حقي به نام شادي

تاريخ شادكامي بشر  صفحه‌هاي خالي تاريخ است
نسان‌ها به محض زنده متولد شدن صاحب دسته خاصي از حقوق مي‌شوند كه اصطلاحا به آن حق‌برشخصيت گويند. اين حقوق، ذاتي و جِبِلّي تمام فرزندان آدم بوده و به‌طور تام و تمام وابسته به شخصيت تفكيك‌ناپذير انسان است. شخصيت هر انساني از روان و كالبد فيزيكي او تشكيل يافته و آدميان به‌طور فطري در هر دو قسمت داراي حقوق اساسي‌اند. بدين‌ترتيب حق‌برشخصيت نيز به دو دسته كلي تقسيم مي‌شود.
الف) حق ‌بر شخصيت‌جسمي- اين حق ناظر بر احترام به تماميت جسماني افراد انساني است. قانونگذاران با وضع مقررات مدني و كيفري از اين حقِ‌ذاتي حراست كرده و هرگونه ايراد صدمه و تعرض جسمي به انسان‌ها را منع كرده‌اند.
ب) حق بر شخصيت‌ معنوي، رواني‌ و اخلاقي- همان‌گونه كه آدميان داراي حقوقي بر كالبد جسماني خود هستند، بُعد معنوي و رواني انسان‌ها نيز محترم شمرده شده و قواعد و نظامات حقوقي از اين دسته حقوق، در مقابل تعرضات اشخاص ديگر يا در برابر تعدي‌هاي دولت حراست مي‌كنند. آزادي‌هاي فردي (اعم از آزادي فكر، آزادي عقيده، آزادي مذهب، آزادي پوشش)، آبرو، شرف، حيثيت و ... از اين قبيلند. از جمله حقوق ناظر بر شخصيت معنوي و اخلاقي، حق انسان نسبت به هرگونه تمتّع از زندگي شخصي است. انسان‌ها عمر محدودي دارند و در اين ايام اندك، به اقتضاي فطرت خويش، حق هرگونه بهره‌مندي از دوران حيات‌شان را دارند. تنها دو چيز، استيفاي آدمي بر هرگونه تمتع از زندگي‌اش را محدود و محصور مي‌كند. اول نظم ‌اجتماعي و دو ديگر حقوق ديگران. به‌عبارتي ديگر تنها با توسل به نظريه منع سوءاستفاده از حق، آن هم به صورت مضيق و محدود، در مواردي‌كه اِعمالِ‌حق منجر به تجاوز به حقوقِ شخص ديگري يا تجاوز به نظم و منافع عمومي شود، مي‌توان بهره‌مندي انسان‌ها از اعمال حقوق‌شان را محدود كرد. يكي از جلوه‌هاي ويژه حقوقِ ناظر بر شخصيت، حقِ‌برشادي است.  شادي يا خرسندي (Happiness) يك حالت رواني است كه در آن حالت، انسان احساس لذت، خوشبختي يا شاد بودن مي‌كند. گاهي آدميان بدون هرگونه ظهور و بروز خارجي در درون خود احساس سُرور و بهجت مي‌كنند، ولي در بسياري موارد انسان‌ها براي رسيدن به اين حالت رواني يا استمرار آن، به صورت گروهي دست به اعمال و اقداماتي مي‌زنند؛ رفتن به طبيعت، همنشيني، مهماني، برگزاري جشن‌ها و.... از اين قبيلند. 
امروزه احساس شادي و شادكامي براي بيشتر انسان‌ها كه در اندوه‌هاي فراوان ناشي از مشكلات و معضلات بي‌شمار زندگي بشري غرق بوده و از كمبودها و فرصت‌هاي از دست رفته رنج مي‌برند، نه تنها يك حق فطري، بلكه يك نياز و ضرورت اجتناب‌ناپذير براي ادامه حيات است. انسان‌ها حقِ شاد زيستن دارند و هيچ‌چيز و هيچ‌كس نمي‌تواند فراتر از چارچوب حفظ حقوق ساير اشخاص و نيز حفظ نظم عمومي، اين حق مسلم را از آدميان سلب كند. پژوهشگران و نويسندگان، حقِ بر شادي (Right to Happiness) را به عنوان حقي مشترك ميان حقوق بشر و حقوق شهروندي مورد كنكاش قرار داده و مباني نظري و تحليلي آن را بررسي كرده‌اند. حق‌برشادي غيرقابل تفويض و سلب‌ناشدني است و مانند ساير حقوق اوليه، حراست و تضمين اجراي آن را در وهله نخست دولت‌ها بر عهده دارند. دولت‌ها به عنوان نماينده اقتدار عمومي، به پشتوانه سلطه حاصل از راي مردم، نه تنها خود ملزم به رعايت، حمايت و اِعمال اين حق هستند، بلكه بايد از تجاوزات احتمالي اشخاص ديگر به اين حقِ‌انساني عموم شهروندان نيز جلوگيري كنند. اگر بخواهيم نگاهي گذرا بر پيش‌بيني اين حق در اسناد بين‌المللي بيندازيم بايد به ماده 24 اعلاميه جهاني حقوق بشر اشاره كنيم كه حق استراحت و فراغت [شادماني] را جزو حقوق ذاتي بشر قلمداد كرده است. روح و مفاد ميثاق بين‌المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي به ويژه در مواد ۱۲ و ۱۳، ابراز شادي‌هاي دسته‌جمعي بدون محدوديت را از مولفه‌هاي بهره‌مندي اشخاص از يك زندگي مناسب دانسته و از آن حمايت كرده است. ماده ۳۱ كنوانسيون حقوق كودك نيز بر حق شادي كودكان تاكيد كرده و تامين آن را از تعهدات دولت‌هاي عضو شمرده است. مجمع عمومي سازمان ملل نيز طي قطعنامه‌اي با عنوان: [شادي، به سوي يك رويكرد كل‌نگر به توسعه] در سال ۲۰۱۱ با تاكيد بر حقِ‌شادي، از دولت‌هاي عضو خواسته است، با تقويت شادكامي افراد به عنوان يك هدف‌اساسي‌بشر، به سوي توسعه گام بردارند.
اعلاميه اتحاديه اروپا در سال ۲۰۱۴ به نام اعلاميه حقِ‌برشادي جزو اسناد بين‌المللي اخير در اين حوزه است. ضمن آنكه سازمان ملل روز ۲۰ مارس (كه از قضا مصادف با واپسين روز زمستان و آغاز سال نو خورشيدي است) را روز جهاني شادي نام‌گذاري كرده است. اما در حوزه داخلي بايد بگوييم كه نظام حقوقي و تقنيني ايران متاسفانه يكي از فقيرترين نظام‌ها در حوزه شناسايي، اعتبار و تضمين حقِ‌برشادي است. به نحوي كه نه تنها تلاشي در جهت تضمين اجراي اين حق ذاتي بشر در متون قانوني داخلي مشاهده نمي‌شود، بلكه به نظر مي‌رسد حتي در مرحله شناسايي و به رسميت شناختن اين حق نيز نظام حقوقي و قضايي ايران با چالش‌ها و كمبودهاي فراواني مواجه است. شايد تنها متني كه در آن به صراحت به اين حق اشاره شده منشور حقوق شهروندي باشد. در اين منشور آمده است: شهروندان بايد از زندگي شاد همراه با اميد به آينده‌اي بهتر، از بدو تولد برخوردار باشند. پس از آنكه هگل گفت: [تاريخ شادكامي بشر صفحه‌هاي خالي تاريخ است]، انديشمندان و خردمندان حقوقي مغرب زمين، كوشيدند كه با تلاش‌هاي علمي و فرهنگي خود اين حقِ ذاتي بشر را به جهانيان شناسانده و اجراي آن را تضمين كنند. تلاش‌هاي مباركي كه در اسناد حقوقي بين‌المللي و نيز شناسايي روز ۲۰ مارس به عنوان روز جهاني شادي در سطح جهاني تبلور يافته است، آنها به درستي دريافتند كه دولت‌ها هم وظيفه دارند زمينه‌ها و لوازم مقتضي براي شاد زيستن مردم را فراهم آورند و هم مكلفند با برداشتن موانع و مزاحمت‌ها در مسير شادي انسان‌ها و ابراز آن، اجراي اين حق را تضمين كنند. بر نويسندگان و محققين حوزه حقوق بشر و حقوق شهروندي داخلي و نيز دولت ايران فرض است، در راستاي شناسايي و تضمين اين حق فردي گام‌هاي جدي‌تري از قبل بردارند و اين خلأ‌هاي حقوقي و قانوني را به نحو مطلوبي چاره كنند. ما عمر كوتاهي داريم و در اين ايام اندك به اقتضاي انسانيت خود مُحِق به شاد زيستنيم. شايسته نيست با آويختن زنجير غمناكي به گردن، عمر عزيز خود را هدر دهيم. به اين ابيات از نظامي گنجوي ختم مي‌كنم و آرزوي زدودن غم‌ و اندوه از خاطر جمعي ايرانيان در اين روزهاي آخر سالي كه لبريز از غم و اندوه و تشويش و اضطراب براي ملت ايران بود را خواستارم: 
جهان غم نيرزد، به شادي گراي/  نه كز بهر غم كرده‌اند اين سراي/  جهان از پي شادي و دلخوشيست/  نه از بهر بيداد و محنت كشيست