صدای امید در نقطه صفر مرزی
[ ملیحه محمودخواه] در نقطه صفر مرزی، امدادگران هلال احمر تبدیل به آخرین امید برای انسانهایی میشوند که مرگ را در چند قدمی خود دیدهاند. آنها بیاعتنا به صدای تیراندازیهای گاهبهگاه، شعلههای سرکش آتش یا حتی خطرات جانبی که هر لحظه ممکن است خودشان را هم قربانی کند، دست به کار میشوند. برایشان مهم نیست که حادثه چقدر وحشتناک یا فاصله چقدر دور باشد؛ آنچه مهم است، رسیدن به موقع به جایی است که جان انسانها به حضورشان وابسته است.این قهرمانان خاموش، با تجهیزات و امکانات محدود، کاری انجام میدهند که حتی ابزارهای مدرن هم گاهی از انجامش قاصر است. در هر گرهای که با ابزارهای ساده روی زمین باز میکنند، عشق به مردم و حس مسئولیتشان میدرخشد. حتی اگر شبهنگام در جادههای مرزی گرفتار تصادف یا حادثه شوند، هیچگاه از تلاش برای نجات باز نمیمانند. آنها با شجاعتی مثالزدنی جانها را نجات میدهند؛ گویی زندگی خود را در خطر گذاشتهاند تا زندگی دیگری را به خانوادهاش برگردانند. هیچ دوربینی این لحظات را ثبت نمیکند. هیچ ستایشی هرگز عظمت کارشان را آنطور که باید، بیان نمیکند. برای بسیاری از مردم، خبر امدادرسانی هلال احمر صرفاً متنی کوتاه در لابهلای اخبار روزمره است، اما برای نجاتگران، هر مأموریت معنای عمیقی از فداکاری و عهدی نانوشته با انسانیت است. آنها نه برای دستمزد کار میکنند، نه برای مقام و نه حتی برای شهرت؛ آنها برای نجات جان انسانها نفس میکشند و در هر مأموریت، هر آنچه در توان دارند به کار میگیرند.در مرزهای جنوبی ایران، مانند منطقه مرزی بین ایران و پاکستان، خطر هر لحظه در کمین است: جادههای پرماجرای سراوان، عبور قاچاقچیان سوخت، و خودروهای غیراستاندارد از جمله وانتهای مخصوص جابجایی غیرقانونی انسانها، شرایط را بسیار سخت میکند. امدادگران هلال احمر در این مناطق نهتنها با طبیعت و تصادفات، بلکه گاهی با ناامنیها نیز دستوپنجه نرم میکنند. گاهی صدای تیراندازی، گاهی تهدیدهای جانی و گاهی بیامکاناتی شدید میتواند کار آنها را دشوار کند، اما تسلیم نمیشوند.
در دل حادثه و خطر، جایی که خورشید ایران سربرمیآورد، پایگاه امداد و نجات شرقیترین نقطه کشور، مرز سراوان، مأمنی است برای انسانیت در اوج تهدیدها و دشواریها. اینجا، جایی کمتر دیده و کمتر شنیده شده، روایتگر روزها و شبهایی است که امدادگران، جان بر کف، بیهیچ چشمداشتی در خط مقدم خطر حضور دارند.کلپورگان،پایگاهی که در قلب بلوچستان و در نقطه صفر مرزی واقع شده، سالهاست محوری برای امدادرسانی میان درگیریها، حوادث و چالشهایی بیپایان است. کوهها و بیابانهای سختگذر اطراف آن، گذرگاهی هستند برای قاچاق انسان، سوخت و مواد مخدر. حتی گروهکهای مسلح نیز در این مناطق حضوری فعال دارند؛ اما در این میانه، تیم کوچک امدادگران ایستادهاند، کسانی که با تلاش شبانهروزیشان، امید را در دل حوادث ناگوار زنده نگه داشتهاند.
سنگری در خط مقدم امداد و نجات مرزی
شعیب شیبانی،یکی از امدادگران این پایگاه به «شهروند» در خصوص وضعیت این پایگاه می گوید: «پایگاه شهید فلک دهواری» در نزدیکی روستای کلپورگان و در فاصله حدوداً ۲۵ کیلومتری شهرستان سراوان واقع شده است. سراوان که از نظر جغرافیایی شرقیترین شهر ایران محسوب میشودو در همجواری مرزهای پاکستان قرار گرفته و به لحاظ اجتماعی و امنیتی، منطقهای حساس به شمار میآید.
شیبانی، با اشاره به اهمیت این محل، میگوید:پایگاه شهید فلک دهواری، دقیقاً در کنار جادهای باریک و خطرناک مستقر شده است. این جاده به بازارچه مرزی کوهک منتهی میشود و گذرگاه اصلی عبور خودروهای سنگین و انواع قاچاق محسوب میشود؛ قاچاق انسان، سوخت، مواد مخدر و سایر کالاها.
او سپس شرایط مسیر را اینگونه توصیف میکند:عرض جاده کمتر از ۶ متر است و با وجود باریک بودن، محل عبور ماشینهای سنگین مثل کامیونها و تریلیهاست. وقتی میگوییم اینجا خطرناک است، فقط به حوادث رانندگی اشاره نمیکنیم؛ بلکه این مسیر محل تردد قاچاقچیان انسان، سوخت و مواد مخدر است و گاهی تنشهای امنیتی در آن رخ میدهد. جاده کمعرض، بیکیفیت، بدون استانداردهای رانندگی، و پر از پیچ و خم است و کوچکترین اشتباه راننده، میتواند به بزرگترین فاجعه تبدیل شود.
خطرات در این محدوده زیاد است
شعیب شیبانی درباره موارد اصلی خطرات توضیح میدهد:اولین خطر که همیشه وجود دارد، خود جاده است که شرایط بسیار نامناسبی دارد. حوادث رانندگی در این جاده به دلیل ترافیک سنگین و غیر استاندارد بودن مسیر بارها و بارها رخ میدهد و تصادفات مخصوص در این منطقه، معمولاً با تلفات انسانی بسیار بالا همراه است.
او همچنین درباره شرایط کاری توضیحات بیشتری میدهد:ما اینجا بارها شاهد تیراندازی یا درگیری بین نیروهای انتظامی و قاچاقچیان یا اشرار مسلح بودهایم. این درگیریها دقیقاً در نزدیکی پایگاه اتفاق افتاده و ما خودمان بارها صحنههایی را دیدهایم که گلولهها مستقیم به سمت پایگاه ما اصابت کردهاند. قبلاً پایگاهمان کانکسی بود که حتی تیر به بدنه آن خورده بود. برای امدادرسانی در این شرایط، گاهی اجبار میشویم خودمان هم در معرض خطر قرار می گیریم. تصور کنیدگاهی امدادگران ما وقتی مشغول کمک به مصدومان حادثه هستند، با افراد مسلحی روبهرو میشوند که بالای سرشان اسلحه نگه داشتهاند.
تصادفات غیرعادی و شرایط روحی امدادگران
یکی از اصلیترین چالشهای تیم امدادرسانی، تصادفات وحشتناک این منطقه است. برخلاف مناطق شهری، تصادفات در این محور مرزی عمدتاً سنگین و با تلفات بالا است. شیبانی توضیح میدهد: در سایر شهرها، اغلب تصادفات بین دو خودروی سواری اتفاق میافتد؛ اما اینجا، رانندهها با وانت افغانکش، کامیونهای سنگین و تریلی مواجه میشوند. بهعنوان مثال، اخیراً خودرویی افغانکش (تویوتا وانت) با حدود ۱۸ تا ۲۰ سرنشین، بهشدت با یک تریلی برخورد کرد. خودرو کاملاً متلاشی شده بود و امدادگران ما ساعتها تلاش کردند تا مصدومان و کشته شده ها را جمعآوری کنند؛ حتی برای خارج کردن یک نفر یا یک جنازه، گاهی چندین ساعت زمان نیاز بود.
شیبانی تاکید میکند: این پایگاه مثل سایر پایگاههای کشور نیست و شرایط ویژهای دارد. این پایگاه با حدود ۲۵ نفر نیرو شامل امدادگران رسمی و داوطلب، به صورت شبانهروزی فعال است. نیروها علاوه بر انجام عملیاتهای امدادی، اغلب اولین کسانی هستند که سر صحنه حوادث مرزی و جادهای حاضر میشوند و با خطرات مستقیم مواجه میشوند.
ماهیت خطرات و حوادث منطقه
وی با اشاره به چندین مورد حمله و تهدید جانی برای امدادگران تصریح میکند:بارها اشرار بالای سر امدادگران ما، اسلحه گرفتهاند و حتی به کانکس پایگاه ما تیراندازی شده است. بارها پیش آمده که بعد از یک درگیری، اشرار با اسلحه بالای سر ما ایستاده اند و ما را مجبور کرده اند که نیروی زخمی آنها را به بیمارستان ببریم .
شیبانی تاکید میکند:اینجا، خط مقدم امداد کشور است. بدون اغراق، هیچ لحظهای نیست که در معرض خطر نباشید؛ اما تمام زندهها و نجاتیافتهها، ارزش این سختیها را دارند.
نجات بدون چشمداشت
در عمق جنوب شرق کشور، جایی که گستره کویر و کوه در هم تنیده، مردانی هستند که هر شب و روز خود را در بیم و امید میگذرانند؛ نجاتگرانی که با شنیدن صدای آژیر مرکز فرماندهی یا زنگ تلفن پایگاه، معنی مرز میان مرگ و زندگی را لمس میکنند. یکی از اینها، سلیم ملازهی، نجاتگر یکم پایگاه شهید فلک دهواری کلپورگان سراوان است. او روایت زندگیاش لبریز از حادثه، رنج و لحظههایی است که گاهی تا همیشه روی قلبش باقی میمانند.
جادههایی که بوی خطر میدهند
«هر بار که تلفن زنگ میزند، جانمان را کف دستمان میگذاریم.» این جمله ساده، عصاره واقعیت امدادگران سراوان است. جادههای منطقه عریض نیستند؛ اغلب بدون شانه، پر از دستانداز و پیچ. عبور و مرور خودروهای سنگین سوختبر، وانتهایی که روی هرکدام تا بیش از ۳۰ نفر مهاجر قاچاق افغان و پاکستانی چیده شدهاند و سواریهایی که استاندارد لازم را ندارند، این منطقه را به یکی از خطرناکترین نقاط جادهای کشور تبدیل کرده است.
سلیم باتأثر تعریف میکند:همیشه اولین صحنهای که میبینیم یک ماشین سوخته، اجساد نیمسوخته و چندین نفر مجروح و مبهوت است. یکبار نزدیک چهارشنبهسوری و سال تحویل، یک کامیون ۵ تنی حامل سوخت با یک وانت افغانکش تصادف کرد… خودروها منفجر شدند و ما فقط توانستیم ۲۱ جسد را با کلی فشار روحی از درون خودروها بیرون بکشیم. این صحنهها از ذهن هیچ امدادگری پاک نمیشود.
نجاتگر یکم جمعیت هلال احمر استان سیستان و بلوچستان، می گوید: این پایگاه یکی از نقاط مهم امداد و نجات سراوان محسوب میشود و به دلیل قرار گرفتن بر سر جادههای ارتباطی مهم استان و در نزدیکی مرز ایران و پاکستان، نقش ویژهای در امدادرسانی به مصدومان و آسیبدیدگان تصادفات و حوادث جادهای دارد.
به اعتقاد ملازهی هم جاده های غیر استاندارد مهمترین مشکل در این محدوده است او می گوید: جادههای منطقه کلپورگان استاندارد لازم را ندارند. عرض کم جاده، نبود شانه، آسفالتهای فرسوده و پیچهای خطرناک، هر روز زمینهساز تصادفات مرگبار شدند. ما شاهدیم وانتهایی حامل سوخت یا اتباع غیرقانونی از افغانستان و پاکستان، بارها و بارها موجب تصادفات زنجیرهای و تلفات جانی میشوند.
سوخت کش های حادثه آفرین
روزانه دهها دستگاه سوختکش و خودروهای اتباع بیگانه به صورت قاچاقی و فلهای در این مسیر تردد میکنند که هرکدام میتوانند منشأ یک حادثه بزرگ باشند. ملازهی میگوید:در منطقه ما، چه شب باشد و چه روز، همیشه آماده ماموریت هستیم؛ متوسط روزانه ۲ تا ۳ ماموریت، و گاها حتی تا ۵ یا ۶ حادثه هم پیش میآید.وی یکی از تلخترین حوادث را اینگونه تعریف میکند:نزدیک تحویل سال نو بود که یک دستگاه تانکر حامل ۵ تن بنزین با یک وانت حامل اتباع برخورد کرد و هر دو خودرو دچار آتشسوزی وحشتناک شدند. ۲۱ کشته و چندین نفر مصدوم، تنها نتیجه یک ماموریت ما در یک روز بود.
او می گوید: قرار گرفتن در نقطه صفر مرزی، باعث میشود برخی اوقات پای قاچاقچیان، اشرار و افراد مسلح هم به صحنه باز شود و حتی امدادگران با تهدید جانی مواجه شوند.
عوامل انگیزهبخش و امیدبخش
با وجود همه این مشکلات، امدادگران پایگاه شهید فلک دهواری با انگیزهای مثالزدنی به کار خود ادامه میدهند. ملازهی درباره انگیزههای خود میگوید:نه حقوق ما بالاست، نه امکانات داریم.
اما همین که میبینیم انسانی را نجات دادیم، کودکی را زنده به مادرش بازگرداندیم یا جلوی مرگ یک هموطن، حتی یک غیر ایرانی و غریبه را گرفتیم، خستگی از تنمان درمیرود. عشق به همنوع، وظیفه انسانی و سوگند امدادگری، چیزیست که همیشه ما را جلو میبرد.
این امدادگر جوان بر این باور است که تجهیز و نوسازی پایگاهها، اختصاص بودجه جهت خرید تجهیزات تخصصی و بهروز و خودروهای جدید امدادی می تواند
امداد رسانی در این منطقه را تسریع کند.افزایش نیروهای آموزشدیده و تامین رفاه نسبی امدادگران با توجه به فشار کاری، آموزش همگانی رانندگی ایمن و فرهنگسازی در مناطق محروم و رسیدگی منظم به وضعیت جادهها و در اولویت قرار دادن رفع نقاط حادثهخیز توسط وزارت راه و سایر ارگانهای ذیربط می تواند مشکلات این محدوده را کاهش دهد.
سلیم میگوید:وقتی دستی را از آتش نجات میدهیم، یا جان کودکی را به خانوادهاش باز میگردانیم، حس میکنیم که تمام این شببیداریها، خستگیها، ترسها و چشمانتظاری خانوادهمان، به یک لحظه خوشحالی و آرامش حقیقی میارزد.
یک پایگاه همیشه در خطر
قاسم جهاندیده، رئیس پایگاه امداد و نجات سراوان، با صدایی که گاه از درد روزهای پرحادثه لرزان میشود و گاه از افتخار زحمات تیمش، پر از قوت و غرور، از این نقطه استراتژیک میگوید:اینجا شرقیترین پایگاه ماست. جایی که وقتی صبح چشم باز میکنید، اولین نور آفتاب در ایران را در همین شهرستان سراوان میبینید. روی نقشه اگر نگاه کنید، سراوان از سه طرف در جوار خاک پاکستان قرار گرفته است. این مرز، به اصطلاح ما، ‘فندک از پاکستان’ است؛ محوری که حالا کلاً دیوارکشی شده، اما همچنان شاهد عبور و مرور قاچاقچیان انسان، مواد مخدر و حتی گروهکهای مسلح است. پایگاه ما دقیقاً در قلب این محور قرار دارد.
او با اشاره به موقعیت جغرافیایی حساس پایگاه، از چالشهای همیشگی کارشان میگوید: این محور، یعنی از سراوان تا مرز کهک، همیشه پر حادثه است. ما با انواع و اقسام حوادث درگیر هستیم. از درگیریها با گروههای مختلف تا مشکلات مربوط به قاچاق سوخت و انسان. در هر درگیری ابتدا بچه های ما وارد می شوند. او به بحث سوختکشی اشاره کرده و به این موضوع اشاره می کند که در اثر واژگونی این خودروها بارها بچه های این پایگاهها شاهد صحنه های دلخراش واژگونی این خودروها بوده اند . او می گوید: اگر خدای ناکرده مواد مخدری وارد کشور شود و کاروانها در کمین بیفتند و درگیری رخ دهد، باز هم بچههای ما در معرض خطر قرار میگیرند. بحث ورود غیر قانونی افغان ها نیز در این مرز بسیار شایع است گاهی با
تصادف های این خودروها بچههای ما برای امدادرسانی به ۳۰ یا ۴۰ نفر که در یک خودروی ‘افغانکش’ واژگون شدهاند، میروند. این شرایط خاصی است که بچههای ما روی این پایگاهها تجربه میکنند.
جهاندیده با اشاره به ترکیب تیمش، از فداکاری آنها سخن میگوید: ما ۴ تا ۵ پرسنل داریم. قبلاً کاملاً داوطلب بودند، اما از حدود یک سال گذشته، تعداد نیروهای کادری با تلاش دکتر کولیوند افزایش پیدا کردند و شرایط بهتر شده است. اما بچه های داوطلب نیز همیشه در کنار نیروهای امداد و نجات حضور فعال داشته اند.
او در مورد خطرات کار نیروهای امدادی در نقطه صفر مرزی می گوید: خطرات مختلفی این بچهها را تهدید میکند. گاهی اوقات، درگیریها با گروههای خرابکار یا قاچاقچیان جلوی پایگاه اتفاق میافتد. تا حدود یک سال قبل، پایگاه کانکسی بود و چندین سوراخ تیرخوردگی داشت که بر اثر درگیری ها اتفاق افتاده بود و تیرها کمانه میکردند یا مستقیماً به سمت پایگاه شلیک میشدند. ما آموزش داده بودیم که بچهها به محض شنیدن صدای تیر، روی زمین بخوابند و همین کار را هم میکردند. تیرها کانکس را سوراخ میکردند.
او با نگرانی ادامه میدهد: گاهی اوقات، کاروانهای مواد مخدری که قاچاق میکنند، در کمین نیروهای نظامی و انتظامی میافتند و درگیری رخ میدهد.اینها کاروانها تیمهای پیشرو و پشتیبان دارند و خیلی حسابشده کار میکنند. خیلی وقتها حتی به بچههای امداد و نجات هم رحم نمی کنند و بارها پیش آمده که بچه ها را تهدید کرده اند.
با وجود تمام این خطرات، جهاندیده و تیمش همچنان مصمم به ادامه راه هستند. او میگوید: این پایگاه، به طور متوسط در طول هفته، شاید سه یا چهار روزش همیشه حادثه دارد. این یعنی ما دائماً در حال آمادهباش هستیم.
او در پایان صحبتهایش، بار دیگر بر اهمیت کار تیمش و لزوم حمایت از آنها تأکید میکند: این بچهها با وجود تمام خطرات، با جان و دل کار میکنند. آنها داوطلبانه وارد این عرصه شدهاند و حمایت از آنها تنها کاری است که می توانیم انجام دهیم.