نبرد دیپلماتیک امیرکبیر علیه باج‌خواهی فرانسه

گروه تاریخ – میرزاتقی‌خان امیرکبیر که امروز، سالروز شهادت غریبانه اوست، در تاریخ ایران، یک چهره خاص و بسیار کم‌تکرار است؛ سیاستمداری که دشمنانش، وطن‌دوستی را مهم ترین خصیصه او می‌دانستند؛ دولتمردی باهوش، باتجربه و سریع‌الانتقال که قدرت تصمیم‌گیری در لحظات سخت را داشت و با توانایی ذهنی بالایش، از گردنه‌های صعب و سخت می‌گذشت و گاه، حتی با دست‌های خالی و تنها با تکیه بر نبوغ دیپلماتیک خود، برنامه‌هایش را به سرانجام می‌رساند. محبوبیت امیرکبیر و شیوه منظم و کم‌نظیرش در اداره کشور، چنان در تاریخ ماندگار شده ‌است که می‌توان در حاشیه آن، ده‌ها داستان دید که به افسانه می‌مانند؛ افسانه‌هایی که هرچند با صحت قرین نیستند، اما خبر از تاثیرگذاری خاص او بر تاریخ این سرزمین و نوع نگاه هم‌وطنانش به خدماتی دارد که امیر، برای ارائه آن ها از جان مایه گذاشت و سرانجام، خون خود را در راه نهادینه کردن آن ها نثار کرد. امیرکبیر نیز، مانند هر انسان غیرمعصوم دیگری، نمی‌تواند از اشتباه مصون باشد؛ حتماً به عملکرد او نیز، می‌توان ایرادهایی گرفت و انتقادهایی را روا داشت؛ اما آن‌چه در بررسی عملکرد دوران صدارت میرزا‌تقی‌خان قابل توجه و دقت به نظر می‌رسد، برایند اقدامات اوست؛ برایندی که ایران را به کشوری بهتر برای مردمش و سرزمینی قدرتمندتر در سطح جهان مبدل کرد. این حجم از برنامه‌ریزی و نظم بخشیدن به اوضاع کشور، طی کمی بیش از سه سال اجرایی شد؛ یعنی با نظم، تعهد و تخصص، می‌توان حتی در مدتی به این کوتاهی هم، کارهای ماندگار کرد. همان‌طور که رهبر انقلاب، در دیدار نمایندگان مجلس (مورخ 27 خرداد 1383) به این وجه از شخصیت و اقدامات امیرکبیر تاکید می‌کنند و می‌گویند: «یکی از نام‌های دارای افتخار در تاریخ ما - به همان اندازه‌ای که واقعیت دارد - امیرکبیر است. امیرکبیر در کشور ما سه سال در رأس دولت بوده ‌است. معلوم می‌شود سه سال وقت خیلی زیادی است. همه‌ کارهایی که امیرکبیر انجام داده و همه‌ خاطرات خوبی که تاریخ و ملت ما از این شخصیت دارد، محصول سه سال است. بنابراین چهار سال، وقت کمی نیست - وقت خیلی زیادی است - به شرط این‌که از همه این وقت به نحو درست استفاده شود.» امیرکبیر، شخصیتی تحول‌آفرین داشت و همین مسئله باعث می‌شد که روحیه‌‌ای جسور و شجاع داشته‌ باشد؛ او از برخورد با موانع سهمگینی مانند دسیسه‌های درباریان فاسد و رفتارهای مزورانه سفارتخانه‌های خارجی و کارشکنی‌هایی که در مسیر اجرای اصلاحاتش رقم می‌خورد، هراسان نمی‌شد، بلکه با استفاده از تدبیر و بهره‌مندی از حضور متخصصان متعهد و توانمند، کار خود را پیش می‌برد و راه حل مشکلات کشور را در خارج جست‌وجو نمی‌کرد. تاکید وی به پیشرفت در مسیر خودکفایی و اهتمامش برای بومی‌سازی دستاوردهای علمی جهان مدرن، به همین دلیل بود و همین اقدامات، باعث شد که نقشه برکناری و به شهادت رساندن وی را بکشند و ملت ایران را از وجود فرزند رشیدی مانند میرزاتقی‌خان محروم کنند. ما در صفحه تاریخ روزنامه خراسان، بارها به این اقدامات اشاره کرده‌ و نمونه‌هایی از آن را برای اطلاع شما خوانندگان عزیز و ارجمند، برشمرده‌ایم و امروز، در سالروز شهادت این افتخارِ سرزمینِ ایران، نمونه‌ای کمتر شنیده شده از نبوغ دیپلماتیک و شاهکارهای سیاسی او را، پیش روی شما خوبان قرار می‌دهیم و ضمن گرامی داشتن یاد و خاطره آن عزیز، فرازهایی از شعر مشهور زنده‌یاد فریدون مشیری را درباره امیرکبیر مرور می‌کنیم که سرود: «به قطره قطره گلگونه، رنگ می‌گیرد / از آ‌ن‌چه گَرْم چکید از رگِ امیرکبیر /  نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان / نه خون، که داروی غم‌های مردم ایران / نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر /  هنوز زاری آب / هنوز ناله باد / هنوز گوشِ کَرِ آسمان، فسونگر پیر / هنوز منتظرانیم تا زِگرمابه / برون خَرامی، ای آفتاب عالم‌گیر /  نشیمن تو نه این کنج محنت‌آبادست / تو را زکنگره عرش می‌زنند صفیر».       نبرد دیپلماتیک امیرکبیر علیه  باج خواهی فرانسه صدر اعظم با کفایت ایران چگونه با تسلط بر قوانین بین‌المللی و آگاهی کامل از تاریخ روابط تهران و پاریس، قرارداد استعماری فرانسوی‌ها را با ایران باطل کرد و مانع اقدامات مزورانه آن ها برای غارت منابع مادی و معنوی کشورمان شد؟   جواد نوائیان رودسری – وقتی درباره مبارزات میرزاتقی‌خان علیه نفوذ اجنبی صحبت می‌کنیم، فوری دخالت‌های روس و انگلیس یادمان می‌آید و داستان مقابله‌های گسترده امیر با دخالت‌های این دو دولت استعماری را به خاطر می‌آوریم، اما واقعیت آن است که سیاست خارجی امیرکبیر، مبتنی بر نفی هر نوع مداخله خارجی و بهره‌کشی و سوءاستفاده اجانب، از تمامیت منافع ممالک محروسه ایران بود. نزد امیر، آن‌چه اساس روابط را تایید یا رد می‌کرد، منافع ملی بود و وقتی پای دخالت خارجی و سوءاستفاده‌گری به میان می‌آمد، برای او روس ،انگلیس ،فرانسه و عثمانی، هیچ تفاوتی با هم نداشت. میرزاتقی‌خان با توجه به شرایطی که ایران داشت، می‌کوشید در هر مورد، با روش خاص و ابتکاری، بلا را از سر مُلک و ملت دور کند و در بیشتر مواقع، پیروز میدان تقابل دیپلماتیک با نفوذ اجنبی بود؛ چنان‌که می‌توان در خاطرات کاردارها یا سفیران اروپایی حاضر در تهران و معاصر میرزاتقی‌خان، نشانه‌هایی از این نبوغ و کارایی را مشاهده کرد. مرور یک پیشینه تلخ دولت فرانسه یکی از دولت‌های استعمارگر اروپایی بود که سودای نفوذ در ممالک شرقی و غارت منابع و ثروت‌های مادی و معنوی ملل این خطه را داشت. فرانسوی‌ها اراضی گسترده‌ای را در قاره جدید(آمریکا) و نیز، آفریقا در اختیار داشتند. با آغاز قدرت ناپلئون، فرانسه تصمیم گرفت که هم برای تحت فشار قرار دادن رقیب دیرینه‌اش، بریتانیا و هم برای شراکت در سود هنگفتی که می‌شد از طریق بازرگانی یا غارت ثروت‌های مشرق‌زمین به دست آورد، راهی به سوی خاور باز کند. فرانسوی‌ها پیش از این، پایگاه‌هایی در برخی مناطق جنوب شرقی آسیا به دست آورده‌ بودند. کمپانی هند شرقی فرانسه در سال 1664م / 1043ش (دوره صفویه در ایران) تشکیل شده ‌بود و هدف آن رقابت استعماری با کمپانی‌های هند شرقی انگلیس و هلند بود. فرانسوی‌ها از سال 1719م / 1098ش در هند مستقر شدند و بعدها، با اشغال مناطقی مانند ویتنام، حوزه فعالیت‌های استعماری خود را به نزدیک ژاپن هم رساندند. رقابت استعماری میان فرانسه و انگلیس که گاه رنگ خصمانه به خود می‌گرفت، ناپلئون را واداشت تا برای به زانو درآوردن بریتانیایی‌ها، مسیری زمینی به سوی شرق بگشاید و خود را به هند، مهم ترین مستعمره انگلیس برساند. این‌جا بود که ایران برای فرانسوی‌ها اهمیت پیدا کرد؛ ایرانی که در پی تجاوز روسیه تزاری، بخش اعظم اراضی خود را در قفقاز از دست داده‌ و به دنبال هم‌پیمانی برای جلوگیری از تاخت و تاز روسیه بود. ناپلئون، طبق عهدنامه «فینکن‌اشتاین»، با ایران متحد و متعهد شد که در قبال اجازه عبور سپاه فرانسه از خاک کشور ما و حمایت‌های لجستیکی دربار قاجار از این لشکرکشی، طرف ایران را در نبرد با روسیه بگیرد و حمایت‌های سیاسی و نظامی خود را به دربار قاجار سرازیر کند. ورود ژنرال گاردان، با همین هدف انجام شد،اما به ناگاه هند و اشغال آن، اهمیت خود را برای ناپلئون از دست داد. فرانسوی‌ها آشکارا به عهدنامه خود با ایران پشت کردند. طولی نکشید که ناپلئون و الکساندر (تزار روسیه)، در دهکده «تیلسیت»، جایی در جنوب کرانه‌های رودِ «نمان» (در شرق روسیه امروزی)، یکدیگر را بسان برادر در آغوش گرفتند و بین آن ها قرارداد صلح امضا شد! به این ترتیب، ایران در نخستین ارتباط جدی با فرانسه، طعم تلخ خیانت را چشید؛ فرانسوی‌ها بلافاصله بعد از انعقاد قرارداد تیلسیت، مستشاران خود را از ایران خارج کردند و به اظهارات عسکرخان افشار ارومی، فرستاده فتحعلی‌شاه در پاریس، ابداً توجهی نکردند،بلکه پیشنهاد دادند ایران سیطره روسیه بر قفقاز را بپذیرد و با الکساندر صلح کند. تجربه‌ای که درس عبرت نشد این پیشینه غم‌انگیز، بالطبع باید دولتمردان قاجار را در روابطشان با فرانسه، دچار احتیاط می‌کرد. در دوره محمدشاه قاجار و تا زمانی که وزیری باکیاست مانند قائم‌مقام فراهانی زمام امور را در دست داشت، رویه چنین بود، اما با قتل فجیع قائم‌مقام و روی کار آمدن حاجی میرزا آقاسی، شرایط تغییر اساسی کرد. صدراعظم جدید، صوفی مسلک بود و چندان از روابط بین‌المللی سر در نمی‌آورد. فرانسه در آن ایام، دوران پس از ناپلئون را   می‌گذراند و میان دولت این کشور و ایران، رکودی 25 ساله در مراودات سیاسی برقرار بود. در سال 1260ق، به دنبال سفارت فوق‌العاده «کنت دوسرسی»، «کنت دوسرتیژ» به ایران آمد تا برای فرانسه سفارتخانه دایمی تاسیس کند. سرتیژ موفق شد حدود سه سال بعد، در 1263ق پیمان دوستی و مودتی را به امضای حاجی میرزاآقاسی، صدراعظم محمدشاه برساند که متضمن حق تجارت آزاد برای فرانسوی‌ها و نیز، دیگر حقوقی بود که دولت ایران به اتباع روس و انگلیس می‌داد؛ منتها مسئله این‌جا بود که اتباع ایرانی در خاک فرانسه، از حقوق مشابه برخوردار نمی‌شدند و این قرارداد، کاملاً جنبه یک‌طرفه داشت. حاجی میرزا آقاسی کوشید تا این قراردادِ رسوا را بعد از امضا، اصلاح کند، اما نه فقط اصلاحیه به جایی نرسید، بلکه ایران اجازه تاسیس کنسولگری دولت فرانسه را هم، در تبریز و بوشهر صادر کرد و به این ترتیب، ماجرای روابط پنهانی دربار قاجار با فرانسوی‌ها، لو رفت و روس و انگلیس به آن حساس شدند. آقاسی، ساده‌لوحانه و بدون در نظر گرفتن سوابق رابطه با فرانسه، نماینده‌ای به پاریس فرستاد تا حمایت فرانسه را در برابر دشمنی روس و انگلیس به ایران جلب کند، اما لوئی‌فیلیپ، امپراتور وقت فرانسه، آن‌قدر ابله نبود که چنین تعهدی را در قبال یک قرارداد تجاری، در نقطه‌ای بسیار دور از فرانسه قبول کند و با روسیه و انگلیس، در مرزهای اروپایی‌اش درگیر شود. مدتی بعد، محمدشاه قاجار درگذشت و ناصرالدین‌شاه جای او را گرفت؛ به باور فرانسوی‌ها، ضعف اولیه حکومت نوپای ناصرالدین‌شاه، بهترین فرصت برای تصویب قرارداد و محکم کردن پای آن ها در ایران بود. ادب کردن سفیر فرانسه با این حال، میرزاتقی‌خان سیاستمدار تاریخ‌دانی بود و گذشته را پایه و بنیان حال و آینده می‌دانست. او که تحرکات فرانسوی‌ها را در اواخر دوره محمدشاه زیر نظر داشت، تصمیم گرفت گارد خود را در برابر آن ها کاملاً ببندد. امیر به اندازه کافی درگیر نفوذ روس و انگلیس بود و اصلاً نمی‌خواست پای فرانسه به این بازی پرتنش و خطرناک باز شود. میرزاتقی‌خان که می‌دانست دولت فرانسه نمی‌خواهد در قبال انعقاد قرارداد با ایران، تکلیفی را بپذیرد و به اصطلاح دنبال کسب مالِ مُفت می‌گردد، بنای مخالفت با این دولت را از جلسه تاج گذاری ناصرالدین‌شاه گذاشت. امیر در این جلسه، توجه چندانی به سفیر فرانسه نکرد و حتی گزارش‌هایی از دعوت نکردن سرتیژ و آمدن خودسرانه وی به مراسم وجود دارد. سفیر فرانسه، با مشاهده رویکرد میرزاتقی‌خان، بنای ناسازگاری گذاشت و بدون توجه به عرف دیپلماتیک، نامه‌ای سراپا توهین و تشر برای صدراعظم ایران نوشت و تهدید کرد که اگر قرارداد نهایی نشود، تهران را ترک و سفارت فرانسه را تعطیل می‌کند و تاکید کرد: «این کار آسیبی جدی به آبروی دولت علیّه وارد خواهد کرد.» امیرکبیر، بعد از مشاهده این رفتار خارج از عرف و بی‌ادبانه، اولاً، به عنوان یک گوشمالی کوچک، دستور اخراج «موسیو کلوکه»، دواساز رسمی دولت را که از اتباع فرانسه بود، صادر کرد و به اعتراضات سرتیژ در این‌باره کوچک ترین وقعی نگذاشت. ثانیاً، از میرزامسعود‌خان خواست تا نامه تندی به سفیر دولت فرانسه بنویسد و به او یادآوری کند که در شأن صدراعظم ایران نیست که پاسخگوی مقام دون‌پایه‌ای چون او باشد. میرزامسعود‌خان در نامه‌ای تفصیلی به سرتیژ نوشت: «این‌طور رفتار از آن‌جناب که از جانب دولت دوست (فرانسه) به اقامت [در] این همایونْ دربارِ خلافت‌مدار شده‌اند مورث (باعث) کمال تعجب و تحیر آمده، از فطانت (درک، فهم: شعور!) و درایت و کاردانی آن‌جناب زیاده از حد بعید دید که از اولیای دولتی که وزیر دول خارجه مستقل دارد، این‌گونه مکاتبات به صدارت عظمی شود.» میرزاتقی‌خان می‌دانست که فرانسه نمی‌تواند برای دولت ایران دردسر درست کند؛ در واقع فرانسوی‌ها قادر نبودند از پس رقبای استعماری خود در منطقه برآیند. بنابراین، لزومی نداشت که در برابر آن‌ همه تَفَرعُن، لحنی ملایم داشته ‌باشد. ضمن این‌که این قرارداد و ارتباط، به هیچ وجه ضامن مصالح ملت ایران نبود. سرتیژ که ول‌کن ماجرا نبود و طبق دستور دولت خود، می‌خواست قرارداد را قطعی کند، این‌بار سراغ موضوعی رفت که خشم امیرکبیر را به شدت برانگیخت؛ سفیر فرانسه مدعی شد که دولت متبوعش، قصد دارد از مسیحیان کاتولیک مقیم ایران حمایت کند. بهانه حمایت از مسیحیان، باعث شد که میرزامسعود‌خان مجدد در نامه‌ای تند و تیز، به سرتیژ اخطار دهد که امیر، مخالف حمایت خارجی‌ها از اقلیت‌های مذهبی است. اگر مقصود دولت فرانسه تامین آزادی دینی کاتولیک‌هاست، باید بدانند که آن ها هم، مانند دیگر گروه‌های «نصرانی» ساکن ایران از این حق بهره‌مند هستند و اگر مقصود به رسمیت شناختن حقی برای دولت فرانسه است، امیر و دولت ایران، زیر بار چنین ننگی نمی‌رود. رودست حقوقی میرزاتقی‌خان بعد از این پاسخ‌های دندان‌شکن، سرتیژ مانند گرگ تیرخورده شده ‌ و به دنبال راهی برای خروج از این بن‌بست وحشتناک بود،اما امیرکبیر تصمیم نداشت چنین راهی را پیش پای او بگذارد. سرتیژ چندماهی معطل شد؛ در محرم سال 1265ق / آذر 1227ش، او طی نامه‌ای رسمی به دولت ایران، از وزیرخارجه خواست تا به امیر بگوید: «دوستدار را صبر به حلقوم رسید»! اما میرزاتقی‌خان، با بهانه‌های مختلف، دایم امروز و فردا می‌کرد و سفیر فرانسه را سر می‌دواند. شاید به این دلیل که می‌خواست راهی دیپلماتیک برای کم کردن شر او پیدا کند و شاید هم، قصد داشت به سرتیژ بفهماند که با اقتدار ایران و استقلال آن، نمی‌توان شوخی کرد. به هر حال، بعد از چند بار آمد و رفت و تقاضای ملاقات، بالاخره میرزاتقی‌خان رضایت داد که با سفیر فرانسه گفت‌وگو کند. سرتیژ همراه با مدارک و مستندات قراردادی که به امضای حاجی میرزاآقاسی رسیده‌ بود، نزد میرزاتقی خان رفت. امیر پرونده را گرفت و مشغول مطالعه آن شد. سرتیژ بی‌قرار بود؛ نمی‌‌دانست دلیل این همه دقت و وقت‌ تلف کردن چیست؟ مگر دولت ایران نسخه‌ای از قرارداد را در اختیار ندارد؟! چند بار نگاه معناداری به میرزامسعودخان که در جلسه حاضر بود، انداخت، اما فایده‌ای نداشت. ساعتی بعد، امیر سرش را از روی پرونده بلند کرد و گفت: پس اجازه‌نامه حاجی میرزاآقاسی کجاست؟ سفیر گفت: کدام اجازه‌نامه؟! امیر پاسخ داد: این‌جا نوشته‌ است که نمایندگان دو دولت، «اختیارنامجات خود را ملاحظه و مبادله کرده‌اند»؛ شما با نماینده دولت ایران مذاکره کرده‌اید. عرف دیپلماتیک می‌گوید که باید قبل از شروع مذاکرات، معرفی‌نامه طرف مقابل را که دربرگیرنده حدود اختیارات نماینده‌ است، ببینید و تحویل بگیرید. در متن قرارداد نوشته‌ است: «محمدشاه قاجار ادام‌ا... دولته الی یوم‌القرار(!) بنده درگاهِ آسمانْ‌جاه الحاج حاجی میرزا آقاسی را وکیل مطلق فرموده»، خب، این وکالت نامه کجاست؟ سرتیژ کاملاً آچمز شده‌ بود! او نمی‌دانست که امیرکبیر از ساخت و پاخت دولت فرانسه با حاجی میرزا آقاسی خبر دارد‌ و می‌داند که این قرارداد، زمانی به امضای دوطرف رسید که بیماری محمدشاه عود کرده ‌بود و او اصلاً احوال درستی نداشت. سفیر فرانسه، مِن و مِنّی کرد، اما جوابی نداد. امیرکبیر، نگاه پرصلابتی به او انداخت و گفت: این قرارداد از اول هم اعتبار نداشته ‌است و شما به دنبال تمدید یک قرارداد بی‌اعتبار که هیچ سودی به حال دولت علیّه ایران ندارد، بوده‌اید. این قرارداد از نظر حقوق بین‌المللی، اصلاً وجود خارجی ندارد و ما دلیلی نمی‌بینیم وقت خود را برای بررسی تعهدی که نداده ایم، بگذاریم! به این ترتیب، سفیر فرانسه، دست از پا درازتر، از دفتر کار امیرکبیر بیرون رفت؛ او در این نبرد سنگین دیپلماتیک به طرزی مفتضحانه باخته بود!