داغ بازماندگان «معدنجو»

جوان آنلاین: علت حادثه مرگ ۴۹ معدنچی در معدن طبس رعایت نکردن مسائل ایمنی اعلام شده‌است، بنابراین باید دید مجازات در نظر گرفته شده قانونی برای متخلفان چگونه خانواده قربانیان و افکار عمومی را قانع خواهد کرد. براساس آخرین آمار ۴۹ معدنچی جان باخته‌اند که امکان دسترسی به اجساد ۱۰ نفر از آن‌ها تا لحظه تنظیم خبر ممکن نبود. ۱۶ نفر هم در جریان حادثه مصدوم شدند. 
تلاش تیم‌های امداد برای دسترسی به پیکر معدنچیان از شامگاه شنبه و لحظاتی بعد از وقوع حادثه به جریان افتاد. امدادگران در اولین گام با دسترسی به بلوک B پیکر‌ها را خارج کردند، اما دسترسی به بلوک C که کانون حادثه بود، با دشواری بیشتری همراه بود. آخوندی، مدیر کل بحران استان خراسان جنوبی با تأیید مرگ ۴۹ معدنچی گفت: «در بلوک C حجم زغال بالاست ولی با رعایت تمام اصول ایمنی و حضور تیم‌های متخصص اعزامی امید است اجساد ۱۰ معدنچی باقی‌مانده به سرعت کشف شود.» استاندار استان خراسان جنوبی هم گفت: «۱۶ کارگر مصدوم به بیمارستان شهید مصطفی خمینی طبس منتقل شدند که شش مصدوم همان روز اول ترخیص شدند. از ۱۰ بیمار بستری دیگر، دو بیمار وضعیت خوبی نداشتند که یک بیمار به یزد منتقل شد و ۹ بیمار دیگر در طبس بستری هستند که هشت بیمار وضعیت خوبی دارند و یک بیمار دیگر همچنان در کماست.»   علت حادثه
از سوی دیگر زهرا سعیدی، سخنگوی کمیسیون صنایع و معادن مجلس درباره علت حادثه به خبرگزاری دانشجو گفت: «مسائل ایمنی به طور کامل رعایت نمی‌شود. سیستم‌های ایمنی در معدن به درستی کار نمی‌کردند، به‌ویژه آژیر مرکزی که یا خراب بوده یا اصلاً وجود نداشته‌است.» وی افزود: «کارگران و کارشناسان ایمنی متوجه مشکل شده‌بودند و حتی دو تن از کارشناسان ایمنی که جان خود را از دست دادند، فرصت خروج از محل را نداشتند. این حادثه نشان می‌دهد استاندارد‌ها به دلایل مختلفی نظیر کمبود بودجه یا بی‌توجهی رعایت نشده‌اند.» وی ادامه داد: «تا کنون بررسی‌ها نشان داده کارگران مقصر نبوده‌اند. اگر کارگری از تجهیزات ایمنی استفاده نکرده، به این دلیل است که آموزش‌های لازم را ندیده‌است. مسئولیت این آموزش‌ها بر عهده کارفرماست.»  داغ بازماندگان
در این چند روز مسئولان مدام به محل حادثه در آمد و شد هستند و در قاب رسانه‌ها حاضر می‌شوند. آن‌ها اگر به وظایف قانونی‌شان عمل کرده‌بودند خانواده ۴۹ معدنچی امروز داغدار نبودند. مثل خانواده محمدجواد بهشتی‌زاده که هنوز وقوع حادثه را باور ندارند. یکی از برادران محمدجواد که خودش هم در همان معدن کار می‌کند، در شرح حادثه می‌گوید: «من و برادرم محمدجواد در معدن کار می‌کردیم. معدن زیر نظر شرکت ذوب‌آهن است، اما بخشی از آن را پیمانکار اداره می‌کند. بخشی از معدن مکانیزه است و بخشی هم سنتی. برادر‌بزرگم در بخش مکانیزه کار می‌کند که دولتی است و زیر نظر شرکت ذوب‌آهن فعال است. جایی که بر اساس استاندارد‌های لهستان و انگلستان فعال است. در هر شیفت کاری، قبل از شروع کار معدن، تکنیسین‌ها وارد می‌شوند و میزان گاز داخل معدن را بررسی می‌کنند. در این بلوک‌ها سنسور و جود دارد و به صورت مونتورینگ هم گاز کنترل می‌شود. بلوک‌های B و C، اما سنتی است. از بلوک B تونلی به بلوک C زده شده‌است که تهویه مشترک دارد. انفجار هم در عمق ۹۳۰ متری بلوک C اتفاق افتاده‌بود، برای همین معدنچیانی که آنجا کار می‌کردند، جانشان را از دست دادند و عده‌ای از کسانی که در بلوک B فعال بودند فرصت فرار پیدا کردند. از جمله خود من که در بلوک B کار می‌کردم، اما برادرم در بلوک C کار می‌کرد. او همسر و فرزند داشت، اجاره‌نشین بود و ماهی ۷ میلیون تومان اجاره می‌داد.   آن حادثه شوم


شب حادثه مشغول کار بودیم که یکی از همکاران آمد و خواست تونل را ترک کنیم. گفت در بلوک C انفجار اتفاق افتاده‌است. اول حرفش را جدی نگرفتیم و فکر کردیم شوخی می‌کند، او اصرار کرد، برای همین یک نفر را به سمت بلوک C فرستادیم که زود برگشت و گفت وضعیت خطرناک است و باید زود آنجا را ترک کنیم. به سرعت داخل واگن سوار شدیم و خارج شدیم. اگر یک واگن دیرتر سوار می‌شدم، من هم تلف شده بودم. وقتی به محوطه رسیدیم، فهمیدیم چه اتفاقی افتاده‌است. گاز متان هیچ رنگ و بویی ندارد. ناگهان آدم را بی‌حس می‌کند و از پای درمی‌آورد. نگران برادرم بودم و دوستانم که در بلوک C گرفتار شده‌بودند. بعد امدادگران از راه رسیدند، اما به تعداد افرادی که می‌خواستند برای امداد بروند، ماسک اکسیژن نبود. به دنبال آن جسد‌ها یکی بعد از دیگری از دهانه تونل‌بیرون آمد. اجساد به گورستان شهر که باغ‌گلشن نام دارد، منتقل شدند.»  حقوق ناچیز
برادر محمدجواد ادامه می‌دهد: «کار در معدن مشمول مشاغل سخت است با ماهی ۱۲، ۱۳ میلیون تومان. برادرم همین‌قدر حقوق می‌گرفت. به خاطر هزینه‌های زندگی مجبور بود دو شیفت کار کند، یعنی روزی ۱۲ ساعت. او مستأجر بود و ماهی ۷ میلیون تومان اجاره خانه می‌داد. با دو بچه، پسری شش ساله و دختربچه‌ای دو ماهه. خودم قرار‌داد کاری‌ام ۱۶ میلیون تومان است، تلاش کرده‌ام بیشتر کار کنم تا در آمد بیشتری داشته‌باشم، اما این‌طور هم نیست که به آن درآمد برسم، چون هر چه بیشتر کار کنیم، باید مالیات بیشتری هم بدهیم، بنابراین حقوق زیادی دستم را نمی‌گیرد.»  خانواده‌های سرگردان
دختری جوان که خواهر‌زاده محمدجواد است هم می‌گوید: «وقتی خبر دادند دایی‌ام در معدن فوت شده، نمی‌دانستیم باید به کجا مراجعه کنیم. کسی نبود جواب درستی به ما بدهد. به «باغ گلشن» رفتیم. خواستیم پیکر را ببینیم تا مطمئن شویم، اما نماینده‌ای که برای رسیدگی به وضعیت تعیین کرده‌بودند، اصلاً رفتار درستی نداشت. اسمش را نمی‌دانم. اصلاً ما را درک نمی‌کرد و نمی‌دانست ما چه حالی داریم. ما داغدیده‌ایم، آن هم داغدیده‌ای که نمی‌تواند جسد عزیزش را پیدا کند. اول شوهرخاله‌ام رفت. وقتی برگشت، گفت جسدی را دیده که شباهت زیادی به دایی‌ام داشته، اما مطمئن نیست. بعد یکی دیگر از اعضای خانواده رفت. وقتی برگشت دستش را جلوی چشمان و دهانش گرفته‌بود. به اشاره گفت که با او حرف نزنیم. تصمیم گرفتم خودم بروم، اما گفتند تو زن هستی و نمی‌توانی بروی. التماس کردم و گفتم تو را به خدا بگذار بروم، اما رفتار درستی نداشت. دوست داشتم اسمش را می‌دانستم که منتشر کنم و بگویم کسی که مسئول این کار گذاشته‌اید به درد این کار نمی‌خورد. کسی باید باشد که صحبت کند طرف مقابل را درک کند. داغدیده‌هایی و نمی‌دانند اجساد عزیزشان کجاست؟ اصلاً هست؟ نیست؟ می‌دهند؟ نمی‌دهند؟ امروز؟ چند روز دیگر؟ هر روز زنگ می‌ز‌نند که دو یا سه جسد پیدا شده‌است، بیایید شناسایی کنید. چقدر برویم. ما ۴۰ نفر اعضای خانواده داغون شده‌ایم.»  نبود کاور جسد
دختر جوان با دلشوره زیادی ادامه می‌دهد: «هر کس را صدا می‌کنند و می‌گویند برو دو متر پلاستیک بخر بیا. سؤال می‌کند، پلاستیک برای چه. جواب می‌شنود برای کاور مرده‌ات. حالا می‌گویم چطور است که شرکت معدنجو نمی‌تواند ۲۰۰ کاور بخرد و بگذارد گوشه غسالخانه و مرده‌های مردم را درست تحویل بدهند. چطور ندارین؟ شهرستانی‌ها می‌گویند جایی را بلد نیستیم، از کجا بخریم؟ جواب می‌شنوند پلاستیکی به اندازه مرده‌ات پیدا کن و بیا. خب این شیوه حرف زدن با یک داغدیده که آن هم از شهرستان‌های دور آمده اصلاً درست نیست»  سختی همراهان
دختر جوان ادامه می‌دهد: «البته خدمت هم می‌کردند، اما درست خدمت نمی‌کردند. اجساد را داخل چیزی مثل قالی گذاشته‌بودند. نمی‌توانستیم چیزی هم بگوییم. مرده‌مان دست‌شان بود. اگر می‌خواستند ته‌دلمان را بدانند، شاید صد‌ها نفرین نثارشان می‌شد. واقعاً شرم‌آور است، کسانی که از شهرستان آمده‌بودند جایی نداشتند. خوب بود داخل همان نمازخانه گورستان را برایشان فرش می‌کردند که این‌قدر به سختی نیفتند. دوست داشتم در خانه‌ام را باز کنم و از آن‌ها پذیرایی کنم. من که طبسی هستم، از این شیوه برخوردشان شرمم آمد، اما امکانات حداقلی هم نبود. بچه دو ماهه را دیدم که در بغل مادرش قرمز شده‌بود! مسئولان آنجا چند آب معدنی گذاشته بودند و با آب معدنی‌ها عکس می‌گرفتند که گزارش کار بدهند.» برادر او دنبال حرفش را می‌گیرد و می‌گوید ما بومی محل بودیم، اما وضعیت برای شهرستانی‌هایی که در حادثه فوت شده‌بودند، سخت‌تر بود. آن‌ها می‌خواستند عزیزانشان را به شهرستان ببرند، اما آمبولانس سردخانه‌دار نبود. آنجا سردخانه نداشت و از یزد یک ماشین سردخانه‌دار آورده‌بودند. اجساد را هم داخل آمبولانس با دست جابه‌جا نمی‌کردند، بلکه با لگد تکان می‌دادند. دیدن این صحنه‌ها سخت بود. غسالخانه هم جای شستن برای دو میت بیشتر نداشت، برای همین کار غسال‌ها هم سخت شده‌بود. وقتی هم که می‌خواستند اجساد را منتقل کنند، اطراف اجساد را یخ گذاشتند.»  فراموشی نجات‌یافته
امید سلطانیان ۳۶ ساله از نجات‌یافتگان حادثه است. او هنگام وقوع حادثه دچار گازگرفتگی شد و از آن لحظه چیزی به یاد ندارد. سه سال است که در معدن کار می‌کند. اهل گوهردشت کرج است و برای کار از کرج به طبس می‌آمد. او در شرح ماجرا می‌گوید: «من داخل بیمارستان به هوش آمدم. قبل از حادثه مشغول کار بودم که متوجه گازگرفتگی نشدم و از هوش رفتم. قبل از آن به ما هشداری داده نشد. الان هم درست چیزی یادم نمی‌آید، چشم که باز کردم در بیمارستان بودم. الان هم وضعیت ریه‌ام درگیر است و درست نمی‌توانم حرف بزنم. درد ندارم، اما نفس کشیدن برایم سخت است. خیلی چیز‌ها را یادم رفته‌است. حتی یادم نیست چه زمانی وارد معدن شدم و چه زمانی حادثه اتفاق افتاد.»
مادر امید هم می‌گوید: «من خودم پرستارم و می‌خواستم سرکار بروم که دوست امید تماس گرفت و ماجرا را خبر داد. من هم به سرعت خودم را رساندم. پسرم جوان است و سه سال است که در معدن کار می‌کند. هر شش ماه یک دست لباس به آن‌ها می‌دهند، اما کیفیت لباس‌هایشان خوب نیست. چون مجبورند سر زانو کار کنند مدام سر زانوهایش پاره می‌شود برای همین خودم مجبورم برایش کفش و لباس کار بخرم. پوتین‌هایشان هم همین پوتین‌های معلولی است. ماسک اکسیژن مناسب هم ندارند.»