نابرابری سراسری جهان را فرا گرفته

محسن آزموده
نابرابري مفهومي است كه در روزگار ما، عمدتا طنيني ناخوشايند دارد. مهم‌ترين نمود آن در همه جوامع، اختلاف طبقاتي و نابرابري‌هاي اقتصادي است، اما قطعا به آن محدود نمي‌شود. نابرابري معاني متفاوتي دارد، نابرابري سياسي و نابرابري قانوني يا نابرابري در برابر قانون و نابرابري نژادي و نابرابري جنسيتي برخي از نمودهاي آن است. بسياري معتقدند كه برخي از انواع نابرابري ناگزير است، همچنان‌كه گروهي برخي از انواع نابرابري را به لحاظ اخلاقي يا قانوني لازم مي‌دانند. حتي برخي معتقدند نابرابري اقتصادي هم نه فقط امري رايج كه لازمه حيات اجتماعي است. تامس مايكل اسكنلن فيلسوف سياسي امريكايي معاصر اما معتقد است كه نابرابري معضل آفرين است و براي آن استدلال‌هايي آورده و راه‌حل‌هايي براي اجتناب از آن عرضه كرده است. اين ديدگاه او در كتابي با عنوان «چرا نابرابري معضل‌آفرين است؟» با ترجمه نرگس سلحشور به همت انتشارات سروش مولانا منتشر شده است. منظور اسكنلن از نابرابري چيست؟ چرا آن را معضل‌آفرين مي‌خواند؟ آيا مي‌توان بر اين معضل غلبه كرد؟ راه‌حل آن چيست؟ اين پرسش‌ها را با نرگس سلحشور، مترجم اين كتاب در ميان گذاشتيم.
   شما پيش‌تر كتاب پرمخاطب سياست شادكامي نوشته درك باك را به فارسي ترجمه كرديد. پيش از پرداختن به كتاب اسكنلن و ديدگاه‌هاي او به اختصار بفرماييد، چرا بعد از آن كتاب به سراغ ترجمه كتابي درباره نابرابري رفتيد و چگونه نابرابري به دغدغه شما بدل شد؟
شايد بشود گفت تي.‌ام. اسكنلن مهم‌ترين فيلسوف سياسي زنده در حوزه تحليلي باشد. اسكنلن چند ويژگي شاخص دارد كه او را در ميان فيلسوفان سياسي و اخلاق متمايز مي‌كند. اولا اسكنلن بسيارواضح‌نويس است. او در مقايسه با فيلسوفان سياسي قاره‌اي تفكرات واضح و روشني دارد. يعني وقتي كتاب‌ها يا مقالات اسكنلن را مي‌خوانيد مدعا و دلايل او را به راحتي از هم تشخيص مي‌دهيد. ثانيا؛ اسكنلن در فلسفه‌ورزي سياسي خود «اخلاق» را پاس مي‌دارد. او برخلاف برخي از فيلسوفان قاره‌اي مثل كارل اشميت يا پست‌مدرن‌ها كاملا دغدغه اخلاقي دارد و مي‌خواهد به نحوي اخلاق را وارد سياست كند. ثالثا؛ اسكنلن از مهم‌ترين متفكران مدافع سنت قراردادگرايي است. در عالم سياست سنت قراردادگرايي موفق‌ترين سنت بوده است و از هابز تا اسكنلن دستاوردهاي عظيمي داشته است. سنت قراردادگرايي سه رقيب مهم در طول تاريخ داشته است. كساني مدافع بنيادگرايي چه روايت ديني و چه روايت سكولارند، كساني مدافع سلطنتند و كساني پست‌مدرنند.  رابعا؛ اسكنلن در موضوعات موردمناقشه سياسي مقالات ماندگار و راهگشايي نوشته است مثل مدارا، حقوق بشر، رفاه، نظريه‌هاي نيك‌زيستي و...
من به دو دليل به سراغ ترجمه آثار اسكنلن رفتم. دليل اول اينكه او نماينده تمام‌عيار تفكر تحليلي در سياست است و تفكر تحليلي براي كشور ما خيلي حياتي است. به نظر يكي از علل بحران‌هاي سياسي در كشورمان نبود سابقه تفكر تحليلي علي‌الخصوص سنت قراردادگرايي است. قصد دارم در حد توانم اين خلأ را پر كنم. دليل دوم اينكه اسكنلن يكي از بزرگ‌ترين مدافعان «برابري» در سياست است. براي من هميشه در عرصه سياسي برابري و شادكامي و آزادي سه آرمان بزرگ بوده‌اند كه جمع آنها برايم خيلي اهميت دارد. اسكنلن در اين كتاب به نحوي مي‌خواهد اين سه آرمان را با هم جمع كند.
   چرا براي بحث نابرابري، كتاب اسكنلن را انتخاب كرديد؟ او كيست و كتابش چه اهميتي دارد؟
اسكنلن بيش از چهل سال است كه درباره نابرابري كار كرده است. در جهاني زندگي مي‌كنيم كه آكنده از نابرابري‌هاست: برخي از كودكان در خانه‌هاي راحت و خانواده‌هاي مرفه به دنيا مي‌آيند و با تغذيه و تحصيل خوب و با مراقبت بهداشتي مطلوب بزرگ مي‌شوند. برخي از كودكان در فقر به دنيا مي‌آيند و از تغذيه، تحصيل و مراقبت پزشكي خوب برخوردار نيستند. در همين كشور خودمان كساني هستند كه گورخوابند و كساني هستند كه در باستي‌هيلز (منطقه‌اي بسيار مجلل در لواسان) زندگي مي‌كنند. لذا نابرابري‌ها در داخل كشورها و نابرابري‌ها از يك كشور به كشور ديگر بيداد مي‌كند. آيا منصفانه است كه بعضي از انسان‌ها ثروتمند متولد مي‌شوند و بعضي ديگر فقير؟ اگر منصفانه نيست، آيا بايد در اين خصوص كاري كرد؟ اسكنلن يكي از مهم‌ترين متفكران و فيلسوفان سياسي زنده دنياست كه در پنجاه سال گذشته از مهم‌ترين دغدغه‌هاي او مساله نابرابري بوده است و از اين لحاظ جزو فيلسوفان سياسي برابري‌طلب محسوب مي‌شود. اين سنت برابري‌طلبي يكي از غني‌ترين سنت تفكر سياسي در جهان است و معرفي اين سنت بسيار اهميت دارد.
با اين مقدمه به سراغ اين مي‌روم كه چرا اين كتاب را براي ترجمه انتخاب كردم. براي كتاب محاسن زيادي برشمرده‌اند كه از جمله مي‌توان به دو مورد زير اشاره كرد: اول؛ اين كتاب به يكي از مهم‌ترين، اگر نگوييم مهم‌ترين، مسائل روزگار ما مي‌پردازد. نابرابري بنا به آمارهاي معتبر واقعيتي است كه هم سراسر جهان را فراگرفته است و هم در كشور ما كاملا ريشه دوانده است. پرداختن به اين واقعيت بسيار تلخ و ويرانگر يكي از جدي‌ترين دغدغه‌هاي فكري من است. دوم؛ اين كتاب نمونه درخشاني از تفكر تحليلي در نظريه سياسي و فلسفه سياسي است. در تفكر تحليلي وضوح مدعا و اقامه دليل بسيار اهميت دارد. اسكنلن به‌صورت حيرت‌انگيزي شش مدعاي خود را با وضوح هرچه تمام مطرح مي‌كند و براي هر مدعاي خود هم ادله محكمي اقامه مي‌كند. پس مي‌توان گفت كه اسكنلن در اين كتاب با روش تحليلي به يكي از مهم‌ترين مسائل جهان معاصر مي‌پردازد.
   همان‌طور كه در مقدمه ذكر شد، نابرابري معناها و مصاديق متفاوتي دارد. منظور اسكنلن از نابرابري چيست؟
به نابرابري فراگير در سراسر جهان (ازجمله در ايالات‌متحده و كشور خودمان ايران) مي‌توان ايراد اخلاقي جدي وارد كرد. دو نوع دليل براي ايراد وارد كردن به نابرابري وجود دارد: الف) در نوع اول مي‌گوييم كه يكي از شكل‌هاي نابرابري فقر است. ما دليل خوبي دراختيار داريم كه منابع را از ثروتمندان بگيريم و در ميان فقرا توزيع كنيم. انسان‌هاي زيادي در سراسر جهان و كشور خودمان در فقر شديد غوطه‌ورند، به غذاي كافي، آب آشاميدني بهداشتي، مراقبت‌هاي بهداشتي اوليه و مايحتاج اوليه زندگي دسترسي ندارند. اينها دليل خوبي هستند كه ما به فكر فقرا باشيم. به اين نگرش «اولويت‌جويي» گفته مي‌شود. درك پارفيت و پيتر سينگر به اين نظريه اعتقاد دارند. ب) در نوع دوم مي‌گوييم كه همين تفاوت بين داشته‌هاي يك عده و داشته‌هاي يك عده ديگر مساله‌اي قابل‌ايراد است. اسكنلن به اين نظريه اعتقاد دارد، اما نام واحدي به اين نظريه نمي‌دهد. او مي‌گويد نظريه‌اش اولا «نسبتي» است؛ يعني با نسبت تفاوت ميان دارايي‌ها يا بهروزي يك عده و عده‌اي ديگر سروكار دارد. ثانيا نظريه‌اش «تكثرگرايانه» است؛ يعني ما براي ايراد گرفتن به نابرابري ادله متكثر و متعددي دراختيار داريم نه دليل واحد. لذا دليلي دراختيار داريم كه اين تفاوت را اگر بتوانيم از ميان ‌برداريم يا حداقل كم كنيم.
   اين نابرابري كه اسكنلن طرح مي‌كند، از جانب چه كسي يا چه نهادي و با چه سازوكاري اعمال مي‌شود؟
اسكنلن در مقاله‌اي بين اخلاق فردي و اخلاق نهادي تمايز قائل مي‌شود. فلسفه اخلاق مي‌خواهد اخلاق فردي را تدوين كند و از آن دفاع مي‌كند. اما فلسفه سياسي مي‌خواهد اخلاق نهادي را تدوين كند و مدافع اخلاق نهادي است. نابرابري به فلسفه سياسي ربط پيدا مي‌كند و فلسفه سياسي هم با نهادها سروكار دارد. به تعبير ديگر، مخاطب اسكنلن نهادها هستند و در ميان نهادها مهم‌ترين آن دولت است.
   اسكنلن در كتاب شش دليل عليه نابرابري ارايه مي‌كند. آيا اين دلايل اخلاقي هستند يا حقوقي يا سياسي؟
براي پاسخ به اين پرسش بايد مشخص كنيم كه فلسفه سياسي چيست؟ و چه ربط و نسبتي با فلسفه اخلاق دارد؟ به اين پرسش در سنت تحليلي دو پاسخ داده‌اند. پاسخ اول اين است كه فلسفه سياسي شاخه‌اي از فلسفه اخلاق است يعني حوزه خاصي از فلسفه اخلاق كاربستي است مانند اخلاق‌زيستي. در اين‌ديدگاه، فلسفه سياسي بر اصول اخلاقي‌اي متمركز مي‌شود كه به زندگي اجتماعي ما شكل مي‌بخشند. هدفش اين است كه روابط آرماني‌اي را مشخص مي‌كند كه انسان‌ها بايد با يكديگر داشته باشند. پاسخ دوم اين است كه فلسفه سياسي حوزه مستقلي است كه با حيطه اجبار مشروع سروكار دارد و فلسفه سياسي كار خود را با واقعيات اساسي زندگي سياسي شروع مي‌كند نه با اصول اخلاقي. مهم‌ترين واقعيات سياسي اين است كه چگونه مي‌توان زور مشروع را بر اعضاي جامعه تحميل كرد. اسكنلن از قائلان به پاسخ اول است. يعني دلايل او براي رد نابرابري دلايل اخلاقي است.
   اگر ممكن است مختصرا اصلي‌ترين دلايلي را كه اسكنلن در رد نابرابري اقامه مي‌كند، توضيح دهيد. 
اين شش دليل عبارتند از: 
۱. دغدغه برابر: وقتي كه يك نهاد يا فاعل انساني منافعي را به تمام اعضاي يك گروه خاص بدهكار باشد، اما اين منافع را فقط دراختيار عده خاصي بگذارد يا اين منافع را به‌صورت كامل دراختيار يك عده بگذارد، اين ايراد كه عبارتست از: نبودِ دغدغه برابر مصداق پيدا مي‌كند. به نابرابري مي‌توان ايراد وارد كرد، چون منجر به نقض شرط دغدغه برابر نسبت به منافع كساني مي‌شود كه حكومت مكلف است آن منافع را دراختيارشان قرار دهد.
 ۲. منزلت: نظام‌هاي كاستي، نژادي و جنسيتي تفاوت در منزلت را ايجاد مي‌كنند.
 در اين نظام‌ها بعضي فرادست و بعضي فرودست تلقي مي‌شوند. با افراد فرودست به‌طرزي تحقيرآميز برخورد مي‌شود.نابرابري‌هاي مبتني بر نظام‌ كاستي، نژاد، يا جنسيت به دو شيوه برابري اخلاقي اساسي را نقض مي‌كنند. الف) گاهي اوقات گفته مي‌شود كه اعضاي برخي نژادها يا كاست خاصي يا زنان كاملا انسان نيستند. (احساسات تحقيرآميز) . ب) گاهي گفته مي‌شود كه اعضاي برخي نژادها يا كاست خاصي يا زنان سزاوار بعضي از نقش‌هاي سياسي نيستند (تضعيف عزت نفس). نابرابري شديد در درآمد و ثروت ممكن است به اين معنا باشد كه فقرا بايد به شكلي زندگي كنند كه كمابيش تحقيرآميز است. لذا به نابرابري مي‌توان ايراد وارد كرد، چون باعث ايجاد تفاوت‌هاي تحقيرآميز در منزلت مي‌شود. 
۳. برابري‌ فرصت: وقتي نابرابري عظيمي در ثروت و درآمد خانواده وجود داشته باشد، اميد افراد به موفقيت در يك بازار رقابتي شديد تحت‌تاثير خانواده‌اي است كه در آن به دنيا مي‌آيند. به نابرابري مي‌توان ايراد وارد كرد، چون تيشه به ريشه فرصت برابر اقتصادي مي‌زند. 
۴. كنترل (سلطه): نابرابري به دو شكل ثروتمندان را بر زندگي فقرا حاكم مي‌كند: الف) نابرابري به ثروتمندان ميزان غيرقابل‌قبولي از كنترل بر زندگي فقرا اعطا مي‌كند: كنترل بر اينكه ديگران كجا و چگونه مي‌توانند كار كنند، چه چيزي براي خريد در دسترس‌شان باشد و زندگي‌شان چگونه باشد. ب) اگر رسانه‌هاي عمومي دراختيار عده قليلي از ثروتمندان باشد، به اين عده ميزان كنترل غيرقابل‌قبولي اعطا مي‌كند: كنترل اينكه ديگران به خودشان و زندگي‌شان در جامعه چگونه نگاه كنند. به نابرابري مي‌توان ايراد وارد كرد، چون به ثروتمندان انواع كنترل غيرقابل‌قبول و سلطه بر فقرا اعطا مي‌كند.
۵. انصاف سياسي: نابرابري‌هاي عظيم در ثروت و درآمد مي‌تواند تيشه به ريشه منصفانه بودن نهادهاي سياسي بزند. هرچه ثروتمندان بيشتر از ديگران بتوانند بر روند مباحث سياسي تاثير بگذارند، بيشتر مي‌توانند مناصب سياسي را به دست آورند و بيشتر مي‌توانند روي صاحب‌منصبان تاثير بگذارند. به نابرابري مي‌توان ايراد وارد كرد، چون منصفانه بودن نهادهاي سياسي را زير سوال مي‌برد.
۶. توزيع منصفانه درآمد: در سال ۱۹۶۵ حقوق مديران در ۳۵۰ شركت از بزرگ‌ترين شركت‌هاي امريكا ۲۰ برابر حقوق كارگران آن شركت‌ها بود. در آخرين دهه‌هاي قرن بيستم اين نسبت ۳۷۶ برابر بوده است. به نابرابري مي‌توان ايراد وارد كرد، چون نشان‌دهنده نامنصفانه بودن نهادها است.

   آيا از ديد اسكنلن راهي براي مقابله با نابرابري وجود دارد؟  به نظر اسكنلن براي مقابله با نابرابري بايد وارد اين حيطه‌ها شد: 
۱. ماليات؛ ۲. جنسيت؛ ۳. خانواده؛ ۴. آموزش و پرورش؛ ۵. سلامت؛ ۶. تبعيض؛ ۷. نژاد؛ ۸. كار؛ ۹. استثمار؛ ۱۰. خيرهاي عمومي؛ ۱۱. اقليت‌هاي ديني و فرهنگي؛ ۱۲. زبان؛ ۱۳. عدالت در خارج از مرزها؛ ۱۴. مهاجرت؛ ۱۵. تغييرات آب و هوايي؛ ۱۶. نسل‌هاي آينده. اينها حوزه‌هايي‌اند كه بايد با نابرابري مقابله كرد.


 
شايد بشود گفت تي.‌ام. اسكنلن مهم‌ترين فيلسوف سياسي زنده در حوزه تحليلي باشد. اسكنلن چند ويژگي شاخص دارد كه او را در ميان فيلسوفان سياسي و اخلاق متمايز مي‌كند. اولا اسكنلن بسيار واضح‌نويس است. او در مقايسه با فيلسوفان سياسي قاره‌اي تفكرات واضح و روشني دارد. يعني وقتي كتاب‌ها يا مقالات اسكنلن را مي‌خوانيد مدعا و دلايل او را به راحتي از هم تشخيص مي‌دهيد. ثانيا؛ اسكنلن در فلسفه‌ورزي سياسي خود «اخلاق» را پاس مي‌دارد. او برخلاف برخي از فيلسوفان قاره‌اي مثل كارل اشميت يا پست‌مدرن‌ها كاملا دغدغه اخلاقي دارد و مي‌خواهد به نحوي اخلاق را وارد سياست كند. ثالثا؛ اسكنلن از مهم‌ترين متفكران مدافع سنت قراردادگرايي است.
به نابرابري فراگير در سراسر جهان (ازجمله در ايالات‌متحده و كشور خودمان ايران) مي‌توان ايراد اخلاقي جدي وارد كرد. دو نوع دليل براي ايراد وارد كردن به نابرابري وجود دارد: الف) در نوع اول مي‌گوييم كه يكي از شكل‌هاي نابرابري فقر است. ما دليل خوبي دراختيار داريم كه منابع را از ثروتمندان بگيريم و در ميان فقرا توزيع كنيم. انسان‌هاي زيادي در سراسر جهان و كشور خودمان در فقر شديد غوطه‌ورند، به غذاي كافي، آب آشاميدني بهداشتي، مراقبت‌هاي بهداشتي اوليه و مايحتاج اوليه زندگي دسترسي ندارند. اينها دليل خوبي هستند كه ما به فكر فقرا باشيم.
اين كتاب به يكي از مهم‌ترين، اگر نگوييم مهم‌ترين، مسائل روزگار ما مي‌پردازد. نابرابري بنا به آمارهاي معتبر واقعيتي است كه هم سراسر جهان را فراگرفته است و هم در كشور ما كاملا ريشه دوانده است. پرداختن به اين واقعيت بسيار تلخ و ويرانگر يكي از جدي‌ترين دغدغه‌هاي فكري من است. دوم؛ اين كتاب نمونه درخشاني از تفكر تحليلي در نظريه سياسي و فلسفه سياسي است. در تفكر تحليلي وضوح مدعا و اقامه دليل بسيار اهميت دارد. اسكنلن به‌صورت حيرت‌انگيزي شش مدعاي خود را با وضوح هرچه تمام مطرح مي‌كند و براي هر مدعاي خود هم ادله محكمي اقامه مي‌كند. پس مي‌توان گفت كه اسكنلن در اين كتاب با روش تحليلي به يكي از مهم‌ترين مسائل جهان معاصر مي‌پردازد.