روزنامه اعتماد
1404/03/03
روايت بيستودوم: مردمان از پادشاه رنجيدهاند
به تهران برگشت. انتخاب ديگري نداشت يا به نظرش ميرسيد كه ندارد. اما فكرش پاي ديوارهاي هرات ماند. آن زمان زير فشار مشكلات داخلي و تهديدهاي خارجي كم آورد و به ناچار سپاهش را عقب كشيد، اما اصلا تصميم به چشمپوشي از هرات و خداحافظي هميشگي با افغانستان را نداشت. شاهان صفوي كه قاجارها لاف جانشينيشان را ميزدند و نيز نادرشاه كه محمدشاه بسيار دلبستهاش بود، بر آن سرزمين حكومت كرده بودند و او نميخواست از آنجا دست بكشد. پس انگليسيها را - كه بعد از عقبنشيني از هرات، به ظاهر با او آشتي كرده بودند - به دشمني با خود برانگيخت و با توطئههاي پياپيشان مواجه شد. او منتظر فرصت مناسب براي بازگشت به افغانستان بود و انگليسيها ميكوشيدند اين فرصت مناسب هرگز ايجاد نشود. گاهي در خلوت و گاهي در جمع مردان دولت و دربار به چرايي شكست در نخستين لشكركشي ميانديشيد و مصمم بود با جبران خطاهاي قبلي، اينبار هدفش را محقق كند. انگليسيها نيز دشمنان داخلي قاجارها را كه همه جا، در گوشهوكنار كشور پراكنده بودند به اعلام مخالفت و شورش تحريك ميكردند تا اصلا لشكركشي دوباره به افغانستان ممكن نشود تا حكومت مركزي درگير ناآراميها بماند و فرصت و رمقي براي اجراي سياستهايش نداشته باشد. از جمله، آقاخان محلاتي را - كه آن سالها رييس فرقه اسماعيلي بود و به پشتوانه پيروان پرشمارش سوداي برپايي حكومتي مستقل را در سر داشت - به حمايتشان دلگرم كردند و آتش نافرماني از تهران را به جانش انداختند. ماجرايي كه يكسال و چند ماه، با فراز و فرود ادامه داشت و مدتي يزد و كرمان را ناآرام كرد و با فرار آقاخان و گروهي از مريدانش به هند - آن هم از مسير قندهار - به پايان رسيد. انگليسيها پناهش دادند و بعدتر، در تثبيت جاي پاي خودشان در هند و سركوب اعتراضات سند از او استفاده كردند. اما نبايد ناگفته گذاشت كه صحبت از نقشه استعماري انگليسيها و حتي آنچه «بازي بزرگ» نام گرفته است، تمام واقعيتهاي تاريخي آن دوره را تبيين نميكند. سياست انگليسيها كه نه ميشود انكارش كرد، نه ناديدهاش گرفت و نه حتي كوچك شمرد، فقط بخشي از واقعيتهاي ايران آن دوره است و عوامل ديگري هم در بحرانهاي زمانه دخيل بودند. يكي بيتدبيري فاحش حكومت - به رياست آقاسي - بود كه از پس تدبير كوچكترين مشكلات نيز برنميآمد و در مواجهه با جزييترين مسائل درمانده ميشد. اين بيتدبيري، همراه با كهنگي و ناكارآمدي تشكيلات دولتي، عملا اداره درست كشور را ناممكن كرده بود. همچنين، اعتبار محمدشاه بعد از شكست در افغانستان و عقبنشيني شرمآور -ولو اجباري - از هرات زخم برداشت و او در ذهن بسياري از مردم آن روزگار بيحيثيت شد. ميگفتند اين شاه از پدربزرگش كه قفقاز را دودستي به روسها تقديم كرده بود، بدتر است و توان ايفاي نقشي فراتر از يك بازنده را ندارد. ميگفتند گوشهايش را گرفته و چشم به خطاهاي آقاسي بسته است و نميخواهد يا نميتواند با تصميمات نادرست وزيرش مخالفت كند. ميگفتند از شاهي جز نام و عنوان، چيزي برايش باقي نمانده است و حتي بر دربار خودش هم تسلط ندارد. حتي اين ذهنيت براي برخي مدعيان مثل سالار پسر آصفالدوله (دايي شاه) شكل گرفت كه پايههاي سلطنت سست شده و به ضربهاي فرو ميريزد و از هم ميپاشد. به قول نويسنده ناسخالتواريخ، سالار كه در خراسان به مخالفت با محمدشاه قيام كرد «چنان ميپنداشت كه اگر تجهيز لشكري كند و آهنگ دارالخلافه فرمايد، مردمان چنان از پادشاه رنجيدهاند كه بيزحمت جنگ، تاج و اورنگ را از بهر او خواهند نهاد و او را به سلطنت سلام خواهند داد.»
سایر اخبار این روزنامه
راهكارمسقط براي عبورازچالشها
خوشبيني اصلاحطلبان به توافق
سرگذشت يك هيات؛ حامي حريم قانون اساسي يا رقيب شوراي نگهبان؟
پوست خربزه زیر پای دولت چهاردهم
خانه اصلاني؛ از ويراني تا زندگي
نگاه رسمي به سرمايهگذاري و بخشخصوصي تغييركرده است؟
ارتباط نادرست با فرآيند ارتباطات
خود انتقادي ايراني
حمايت از محرومان و مستضعفان در انديشه و عمل بنيانگذار (۲)
چرا ترامپ به دنبال بازآفرینی نظم نوین جهانی است؟
قصه دیپلماتهایی که تقدیر را نمیپذیرند
بيعدالتي در تبليغات فيلم
جنس شهر
خستگي شناختي مدرن
هزار بار يعني چند بار؟
نگاهي به حال و آينده
روايت بيستودوم: مردمان از پادشاه رنجيدهاند
ارتباط نادرست با فرآيند ارتباطات
خود انتقادي ايراني
حمايت از محرومان و مستضعفان در انديشه و عمل بنيانگذار (۲)
چرا ترامپ به دنبال بازآفرینی نظم نوین جهانی است؟