کدام پیروزی؟ کدام جنگ؟

ثمانه اکوان/ فرزانه دانایی: دولت ایالات‌متحده بارها بر ادامه جنگ تا به پیروزی رسیدن اوکراین  تاکید کرده است اما پیروزی در جنگ برای کی‌یف به چه معناست و چه ابعادی دارد؟ آیا پیروزی به معنای پذیرفتن آتش‌بس بی‌قیدوشرط توسط مسکو است یا اینکه روسیه باید تمام سرزمین‌های اشغالی در اوکراین را به این کشور بازگرداند؟ آیا پیروزی به معنای تغییر نتایج همه‌پرسی‌ها در مناطق مرزی دونتسک و لوهانسک یا حتی شبه‌جزیره کریمه و بازگشت این مناطق به خاک اوکراین است یا اینکه غرب در نهایت به همان پیشنهاد اولیه کیسینجر برای پایان دادن به جنگ در اوکراین بازگشته و اعلام می‌کند طرح «زمین در برابر صلح» می‌تواند نتیجه قابل قبولی برای اوکراین بوده و یک پیروزی برای این کشور حساب شود؟ نکته اصلی در تحلیل‌ها و سخنرانی‌های سران غرب درباره ضرورت پیروزی اوکراین در جنگ با روسیه این مساله است که هنوز تعریف دقیق و مشخصی از پیروزی برای کی‌یف وجود ندارد. اتحادیه اروپایی و اعضای ناتو همچنین نمی‌دانند درجه پیروزی برای اوکراین چه باید باشد و آیا دقیقاً روسیه باید به شکست در این جنگ اعتراف کند یا نه. تحلیلگران اوکراینی بر این باورند مقاومت یک‌ساله این کشور در برابر حملات روس‌ها- که البته به لطف سرازیر شدن موج عظیم سلاح‌های غربی به این کشور میسر شد- شایستگی کی‌یف برای رسیدن به پیروزی را به غرب نشان داده است اما این بخشی از ماجرای اقدامات تبلیغاتی- رسانه‌ای اوکراین در برابر غرب است. در پشت ‌صحنه و در صحنه رویارویی نظامی، اوضاع اما برای زلنسکی و ارتش کشورش به این آسانی‌ها نیست. اگر چه او در طول یک سال گذشته در اکثر اتفاقات و رویدادهای جهانی شرکت و روایت کی‌یف از جنگ را در سراسر جهان منتشر کرده و باعث شده روایت رسانه‌ای از این جنگ در بین متحدان آمریکا تقریبا یکدست شود اما باز در صحنه مقابله نظامی، اختلافات هر روز عمیق‌تر می‌شود. سرازیر شدن امکانات و تجهیزات و سلاح‌های غربی به اوکراین، در طول یک سال گذشته شاید سرعت کار و حملات روس‌ها را در برخی مواقع کند کرده باشد اما در نهایت جلوی عملیات نظامی این کشور را نگرفت و همچنان مرزهای شرق اوکراین در اختیار مسکو قرار دارد. سران اروپا چند ماه است از سرعت مصرف تسلیحات نظامی ارسالی‌شان به اوکراین، انتقاد دارند و بیان می‌کنند سرعت مصرف تجهیزات نظامی ارسال شده به جبهه نبرد علیه روسیه، از سرعت تولید آنها در کشورهای اروپایی پیشی گرفته است. برخی تحلیلگران نظامی پا را از این نیز فراتر گذاشته و بیان می‌کنند نیروهای آموزش ندیده اوکراینی تنها در حال هدر دادن منابع و تجهیزات و سلاح‌های اروپایی و غربی هستند و این کار نمی‌تواند فایده‌ای در برابر نیروهای آموزش‌دیده و حرفه‌ای روسیه داشته باشد. * بی‌اعتمادی به اروپا حتی در اوکراین  اوکراین اما در مقابل این صحبت‌ها، طرف‌های غربی بویژه 3 کشور اروپایی انگلستان، فرانسه و آلمان را به دورویی و نفاق متهم می‌کند و معتقد است اگر آنها سلاح‌های پیشرفته نظامی و اطلاعاتی در اختیارش می‌گذاشتند، نتیجه جنگ با سرعت بیشتری به نفع کی‌یف رقم می‌خورد. در تحلیلی که اخیرا ۲ تحلیلگر نظامی و روزنامه‌نگار اوکراینی در نشریه «کی‌یف پست» منتشر کرده‌اند، علنا انگشت اتهام را به سمت لندن، پاریس و برلین نشانه رفته‌اند. این نویسندگان بیان کرده‌اند 3 کشور اروپایی دسیسه دارند تا مانع رسیدن تجهیزات نوین نظامی از سوی آمریکا به اوکراین شوند و در عین ‌حال در تعاملات دیپلماتیک خود به نفع روسیه عمل کرده و با پوتین مماشات می‌کنند، زیرا همچنان به دنبال صلح و برقراری آتش‌بس هستند. این تحلیلگران، اقدام برخی سران اروپا برای در نظر گرفتن گزینه دیپلماتیک در مقابل اقدامات روسیه را اشتباهی مانند توافق مونیخ می‌دانند؛ توافق آتش‌بس و صلحی که سران اروپا با هیتلر و موسولینی کردند و در نهایت به جنگی بزرگ‌تر یعنی جنگ دوم جهانی ختم شد. آنها معتقدند سال 1938 و زمان توافق مونیخ، چکسلواکی و سودتنلند قربانی صلح کشورهای اروپایی انگلیس و فرانسه با آلمان شدند و حالا، اروپایی‌ها تلاش دارند برای منافع خودشان و ناتو هم که شده، دوباره توافق صلحی را بین خود تنظیم کنند که اوکراین را به ورطه نابودی می‌کشاند. این تحلیل‌های رادیکال و تند و متهم کردن اروپا به در نظر گرفتن منافع خودش در مقابل اوکراین، همه در واقع از القائات و ادراکی ناشی می‌شود که دولت بایدن برای زلنسکی و دولتش به ارمغان آورده است. با وجود برنامه‌ها و تلاش‌های مختلف برای رسیدن به آتش‌بس و قربانی نشدن بیش ‌از حد اوکراین در رویارویی روسیه و غرب، دولت بایدن این ادراک را برای زلنسکی به وجود آورد که غرب - بویژه آمریکا - تا پایان کار در کنار او خواهند ماند و اجازه پیروزی به مسکو را نمی‌دهند. با این‌حال از جنگ اوکراین یک سال گذشته و معلوم نیست انبارهای تسلیحاتی غرب تا چه زمانی ظرفیت حمایت از زلنسکی را داشته باشد. در عین ‌حال مشکلات و تبعات اقتصادی جنگ نیز به مرور زمان، کشورها را از یکدیگر جدا و اختلافاتی را بین آنها ایجاد کرده است. اروپا معتقد است آمریکا در این جنگ نفع خود را می‌برد و به همین دلیل دیگر نیازها و مشکلات اقتصادی اروپا برایش اهمیت ندارد. بر همین اساس است که اجلاس امنیتی مونیخ و نشست گروه جی 20 در یک ماه گذشته، عرصه پدیدار شدن بیشتر اختلافات بین اروپا و آمریکا بود. * اختلافات میان رهبران غرب درباره نتایج ادامه جنگ در اوکراین  استفن والت، ستون‌نویس نشریه فارن پالیسی و از تحلیلگران برجسته حوزه روابط بین‌الملل در این باره مطلب جالبی در این نشریه دارد. او که برای نخستین بار در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کرده بود، نوشته است صحبت‌های سران غرب در مقابل دوربین‌ها با آنچه در پشت پرده در جلسات می‌گذشت، تناقضات زیادی با هم داشت. والت در این باره نوشت: مباحث مربوط به اوکراین، موضوع و محور اصلی اکثر جلسات در کنفرانس امنیتی مونیخ بود اما در این کنفرانس ۲ خط فکری بسیار جدا از هم و دارای اختلاف زیاد وجود داشت که نشان می‌دهد غرب در ماجرای اوکراین چندان هم جبهه واحد و یکدستی نیست. اولین اختلافات در این باره، بین روایت‌های جامعه 2‌سوی دریای آتلانتیک و دیگر کشورهای حوزه‌ای بوده که از آن با عنوان کشورهای حوزه جنوب یاد می‌شود. والت در این باره معتقد است این تفاوت در روایت جنگ و نوع نگاه به اهداف و منافع هر کشور در آن، از ابتدای امر وجود داشته و در رسانه‌ها نیز نقل شده و جای چندان تعجبی نداشت که برخی کشورها روایت غربی در این باره را باور نداشته باشند. اخیرا شورای روابط خارجی اروپا نیز گزارش جدیدی در این باره منتشر کرده و به این مساله پرداخته است. او معتقد است روایت غربی نتوانسته کشورهای جنوب را به حمایت از غرب ترغیب کند، زیرا این روایت‌ها دقیقا تناقض رفتار و گفتار غربی‌ها درباره مسائل بین‌المللی را به رخ جهان می‌کشد. به‌ عنوان نمونه، روایت غرب این است که از بعد از جنگ دوم جهانی، نظم بین‌المللی اجازه کشورگشایی به یک کشور را نداده است و نباید اجازه داد دنیا به نظم قبل از جنگ دوم جهانی بازگردد. این در حالی است که سران غرب نمی‌توانند شهرک‌سازی‌های صهیونیست‌ها در اراضی اشغالی را با این منطق توضیح داده یا توجیه کنند. والت در ادامه می‌نویسد: روسیه به این دلیل تحت شدیدترین تحریم‌های بین‌المللی قرار گرفت که قصد کشورگشایی و گرفتن سرزمین از کشور همسایه‌اش را داشت اما هیچ نهاد بین‌المللی و هیچ کشور غربی‌ای تاکنون اسرائیل را برای این کار تحریم نکرده است و اتفاقا جلوی تحریم‌های مردمی و سازمان‌های مردم‌نهاد را نیز می‌گیرد. او اما در ادامه به اختلافات بین کشورهای غرب درباره اوکراین می‌پردازد و به‌ صراحت می‌گوید سران غرب آنطور که مقابل رسانه‌ها به پیروزی اوکراین در این جنگ امیدوارند، در جلسات پشت پرده به این حد خوش‌بین نیستند و بیشتر دچار بدبینی و اضطراب هستند. والت در این‌باره می‌نویسد: «در کنفرانس امنیتی مونیخ صحبت‌های کاملا هریس، آنتونی بلینکن و رهبران اروپایی بر پیروزی‌ای تاکید داشت که بزودی در اوکراین به دست می‌آید اما در جلسات غیررسمی همه می‌دانند این پیروزی بسیار دور بوده و رسیدن به آن بسیار سخت است. در عین ‌حال هیچ یک از افرادی که من با آنها صحبت کردم اعتقاد نداشتند جنگ می‌تواند به این زودی‌ها تمام شده و مهم‌تر از آن، اوکراین بتواند تمام سرزمین‌های خود از جمله کریمه را از روسیه پس بگیرد و ارسال تجهیزات جنگی نیز نمی‌تواند به این موضوع کمکی کند. در واقع فراخوان‌ها برای ارسال بیشتر سلاح به اوکراین (از جمله تانک‌ها، تجهیزات نظامی و سیستم‌های موشکی تاکتیکی و هواپیماهای جنگنده) می‌تواند بازتاب‌دهنده این آگاهی در بین رهبران غرب باشد که می‌دانند اوکراین در وضعیت بسیار بدتری نسبت به آنچه در رسانه‌ها گفته می‌شود قرار دارد. بسیاری از کسانی که من با آنها صحبت کردم، انتظار دارند بن‌بست سخت ادامه یابد و شاید در ماه‌های آینده منجر به آتش‌بس شود. در حقیقت، کمک غرب به اوکراین برای رسیدن این کشور به پیروزی نیست؛ هدف واقعی این است که کی‌یف را در موقعیتی قرار دهیم که وقتی زمانش رسید، معامله مطلوبی انجام دهد». * نجات اروپا و تهدید همزمان آن اگر هدف واقعی بایدن، رساندن اوکراین به درجه‌ای از مقاومت در برابر روسیه باشد که بتواند در مذاکرات صلح، امتیازات بیشتری از مسکو بگیرد، موضوع قابل ‌توجه بعدی، نوع گفتمان دولت بایدن و تفاوت آن با سخنرانی‌های مقامات اروپایی است. شاید سران اروپا واقعا به دنبال هدف اصلی رسیدن به آتش‌بس باشند اما به نظر می‌رسد دولت بایدن یا در نقش خود بسیار بیشتر از حد انتظار فرو‌رفته یا تلاش دارد در نهایت از اروپاییان نیز برای پایان دادن به جنگ امتیاز بگیرد. نوع رفتار و گفتار بایدن نشان می‌دهد آمریکا مشتاقانه منتظر ادامه جنگ تا زمان پیروزی کامل اوکراین بر روسیه است. او در این راه نه‌تنها پول مالیات‌دهندگان آمریکایی و اروپایی را به سمت کارخانه‌های سلاح‌سازی آمریکایی هدایت می‌کند، بلکه در حال تهدید اروپا نیز هست؛ بدین معنی که می‌تواند تا روزی که تمایل داشته باشد به این جنگ ادامه دهد و وضعیت اقتصادی اروپا را با بحران‌های بی‌سابقه دگرگون سازد. ایجاد بحران اقتصادی جهانی، مساله‌ای است که به دغدغه اصلی شرکت‌کنندگان در اجلاس جی 20 در هندوستان تبدیل و باعث شد 20 کشور پیشرفته و صنعتی دنیا با اقتصادهای بزرگ و رو به ‌پیشرفت، نتوانند درباره محکوم کردن جنگ در اوکراین به اجماع برسند. این مساله نه‌تنها روی اجلاس معاونان اقتصادی و وزرای اقتصاد و روسای بانک مرکزی گروه 20 تاثیر گذاشت، بلکه سایه آن بر سر اجلاس نهایی با حضور وزرای خارجه این کشورها نیز افتاد. دیدار کوتاه 10 ‌دقیقه‌ای لاوروف و بلینکن در راستای روابط بسیار بد ۲ کشور تحلیل شد و چین و روسیه جلوی تصویب بیانیه نهایی کمیته‌های این اجلاس درباره نقش منفی جنگ اوکراین بر اقتصاد جهانی را گرفتند. * اتحاد با اروپا تنها از طریق ناتو دولت ایالات‌متحده اما در نقطه اوج حرکات ضد روسی خود، در سالگرد جنگ اوکراین، بایدن را به کی‌یف و بعد به ورشو فرستاد تا حامل پیامی برای روس‌ها باشد: اینکه آمریکا در کنار اوکراین ایستاده و اجازه نمی‌دهد روسیه پیروز میدان باشد. با اینکه بایدن تلاش داشت این پیام را به روسیه برساند اما در سخنرانی خود پیام دیگری را نیز برای اروپا فرستاد: اینکه «آمریکا و ناتو در کنار اوکراین هستند». منظور او از ناتو احتمالا کشورهای اروپای غربی بوده است که تاکنون نیز بالاترین میزان همراهی با آمریکا را داشته‌اند اما به نظر می‌رسد تلاش او برای تشکر از اروپایی بود که همچنان به واسطه عضویت در ناتو، باید دنباله‌رو آمریکا باشد و چاره‌ای غیر از این نیز ندارد. او البته از «کار عظیم» اروپا در حمایت از اوکراین تقدیر کرد اما بیشتر از اینکه نقش متحدان اروپایی خود را پررنگ جلوه دهد، بر نقش ناتو و اعضای ناتو در این باره تاکید کرد تا نشان دهد اگر قرار باشد اتحادی بین آمریکا و اروپا برقرار باشد، این اتحاد باید از ناتو آغاز شده و به آن ختم شود. بنابراین پیام اصلی بایدن برای اروپا این بود: اتحاد آمریکا و اروپا تنها در صورتی ادامه می‌یابد که اروپا وظایف خود به ‌عنوان عضوی از پیمان آتلانتیک شمالی را انجام داده و به دنبال نظریه‌های افرادی چون امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه نباشد که زمانی معتقد بود اروپا باید نیروی نظامی ویژه خود را داشته باشد. * اول چین، بعد اوکراین اتفاقات چند وقت اخیر در فضای بین‌الملل شاید تا حد زیادی بر مساله اوکراین تمرکز داشته باشد اما نگاهی به اظهارنظرهای مقامات آمریکایی درباره اوکراین نشان می‌دهد چین، همچنان موضوع اول سیاست خارجی ایالات‌متحده است و آمریکا بنا ندارد از بحران اوکراین، بحرانی بسازد که به مساله اصلی جهان و سیاست خارجی کشورش تبدیل شود. جنگ در اوکراین با شدت کم ‌و زیاد تا مدت ‌زمان زیادی ادامه خواهد داشت اما این مساله می‌تواند به اهرم فشاری در دست دولت ایالات‌متحده تبدیل شود که به دشمن و رقیب اصلی‌اش یعنی چین بپردازد. تحرکات اخیر مقامات آمریکایی در اعلام هشدار مبنی بر احتمال کمک نظامی چین به روسیه، در همین راستا ارزیابی می‌شود. دولت بایدن می‌داند نمی‌تواند از این ‌پس تمام تمرکز خود را بر اوکراین بگذارد و از چین و پیشرفت‌های تکنولوژیک و اقتصادی‌اش بگذرد. بنابراین سعی دارد این بار نه از دریای چین جنوبی و تایوان، بلکه از اوکراین به چین برسد! تهدید چین به استفاده از ابزار تحریم علیه این کشور در صورت کمک نظامی به روسیه، تا چند وقت دیگر حتی اگر واقعا کمکی از جانب چین به مسکو نشده باشد هم با استناد به اخبار ضدونقیض و بی‌پایه و اساس آغاز می‌شود و همزمان فشارها بر این کشور در حوزه‌های دیگر از جمله حوزه فناوری‌های نوین ادامه می‌یابد. آمریکا سعی ندارد بحران اوکراین را تمام کرده و بعد به سمت چین برود، بلکه سعی دارد از بحران کنترل‌شده و تحت مدیریت اوکراین، راهی برای رویارویی نهایی با پکن و تضعیف آن پیدا کند. بر همین اساس است که روسیه و بسیاری از کشورهای جهان مانند عربستان در حال تنظیم دوباره روابط خود با پکن هستند، زیرا می‌دانند در نهایت باید میان جبهه غرب و شرق یکی را برای اتحاد و همکاری بین‌المللی انتخاب کنند. صحبت‌های لاوروف، وزیر خارجه روسیه در هند در همین راستاست. او بیان کرد روسیه در بحث انرژی دیگر اعتمادی به اروپا ندارد و تلاش دارد شرکای مطمئن‌تری چون چین و هند را برای فعالیت‌های بعدی در کنار خود نگه دارد. همین مساله نشان می‌دهد مرزبندی‌های جدید جهانی در نظم نوین بین‌المللی از هم‌‌اینک در حال شکل‌گیری است و هر کدام از قطب‌های قدرت در جهان به دنبال یارگیری‌های جدید در عرصه جهانی هستند.