« وفاق ملی»؛ تیر خلاص تندروی؟

هادی محمدی – روزی که نتایج قطعی انتخابات مجلس دوازدهم شورای اسلامی در اسفند سال قبل اعلام شد، بسیاری نگران از رای آوری برخی چهره ها در تهران ، آینده نظام سیاسی در ایران را به سمت رادیکال شدن  تحلیل کردند به خصوص این که برخی از اعضای دولت نیز نزدیکی فکری زیادی با  جبهه پایداری داشتند و بر این اساس ترکیب دولت و مجلس را برای کشور خطرناک تحلیل می کردند اما همان زمان هم می شد فهمید که اگرچه افراد شاخصی از طیف های تندروی سیاسی به ویژه جبهه پایداری به مجلس دوازدهم راه یافته اند اما مجموع این افراد در آن زمان کمتر از صد نفر تخمین زده می شد که نشان می داد نمی توانند در تصمیمات مهم مجلس اثر فاحشی داشته باشند . این تحلیل را نگارنده همواره مطرح می کرد که "پایداری در مجلس دوازدهم کم تعداد اما پر سروصداست " و همین موضوع امیدواری به مجلس را بیشتر می کرد. انتخابات هیئت رئیسه مجلس و ریاست قالیباف با وجود مخالفت تندروها و انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری و رسیدن مسعود پزشکیان اصلاح طلب به پاستور و در نهایت تشکیل دولت چهاردهم اما معادلات جدیدی در فضای سیاسی ایران و به ویژه در مورد تندروها ترسیم کرد که می توان از آن به عنوان نقطه عطفی در سه دهه اخیر یاد کرد تا جایی که برخی می‌گویند تندروی حداقل برای چند سال به محاق خواهد رفت.

شکست انتخاباتی
پایداری چی ها که در انتخابات مجلس شورای اسلامی توانسته بودند کرسی های مهمی در تهران و شهرهای بزرگ کسب کنند، سعی داشتند با رفتارهای تبلیغاتی خود را بزرگ و پر اثر در مجلس نشان دهند. این سیاست آن ها تا انتخابات هیئت رئیسه مجلس جواب داد اما وقتی مشخص شد محمد باقر قالیباف که در انتخابات مجلس با شدیدترین حملات تندروها روبه رو بود توانسته با تعامل با بخش های میانه رو و اصلاح طلب مجلس بر مهم ترین کرسی بهارستان بنشیند، این سیاست نیز رنگ باخت و جایش را به رقابت بر سر بالاترین کرسی پاستور و جانشینی شهید رئیسی داد آن هم در حالی که تا پیش از حادثه بالگرد دارای مرزبندی با دولت شهید رئیسی بودند.اما رفتارها و اظهار نظرهای  افراد نزدیک به آقای جلیلی همچون  ثابتی، رسایی و ... در حوزه های مورد علاقه مردم مثل سیاست خارجی ، فیلترینگ ، گشت ارشاد و ... باعث شد تا خواسته یا ناخواسته یک دوقطبی شدید شکل بگیرد . این دو قطبی بزرگ ترین کمک به جبهه مقابل اصولگرایی برای رسیدن به پاستور بعد از سه سال دوری بود و باعث شد تا اصولگرایان در شرایطی که به نظر می رسید بیشترین شانس را برای موفقیت دارند ، با شکست روبه رو شوند.



تغییر جهت کشتی سیاست
جبهه اصولگرایی از قالیباف و موتلفه گرفته تا طیف های نزدیک به حداد عادل و باهنر و لاریجانی و ... همه فهمیده بودند که سیاست نظام تغییراتی داشته و قرار نیست تندروها در این حاکمیت نقش اثرگذاری داشته باشند .  نظام با تایید صلاحت پزشکیان که یکی از سه گزینه اصلی جبهه اصلاحات به شمار می رفت و رعایت بی طرفی در نهادهای حاکمیتی همچون نیروهای مسلح و صداوسیما در انتخابات نشان داده بود که قرار است از همه طیف های سیاسی و مردمی دعوت به عمل آید تا در چارچوب خط قرمزهای نظام مشارکت کنند و افزایش مشارکت بزرگ ترین هدف نظام است. رسیدن به حد نصاب 50درصدی مشارکت در دور دوم پس از سه انتخابات کمتر از 50درصد تا حدی این هدف را تامین کرد و نشان داد می شود با اندکی فضا سازی مثبت و امیدوار کردن مردم نتایج خوبی گرفت هرچند تندروها نه تنها از این افزایش مشارکت که خروجی اش شکست آن ها  بود راضی نبودند بلکه از هر ابزاری برای کاهش آن استفاد کردند اما همین افزایش مشارکت نه چندان زیاد پایه ای شد برای شکل گیری دولت وفاق و دور شدن تندروها از کیک قدرت در ایران. روزی که مسعود پزشکیان نیز لیست اولیه وزرای پیشنهادی خود را به مجلس معرفی کرد، انتقادات و اعتراضات زیادی را به جان خرید. از منتقدانی  همچون محمد جواد ظریف تا معترضانی  همچون ثابتی و رسایی؛ اما پزشکیان می دانست چه می‌خواهد و  تصمیم گرفته بود تا دولتش اولین دولت "وفاق ملی" در جمهوری اسلامی باشد به گونه ای که کسی نتواند بگوید دولت اصلاح طلب است یا اصولگرا یا هر نام دیگری . او از دولت شهید رئیسی سه وزیر و یک معاون رئیس جمهور را حفظ کرد و در مورد وزیر کشور با همه حساسیت های اصلاح طلبان فردی را منصوب کرد که بیشتر به اصولگرایان نزدیک بود تا اصلاح طلبان. همین دولت اما در میان سروصدای بالای اعضای جبهه پایداری در مجلس  در مورد برخی وزرا و حتی قالیباف رئیس مجلس که کار را به توزیع شب نامه غیرقانونی در مجلس کشاند، رای بی نظیری آورد تا نه تنها اولین دولت وفاق ملی با تایید صددرصدی و بالای مجلس شکل بگیرد.

خطر سرعت راست رادیکال
این روزها در حالی که بسیاری از اصلاح طلبان به دنبال بازگشت به نظام هستند و سعی دارند از طیف رادیکال و ساختارشکن فاصله بگیرند، سرعت زیاد راست رادیکال می تواند تبدیل به یک آسیب بزرگ برای فضای سیاسی کشور شود.اعضای رادیکال جبهه پایداری حق دارند که در فضای سیاسی کشور فعال باشند، کار سیاسی کنند و دولت و مجلس را نقد کنند اما استفاده از ادبیات « یک نفری» و « پادگان اشرف» و « توهین به سرداران» و دمیدن در اختلاف های جبهه انقلاب نه تنها حق آنان نیست بلکه خطر تبدیل شدن به جریانی انحرافی  را گوشزد می کند که دیگران را باطل و خود را حق می پندارند؛ منشی که بیشتر از هر چیز منش احمدی نژاد و عدالت خواهان افراطی که بعدها از ولایت عبور کردند را یادآوری می کند. خلاصه انکه برخلاف جبهه پایداری که  شاید بتوان گفت تئوری اصلی اش خالص سازی و حذف رقبا حتی دوستان سابق است، این نظریه در کشوری مانند ایران جواب نمی دهد و نباید راضی به حذف هیچ گروه و جناحی با هر میزان پایگاه رای بود؛ اما بازنگری در آرا و نظراتی که چندین بار در محک رای مردم شکست خورده‌اند نیز ضروری است و به نظر می رسد جبهه پایداری علاوه بر دور کردن برخی چهره های رادیکال از خود باید در نظراتش نیز تجدید نظر اساسی داشته باشد . همچنین این وظیفه عقلای جبهه پایداری است که این طیف تندرو را امر به معروف و نهی از منکر کنند و در صورت اثر نکردن، مرزبندی خود را با این طیف اندک علنی و شفاف کنند. بسیاری از هواداران این طیف، دل در گروی انقلاب دارند  و از این جهت عقلا و دلسوزان این جریان سیاسی برای روشنگری این افراد وظیفه به گردن دارند.