ايده انقلاب فرهنگي 2 ممكن نيست

گروه سياسي
در شرايطي كه برخوردها با دانشگاهيان و دانشجويان در كشور هرروز ابعاد وسيع‌تري پيدا مي‌كند و اخبار اخراج، بازداشت، تعليق و تعطيلي كلاس‌هاي د رس دانشگاهي هر روز بازتاب پيدا مي‌كنند، برخي افراد و جريانات راديكال در كشور زمزمه‌هايي را در خصوص آغاز پروژه انقلاب فرهنگي2 و تعطيلي دانشگاه مطرح مي‌كنند. مطابق معمول گروه‌هاي افراطي دسته راستي، از اين ايده استقبال مي‌كنند، جرياناتي كه همواره نسبت به نقش دانشگاه‌ها در تحولات كشور بدبين بوده‌اند و معتقدند در اين محيط جز علوم غربي و پرورش مشتي غرب‌زده، فعاليت ديگري صورت نمي‌گيرد. برخلاف اين ديدگاه‌هاي افراطي اما تحليلگران و اساتيد دانشگاهي معتقدند ايران مدل 1401 با دوران ابتدايي انقلاب شباهتي ندارد كه يك چنين ايده‌اي امكان اجرايي شدن داشته باشد. حسين ايماني جاجرمي يكي از همين جامعه‌شناسان است كه در گفت‌وگو با «اعتماد» تلاش مي‌كند نوري به ابعاد پنهان تحولات دانشگاهي بتاباند. ايماني با اشاره به اينكه رخدادهاي اخير برآمده از تحولاتي است كه در زير پوست اجتماع جريان دارد، تحولات دانشگاه را متاثر از فضاي جامعه مي‌داند و نه علت رخدادهاي اخير.
   موضوع برخوردهاي سلبي با دانشجويان اين روزها بازتاب فراواني در فضاي عمومي كشور و افكار عمومي پيدا كرده است، اخباري كه در خصوص تعليق برخي دانشجويان، اخراج يا بازنشستگي پيش از موعد برخی اساتيد، همكاري حراست دانشگاه‌ها براي دستگيري برخی دانشجويان و... شنيده مي‌شود، بخشي از مشكلاتي است كه اين روزها در محيط‌هاي دانشگاهي شكل گرفته است. تحليل شما از اين وضعيت  چيست؟
اساسا معني تحت‌اللفظي يونيورسيتي به معني «جهان بدون مرز» است كه معادل آن در ايران «دانشگاه» در نظر گرفته شده است. دانشگاه‌ها، جهاني بدون مرز هستند كه فرد در آن مهياي ورود به يك فضاي جهانشمول مي‌شود. مواجهه با اين محيط هم الزامات خاص خود را دارد كه هم متوليان و هم مسوولان بايد آن را رعايت كنند. الزاماتي در راستاي گفت‌وگو، احترام به عقايد مختلف، مدارا، تعامل، آزادي و... كه در اين محيط بايد مورد توجه قرار بگيرد. جامعه ايران از سال57  تا به امروز تغييرات زيادي داشته، جمعيت شهري و روستايي ايران در سال 57 حدود 50 -50 بود اما امروز اين نسبت 80 به 20 به نفع شهرنشيني است. اين وضعيت باعث شده تا جامعه نيز با تحولات بنياديني مواجه شود. زماني كه در يك چنين اتمسفري، صحبت از بگير و ببند، اخراج، بازداشت و... مي‌شود، يعني مسوولان هنوز واقعيت‌هاي اين محيط را درك نكرده‌اند. جماعت دانشگاهي، برگزيدگان ملت هستند، اساسا وارد اين محيط مي‌شوند تا بتوانند فرمول‌ها و ايده‌هايي براي رشد، توسعه و پويايي و... ارايه كنند. به اين دليل است كه در همه جهان به نظاميان اجازه ورود به دانشگاه‌ها داده نمي‌شود، درهاي نقد و تحليل براي دانشجويان باز مي‌شود، آزادي آنان تامين مي‌شود، با تساهل و تسامح با رفتارهاي دانشجويان برخورد مي‌شود و... كشوري كه اين واقعيت‌ها را مورد توجه قرار نمي‌دهد، يعني دركي از توسعه، رشد و پيشرفت ندارد.
   اما در ايران نه تنها يك چنين نگاهي در خصوص دانشگاه و دانشجو وجود ندارد؛ بلكه برخي مسوولان اين قشر را عناصري مزاحم، ناراحت و هميشه منتقد مي‌دانند كه اغلب هم تحت‌تاثير غرب  هستند.
مشكل از همين نوع نگاه‌ها آغاز مي‌شود. اتفاقا در نظرسنجي‌هاي مرتبط با سرمايه اجتماعي، همواره اساتيد دانشگاه و دانشجويان در بالاترين سطوح سرمايه اجتماعي از نظر مردم قرار دارند. مردم حرف‌هاي آنان را مي‌شنوند و ديدگاه‌هاي‌شان را مي‌پذيرند. بنابراين دانشگاهيان سرمايه‌هاي اجتماعي در هر جامعه‌اي هستند. تصميمات مرتبط با دانشگاه‌ها بايد با لحاظ كردن اين اهميت باشد. سيستمي كه با دانشگاه برخورد سلبي مي‌كند، اين پيام را به افكار عمومي صادر مي‌كند كه سرمايه اجتماعي و مطالبات مردم برايش اهميتي ندارد. البته وزارت علوم با قرار دادن شخصي مانند دكتر كلانتري (جامعه‌شناس) در معاونت اجتماعي، نشان داده كه حداقل در ظاهر اين اهميت را درك كرده است. اميدواريم غلبه مسائل سياسي و منازعه بر سر قدرت، تاثير سوء در دانشگاه‌ها نداشته باشد.
   اين سرمايه اجتماعي دانشگاه‌ها از كجا آمده است؟  چرا مردم يك چنين اعتمادي به  دانشگاهيان دارند؟
چون دانشگاه‌ها ارتباط متقابلي با مطالبات مردم دارند. در همين رخدادهاي اخير ارتباط جامعه با دانشگاه‌ها و بالعكس دو طرفه است. دانشجويان موتور محركه پيگيري مطالبات مردم هستند. اساسا در برخي موارد سيستم‌ها به دليل همين ارتباط دو سويه است كه براي دانشگاه‌ها محدوديت ايجاد مي‌كند. متاسفانه فضاي سياست در ايران همواره دو قطبي و مستعد راديكاليزه شدن است. افراد و جريانات يا خودي ديده مي‌شوند يا غير خودي. دانشجويان (و اساتيد و...) هم در همين دو قطبي قرار مي‌گيرند. اين روند سرمايه اجتماعي را به باد مي‌دهد.
   يعني مي‌فرماييد دانشجويان و اساتيد هم در جايگاه احزاب قرار مي‌گيرند؟
بله، احزاب در ايران ضعيفند و بار سنگين پيگيري مطالبات مردم در برخي برهه‌ها به دوش دانشگاه‌ها مي‌افتد. اين روند هم به دانشگاه ضرر مي‌زند و هم به حوزه سياسي. اگر به فعاليت‌هاي حزبي توجه لازم بشود، دانشگاه‌ها هم به جايگاه خود باز مي‌گردند. اين موضوع البته مختص امروز و اين دوره نيست از سال 57 و دوران آغازين انقلاب، اين جهت‌گيري‌هاي سياسي در دانشگاه‌ها وجود داشته و آسيب زيادي وارد ساخته است.
   اما مگر مي‌شود دانشگاه‌ها را بدون فعاليت‌هاي سياسي تصور كرد؟
منظور فعاليت‌هاي سياسي از نوع حزبي است؛  وگرنه پويايي دانشگاه‌ها منجر به پويايي جامعه مي‌شود. همه از ارتقاي دانش سياسي در دانشگاه‌ها استقبال مي‌كنند. اما گاهي اوقات مسووليتي به دوش دانشگاه‌ها انداخته مي‌شود كه وظيفه احزاب است.
   اين روزها برخورد با  برخی دانشجويان و اساتيد به اندازه‌اي وسعت يافته كه برخي از انقلاب فرهنگي دوم صحبت مي‌كنند. آيا در آستانه يك انقلاب فرهنگي پس از سال59 هستيم؟
من فكر نمي‌كنم. تغييرات بنيادين يك ساختار علمي از نوع دانشگاه‌ها به اين سادگي‌ها نيست. در سال 59 براي تعطيلي دانشگاه‌ها توجيهاتي وجود داشت. گروه‌هاي چپ و مجاهدين هسته مركزي فعاليت‌هاي سياسي و گروهي خود را در محيط دانشگاه‌ها قرار داده بودند. بنابراين در آن زمان تصميم به تعطيلي دانشگاه‌ها گرفته شد. امروز اما يك چنين تصميماتي نه ممكن است و نه فايده‌اي (حتي براي سيستم) خواهد داشت. معتقدم تحولاتي كه در دانشگاه‌ها رخ داده، برآمده از تحولات عميق اجتماعي است. اينطور نيست كه جامعه از كنشگري دانشجويان اثر گرفته باشد، بلكه دانشجوان هستند كه متاثر از تحولات اجتماعي بعد از مدت‌ها سكوت دوباره وارد عرصه كنشگري شده‌اند. بنابراين جنس رخدادهاي اخير اجتماعي است نه سياسي و نه حتي اقتصادي صرف. جوانان سبك زندگي خاص خود را مي‌طلبند، خواستار به رسميت شناخته‌شدن مطالبات خود هستند. مي‌خواهند از سوي سيستم ديده شوند. مسوولان بايد در خصوص اين شرايط، تامل عميقي داشته باشند و مساله به درستي صورت‌بندي شود. در صورتي كه رفتارهاي تند (چه در جامعه و چه در دانشگاه‌ها) ادامه داشته باشد، مشكلات افزايش مي‌يابد و اعتراضات عميق‌تر مي‌شود. در كل در عصري زندگي مي‌كنيم كه تصور جامعه بدون دانشگاه ممكن نيست؛ بنابراين معتقدم انقلاب فرهنگي 2و تعطيلي دانشگاه‌ها بيشتر يك رويايي در دوردست براي برخي جريانات است.
   اما اين روزها اغلب كلاس‌هاي درس (هم مدارس و هم دانشگاه‌ها) غيرحضوري شده است. برخی دانشجويان معترض يا اخراج مي‌شوند يا تعليق يا بازداشت و دادگاهي. به نظر شما اين به معناي خالي كردن جامعه از دانشگاه  نيست؟
مي‌دانم، فضاي تصميم‌سازي‌هاي سياسي در ايران عجولانه است و افق‌ها و دورنماها ديده نمي‌شود. اما حتي اين رفتارهاي سلبي هم در درازمدت ممكن نيست. فراموش نكنيد، اين دانشجويان و اساتيد ظرفيت‌هاي كشورند و هميشه در جهان براي آنها متقاضي وجود دارد. اين كشور است كه از غياب دانشجويان آسيب مي‌بيند نه دانشجويان. وقتي با دانشگاه برخورد سلبي مي‌شود نبايد توقع پايان اعتراضات، بهبود وضعيت اقتصادي، ايده‌پردازي در حوزه شهري و اجتماعي، ارتقاي سطح فرهنگ و... را داشت. سيستم بدون اين گزاره‌ها، اساسا معنايي ندارد. كشور با ظرفيت‌هايش معنا دارد نه با سياستمدارانش. به جاي برخورد و مجازات بايد با سعه صدر با مطالبات زنان، جوانان، دانشجويان و حتي اساتيد و نخبگان برخورد شود. حضور اساتيد در زندان‌ها و حضور افراد غيرمتخصص در تصميم‌سازي‌ها نشانه اضمحلال است نه پيشرفت. اينها نظرات شخصي من است. به مشكلات و ابرچالش‌هاي كشور در حوزه‌هاي منطقه‌اي، بين‌الملل، داخلي و... نگاه كنيد. اين ابرچالش‌ها نيازمند ايده‌هاي علمي هستند تا رفع شوند. تغييرات اقليمي، آلودگي هوا، نابرابري‌هاي طبقاتي، مشكل كمبود گاز، مهاجرت نخبگان، تهديدات اروپاييان، عدم احياي برجام، تورم و... ابربحران‌هاي كشور هستند. مگر بدون افراد متخصص و دانشگاهيان مي‌توان براي اين معادلات، راه‌حل ارايه كرد؟ كليت جامعه هم بايد درگير راه‌حل‌ها شوند و دانشگاه بهترين مكان براي مشاركت همه جهت حل بحران‌هاست. اگر سيستم به مشاركت براي حل مشكلات نياز دارد بايد فضاي آزادي و تساهل را در دانشگاه‌ها و در كل جامعه ايجاد كند.
   جالب است، برخي گروه‌هاي سياسي معتقدند تحركات دانشگاهي دليل بروز مشكلات اخير است در حالي كه شما مي‌گوييد دانشگاه راه‌حل است. اين تعارض را چطور مي‌توان رفع كرد؟
دانشگاه منعكس‌كننده تحولاتي است كه در زير پوست شهر‌ها جريان دارد. دانشگاه عامل شكل‌گيري رخدادها نيست، بلكه متاثر رخدادهاي جامعه است. نمي‌توان اين واقعيت‌ها را سركوب و آن را انكار كرد. سيستم بايد آزادتر، رهاتر، با تساهل و تسامح بيشتر برخورد كند.
    آيا روند برخوردهاي سلبي ادامه پيدا مي‌كند. در صورت تداوم اين برخوردها چه شرايطي رخ  مي‌دهد؟
سه سناريوي خوش‌بينانه، بدبينانه و واقع‌بينانه مي‌توان متصور شد. در حالت خوش‌بينانه سيستم به سمت آشتي ملي، ايجاد بستر مناسب براي كنشگري و گفت‌وگو توجه و كشور از بحران عبور مي‌كند. در وضعيت بدبينانه اين روند‌هاي سلبي ادامه پيدا مي‌كند و كشور به سمت ناكجاآباد حركت مي‌كند. در وضعيت واقع‌بينانه هم تلاش مي‌شود تا درك شفافي از واقعيت‌هاي موجود در جامعه شكل بگيرد. شخصا دوست ندارم به سناريوهاي بدبينانه فكر كنم. اما اگر اينگونه شود، سيستم بيشتر از همه آسيب مي‌بيند.
 


   اينطور نيست كه جامعه از كنشگري دانشجويان اثر گرفته باشد، بلكه دانشجويان هستند كه متاثر از تحولات اجتماعي بعد از مدت‌ها سكوت دوباره وارد عرصه كنشگري شده‌اند
   انقلاب فرهنگي 2و تعطيلي دانشگاه‌ها بيشتر يك رويايي در دور دست براي برخي جريانات است
   فضاي تصميم‌سازي‌هاي سياسي در ايران عجولانه است و افق‌ها و دورنماها ديده نمي‌شود
   تغييرات اقليمي، آلودگي هوا، نابرابري‌هاي طبقاتي، مشكل كمبود گاز، مهاجرت نخبگان، تهديدات اروپاييان، عدم احياي برجام، تورم و... ابربحران‌هاي كشور هستند
   سيستم براي حل ابربحران‌ها به دانشجو و دانشگاه نياز دارد
   دانشگاه عامل شكل‌گيري رخدادها نيست، بلكه متاثر از رخدادهاي جامعه است