مناظره دو سردار سپاه در آستانه سالگرد آتش‌بس پشت پرده نامه‌ای که جنگ را تمام کرد

همدلی| در سال‌های اخیر هرگاه به مقاطع مناسبتی پیرامون جنگ و دفاع مقدس نزدیک شدیم، موضوع پایان جنگ و پذیرفتن قطعنامه598 در کانون تحلیل‌ها وموضع‌گیری‌ها بود. نامه‌ای که گفته می‌شد از سوی محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران نوشته شد و از سوی آیت‌الله‌هاشمی در مقام فرماندهی جنگ به امام(ره) ارائه شد و همان نیز عامل تصمیم سرنوشت‌ساز امام خمینی برای پذیرش قطعنامه و پایان جنگ بود. نامه‌ای که گفته می‌شود در آن محسن رضایی ملزومات ادامه جنگ را فهرست کرده بود و گفته می‌شد فراتر از توان اقتصادی و نظامی کشور بود.
در آستانه سالگرد آتش‌بس جنگ هشت ساله در 29 مرداد 1367، نشستی با عنوان «از جام زهر تا شهد پیروزی» که به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، سردار سیدمحمد ابوترابی از فرماندهان دفاع مقدس و سردار ناصر شعبانی از فرماندهان عملیات مرصاد با تشریح رخدادهای سال پایانی جنگ، از چگونگی رسیدن این «نامه سرنوشت‌ساز» محسن رضایی به امام خمینی، نامه حاج سیداحمد به امام - که البته همچنان منتشر نشده مانده - و نیز دو جلسه‌ای که اسرار آن همچنان مکتوم مانده است، سخن گفتند.
نامه محسن رضایی و شرایط عراق
در گزارشی که روابط عمومی انجمن اندیشه و قلم منتشر کرده، سردار ابوترابی، در باره نامه مشهور رضایی و شرایط عراق در آن مقطع گفت:«عراق در ابتدای جنگ فقط 12لشکر داشت که این تعداد در پایان جنگ به 59 لشکر افزایش پیدا کرد. آنها هرجا اراده می‌کردند می‌توانستند تعداد زیادی نیرو اعزام کنند و علاوه بر آن ایران را مورد تهاجم هوایی خود قرار دهند. اطلاعات نیز به وفور در اختیارشان بود. در نامه فرمانده وقت سپاه که وضعیت ارتش مجهز عراق را ترسیم می‌کند آمده است دنیا پشت سر عراق قرار گرفته و هر زمان تهاجمی از سوی عراقی‌ها صورت می‌گیرد، جلوگیری از آن برای رزمندگان اسلام سنگین و حتی مشکل‌تر از آغاز جنگ است.


نباید شکست‌ها را سانسور کنیم
ابوترابی با بیان اینکه «علاوه بر شهدای ابتدای جنگ، مظلوم‌ترین شهدا در دفاع مقدس شهدای انتهای جنگ بودند»، گفت: مظلومیت پایان جنگ، کمتر از مظلومیت ما در آغاز جنگ نبود. متاسفانه رسم نامیمونی در جامعه ما وجود دارد که هر جا شکست می‌خوریم، فکر می‌کنیم باید آن را سانسور ‌کنیم، چراکه به نظرمان بیان شکست، بیان ضعف فرمانده یا سازمان است. در حالی که دفاع مظلومانه ما در برابر 59 لشکر عراق در پایان جنگ و شکست بعثی‌ها در عملیات‌های غرورآفرین بعد از قطعنامه و بازگرداندن مجدد آنها به مرزها موجب افتخار است نه شرمندگی.
کاش نگاه ‌هاشمی به پایان جنگ درک می‌شد
ابوترابی با بیان اینکه «متاسفانه هر تدبیری در کشور ما به سرعت برچسب سیاسی می‌خورد و در مقابل آن تعارض‌های جناحی شکل می‌گیرد»، تصریح کرد: باید بدانیم تنها کسی که با واقع‌گرایی، طرحی را برای پایان جنگ با حفظ حقوق ایران مطرح و پیگیری کرد، آقای ‌هاشمی رفسنجانی رحمت‌الله علیه بود. نگرش ایشان اگر به‌دور از نگاه‌های سیاسی در داخل و در جبهه‌ها درک می‌شد، می‌توانست با گرفتن ماموریت‌های موفقی در عملیات‌هایی که از خیبر به بعد انجام شد، دریچه خیری باشد که ما به حقوق‌مان برسیم.
صدام به دنبال امتیازات دیگری بود
وی اضافه کرد: عراق در سال آخر جنگ به این نتیجه رسیده بود که قدرت شکست خطوط دفاعی ما را دارد و ضرورت ندارد بر آتش‌بس تاکید کند. حمایت‌های جهانی و عربی از عراق هم باعث شده بود صدام بعد از قطعنامه 598، به دنبال گرفتن قطعنامه دیگری باشد که اهداف اصلی‌اش را در موضوع اروند و جزایر، در بخش‌هایی از میمک و منطقه نفت‌شهر تامین کند. لذا در طول یکسالی که از صدور598 تا پذیرش آن از سوی ایران طول کشید، با کار سیاسی روی موضوع جنگ‌طلبی ایران در این مسیر گام برداشت و بعد از حلبچه این سیاست را با جدیت دنبال می‌کرد.
ابوترابی افزود: قطعنامه 598 با همه کاستی‌هایی که ممکن است داشته باشد، اما در مقایسه با 7 قطعنامه قبلی در موضوع حقوق ایران و خواسته‌های سه‌گانه ما پیروزی بزرگی محسوب می‌شد.
دلایل امام برای مخالفت با ورود به خاک عراق
وی پشتیبانی مردم عراق از صدام را در کنار حمایت‌های جهانی از او در وضعیت جنگ تحمیلی موثر خواند و گفت: در کتاب «اسرار مکتوم» که اخیرا چاپ شده آمده است که امام در مقابل فرماندهانی که بعد از بیت‌المقدس به دنبال ورود به خاک عراق بودند، به چهار دلیل مخالفت می‌کردند، یکی از دلایل امام متجاوز دیده شدن ما بود. همچنین اینکه در منطقه‌هایی که عبور خواهیم کرد، شهرهایی وجود خواهد داشت که لگدمال عملیات نظامی می‌شوند و به نفوس مردم تجاوز خواهد شد. همچنین ملت عراق با تجاوز مشکل دارد و رفتن ما به خاک عراق باعث این می‌شود که مردم عراق در پشتیبانی رژیم صدام وارد عمل شود و در آخر اتحاد کشورهای عربی بود که با ورود ایران به عراق خشمگین می‌شدند.
ابوترابی با تاکید بر اینکه «عین این چهار پیش‌بینی حضرت امام اتفاق افتاد»، گفت: در قدرت گرفتن جبهه‌های عراق، پشتیبانی مردم عراق هم موثر بود؛ درست است که شاید بخشی از آن با زور بود، ولی باید گفت که عراق در رسیدگی به خانواده کشته‌شدگان و صدمه‌دیدگان خود در جنگ بسیار خوب عمل کرده بود و به نوعی کشته شدن یا مجروح شدن در جنگ برای آنها افتخار بود. در حالی که جبهه ما را، محاصره اقتصادی و تسلیحاتی سنگین، سخت شدن دفاع مقدس و همچنین اختلافات در سطح راهبردها و تاکتیک‌های عملیاتی بین سپاه و ارتش و فرماندهان نظامی فراگرفته بود.
مخالفت فرماندهان سپاه با راهبرد‌ هاشمی
وی با اشاره به اظهارات محسن رضایی در کتاب اسرار مکتوم جنگ درباره نگاه فرماندهان به راهبرد آقای ‌هاشمی برای پایان جنگ گفت: آقای محسن رضایی در کتاب اسرار مکتوم جنگ اشاره دارد که ما فرماندهان جنگ، راهبرد آقای‌ هاشمی را نپذیرفتیم و خودمان یک راهبرد ابهام را پیش‌بینی کردیم که همه امکانات و تسلیحات خود را برای یک عملیات خرج نکنیم. این وضعیت باعث شد که در انتهای جنگ، یک مجموعه تضعیف شده در جبهه ایران روبه‌روی یک مجموعه تقویت شده در جبهه عراق بایستد. از نظر اطلاعاتی هم توازن قدرت به‌هم خورده بود و هر لحظه این امکان وجود داشت آنها تهاجمی را انجام دهند و موفق بشوند.
دو جلسه‌ای که اسرار آن مکتوم است
سردار ابوترابی در ادامه از دو جلسه‌ای سخن گفت «که اسرار آن همچنان مکتوم است». وی در این باره گفت: در سال 61 دو جلسه وجود داشته که متاسفانه هر دو بزرگوار یعنی آقایان ‌هاشمی و رضایی می‌گویند اسناد این دو جلسه نیست. متاسفانه آقای نظران که دبیر اجرایی این بحث‌ها بوده در یک تصادفی فوت می‌کنند. آنچه طرح می‌شود ذهنیاتی است که حاضران از آن جلسات دارند. یک نامه‌ منتشرنشده‌ای هم هست که مرحوم سیداحمد آقا برای حضرت امام نوشته‌اند و به امام گفته‌اند که آقا نظر من هم این است که شما روی موضع‌تان پافشاری کنید. این نامه را سردار حسین علایی در خاطراتشان گفته‌اند که آن را خوانده‌اند. در جلسه اول بحث می‌شود که ما در موقعیت و قدرتی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم اراده خود را به عراق تحمیل
کنیم.
امام تسلیم نظر فرماندهان شد
ابوترابی اضافه کرد: بعد از فتح خرمشهر، نظامیان مطرح می‌کنند که ما باید وارد خاک عراق شویم. در جلسه اول امام نمی‌پذیرند. آقا محسن می‌گوید که آقای‌هاشمی مطرح کردند که حتما شما در جلسه دوم حضور داشته باش که استدلال‌هایت را بگویی. استدلال‌ها این است که اگر بخواهیم جبهه جنوب را رها کنیم باید یک نیروی سنگینی را برای حفظ موقعیت قرار دهیم و عملا توان دفاعی خود را در نقاط دیگر از دست می‌دهیم. اینجا حضرت امام به آن چهار دلیل اشاره می‌کنند، اما نهایتا به خاطر بحث‌های نظامی و موضوع رسیدن به رودخانه دجله، می‌پذیرند.
علل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر
در ادامه این نشست، سردار ناصر شعبانی از فرماندهان سپاه کرمانشاه در عملیات مرصاد، سخنانش را با اشاره‌ای به شروط حضرت امام برای پذیرش قطعنامه و پایان جنگ مبنی بر معرفی متجاوز، محاکمه متجاوز و پرداخت غرامت و بازگشت نیروهای عراقی به مرزها آغاز کرد و سپس درباره علت ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر گفت: در مقطع بعد از فتح خرمشهر هنوز بخشی از خاک ایران در اختیار عراق بود. عراق 15 هزار و 530 کیلومتر مربع خاک ایران را تصرف کرده بود. ما با عملیات فتح خرمشهر، 11هزار متر مربع را آزاد کردیم و تا این مقطع هنوز قطعنامه‌های سازمان ملل در حد بیانیه و توصیه‌نامه است.
وی با تاکید بر ضرورت تعقیب و تنبیه متجاوز بعد از فتح خرمشهر، گفت: باید کاری می‎کردیم که دیگر کسی جرات نکند به ما حمله کند. کاری که امام کرد این بود. برخی مقاله می‌نویسند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه یافت. باید از آنها پرسید: «در کجا بودید وقتی جنگ بود؟ عرصه بر مردان میدان تنگ بود.»شعبانی با اشاره به پیشنهاد صلح در همان ماه اول جنگ گفت: صلح تحمیلی هم مانند جنگ تحمیلی است. صلح با تمام زیبایی‌هایش اگر تحمیل می‌شد از جنگ مخرب‌تر بود. وی در ادامه سخنان خود درباره قطعنامه 598 گفت: 598 به این دلیل پذیرفته شد که جنگ در سال پایانی، از حالت مردانگی خارج شده بود، صدام به سمت مردم آمده بود و شیمیایی را حتی علیه مردم خودش به کار می‌برد.
شعبانی گفت: امام هیتلر نبود که از حرف خودش برنگردد. امامی که تا دیروز می‌گفت جنگ تا آخرین نفس و تا آخرین گلوله، حالا با دیدن نامردی‌ها و بنا به مصالح برگشت. اجماع جهانی بود که این جنگ پیروز نداشته باشد یا حداقل ایران پیروز میدان نباشد. امام به مردم تعهد داشت، حتی به مردم عراق.
آقای‌ هاشمی «رندی» کرد
وی در ادامه به نامه مشهور محسن رضایی به امام درباره وضعیت جبهه‌ها نیز پرداخت و گفت: من از آقای محسن رضایی درباره این نامه سوال کردم. ایشان در جایی بیان کردند که آقای ‌هاشمی از من پرسیدند برآورد شما چیست؟ ارتش که گفته بود من بمب اتم برای پایان جنگ می‌خواهم؛ سپاه هم گفته بود اینقدر میلیون دلار برای خرید تسلیحات و سه سال وقت نیاز دارم. من این وضعیت را مکتوب تحویل آقای‌هاشمی دادم؛ اما آقای‌هاشمی «مرد رندی» کرد و این نامه را به امام داد و گفت فرماندهان این را می‌گویند و ما در حدمان نیست. آقای روغنی زنجانی هم از وضع بد اقتصادی می‌گویند. آقای رضایی به من گفت، آقای‌ هاشمی نگفت می‌خواهد این نامه را به امام بدهد، اگر می‌دانستم این نامه به امام می‌رسد اصلا نمی‌نوشتم و نمی‌دادم.
وی ادامه داد: من دو جا گریه فرماندهان را در جنگ دیدم، یک جا همین مقطع قبول قطعنامه بود. رزمندگان ما حاضر بودند با سنگ و چوب هم بجنگند. اصلا تسلیحات فاکتور اصلی نبود.
نظر هاشمی و روحانی پایان بود
شعبانی عملکرد آیت‌الله‌هاشمی را در این زمینه ناشی از روحیات وی دانست و گفت: آن زمان آقای روحانی هم فرمانده پدافند هوایی بود. روحیاتشان این بود. در جلسات هم من می‌دیدم اینها خیلی انگیزه و روحیه (ادامه جنگ) نداشتند. استاد دانشگاه امام حسین(ع) گفت: بعد از قبول قطعنامه و در زمان عملیات مرصاد، وقتی رزمندگان آن‌طور برای حضور در جبهه‌ها مشتاق بودند، امام فرموده بودند اگر من می‌دانستم آمادگی مردم اینگونه است قطعنامه را قبول نمی‌کردم. این نقل قول از حاج احمدآقاست. وی افزود: امام در زمان ضعف ما، قطعنامه‌ای را پذیرفت که زمانی نوشته شده بود که ما در اوج پیروزی بودیم. این نشانه سیاست امام بود. قطعنامه 598 بندهایش به نفع ایران بود و هنوز هم مبنای تعاملات ما با دولت فعلی عراق، قطعنامه 598 است.
نامه محسن رضایی واقع‌بینانه بود
شعبانی در پاسخ به این سوال که «آیا نامه‌ای که آقای رضایی می‌گوید با مرد رندی آقای ‌هاشمی دست امام رسید، واقع‌بینانه بود یا نه؟»، گفت: بله این نامه بر اساس شرایط آن زمان واقع‌بینانه بود، لیکن ما می‌توانستیم با شرایطی که به وجود می‌آوریم، در بعضی جاها مثل فاو دفاع کنیم. اگر ما کمی توان می‌گذاشتیم و فاو را نگه می‌داشتیم پایان جنگ این نبود. فضا، فضایی بود که متاسفانه همراهی وجود نداشت. بال دیپلماسی با بال جنگ همراه نبود. اگر پشتیبانی بیشتری می‌شدیم و فاو را می‌داشتیم با برگ برنده بیشتری، 598 اجرا می‌شد.
هاشمی باید نامه را به امام می‌رساند
در بخش دیگری از این مناظره، سردار ابوترابی درباره چگونگی ارائه نامه محسن رضایی به امام و این سخن که آقای ‌هاشمی با رندی نامه را به امام رسانده است، گفت: در موضوع ارائه گزارش، فرقی بین حضرت امام و آقای ‌هاشمی نیست. هیچ فرماندهی اجازه ندارد به جانشین فرمانده کل قوا گزارشی بدهد که صلاح نداند آن را فرمانده کل ببیند. بزرگان سیاست می‌گویند جنگ آنقدر بزرگ است که نباید اختیارش را به دست فرماندهان نظامی داد. جنگ، ادامه سیاست است و سیاست، ادامه جنگ. حضرت امام زمانی که به این نتیجه رسیدند که زدن صدام دیگر با جنگ ممکن نیست، قطعنامه را پذیرفتند. آقای‌هاشمی هم بعدها اشاره کردند که امام فرمودند شیرینی اجرای قطعنامه، تلخی زهر را از کام من ‌برد. امام با قبول قطعنامه به تنهایی، به اندازه همه ارتش و سپاه در جنگ، سرزمین آزاد کرد و نیروهای نظامی را از شرمندگی در تاریخ این کشور نجات داد. امام با نیروهای نظامی به دلیل عدم پشتیبانی شرمنده شده بودند نه اینکه نخواهند پشتیبانی کنند، چیزی نبود که بخواهند پشتیبانی کنند. این‌طور نبود که دولت در حالت پیگیری دولت رفاه باشد و از جبهه‌ها حمایت نکند.
راهی جز قبول قطعنامه نداشتیم
ابوترابی تاکید کرد: ما در اثر شکست‌ها و عدم استقبال مردم از جبهه‌ها، راهی جز قبول قطعنامه نداشتیم. استخوان‌بندی تیپ و لشکر ما با نیروهای بسیجی سر پا بود و اختلافات هم موثر بود. این فرمانده دفاع مقدس بیان کرد: اگر آقامحسن به خاطر حضور در دفاع مقدس به بهشت نرود به خاطر نامه‌ای که در آن، جوانمردانه واقعیت‌ها را به امام نوشت حتما به بهشت می‌رود.
رضایی نباید شرایط کشور را می‌گفت
در ادامه این مناظره سردار شعبانی با اشاره به شرایط پایان جنگ که عراق تا بن دندان مسلح بود و جنگ تن با تانک بود، گفت: واقعا شرایط جنگ نابرابر شده بود ولی اینکه آقامحسن می‌گوید این نامه ناخواسته به دست امام رسید، برای این بود که ایشان می‌گوید اگر قطعنامه پذیرفته نمی‌شد ما حاضر بودیم با چوب و سنگ بجنگیم. قبول دارم که وضع اقتصادی کشور خوب نبود، اختلافات در داخل وجود داشت و اجماع جهانی هم علیه ما بود. اشتباهات ما و مشکلات، واقعیت‌هایی بود که در پیوست نامه آقای محسن رضایی آمده است ولی هر راستی را نباید گفت.