، بحرین جزو ایران و استان چهاردهم کشور ما بود که در یک مجلس غیرقانونی و فرمایشی از ایران جدا شد و در حالی که امروز آن مجلس حتی از نظر همین امور خارجه ایران هم غیرقانونی است و به وکلای عضو این مجلس اخطار شده است، حقوق‌هایی که بابت عضویت در این مجلس غیرقانونی گرفته‌اند، مسترد کنند. در این صورت وقتی مجلس قانونیت نداشته باشد، مصوباتش هم قانونی نیست و از جمله استقلال بحرین و جدا شدن از ایران. به هر حال این سند در اختیار است. ما نمی‌خواهیم به بحرین لشکرکشی کنیم، ولی به موجب همین سند سعی می‌کنیم در وهله اول، حاکم بحرین را به اجرای مقررات مذهبی، حفظ مسلمانان و احکام اسلامی دعوت نماییم، ولی اگر زیر بار نرفت اینجانب اعلام خواهم کرد که بحرین جزو ایران بوده و از ایران جدا نشده است. ما در نامه‌ای که برای امیر بحرین نوشته‌ایم، تأکید کرده‌ایم چنانچه به احکام اسلام گردن بگذارید، ما هم دستور می‌دهیم که اهالی بحرین از شما حمایت کنند....»