روزنامه شهروند
1396/07/01
مرز شکن نیستم
الناز محمدی| دومین دختر اکبر هاشمیرفسنجانی، فائزه است؛ یکی از نامآشناترین فرزندان او که در همه سالهایی که از ورودش به عرصه سیاست گذشته، او را بهعنوان یکی از پرسروصداترین و البته پرحاشیهترین فرزندان آیتالله هاشمی میشناسند. فائزه هاشمیرفسنجانی در آن دو ساعتی که در دفترش روبهروی ما نشست برای مصاحبهای مفصل درباره زندگی و خانواده و دغدغه همیشگیاش مسائل زنان، با قبل از فوت پدرش کمی فرق کرده بود؛ برای همین تفاوتهای کوچک در زندگیاش در 6 ماه گذشته هم بود که همان اول گفتوگو گفت دختر آقای هاشمی بودن قبل از فوت او سخت نبود و حالا کمی هست؛ دلیلش هم برای این حرف، بسیار بود: «یکی محبت زیاد مردم که پاسخ دادنش سخت است و یکی محدودیتهایی که در چندماه گذشته برای خانواده او ایجاد شده است.» فائزه مثل روش همیشگیاش در گفتوگوها، حرفهای زیادی برای گفتن داشت؛ از مسائل خانوادگیاش که همیشه پرحاشیه بوده و سوالها درباره آنها بسیار، تا فعالیتها و دغدغههایش درباره زنان. او گفت که هنوز که هنوز است عفت مرعشی، مادرش درباره نوع حجابش به او تذکر میدهد، گفت دلش برای پدر تنگ شده و هنوز در خانه به یاد او گریه میکند، گفت دوست داشت برادرش محسن، شهردار تهران شود چون به نظرش رأی مردم تهران به فهرست اصلاحطلبان، رأی به شهردار شدن محسن بود، گفت از نظرش زنان ایرانی نباید از مبارزه برای رسیدن به حقوقشان دست بردارند و در پایان گفت که مرزشکن نیست و البته از هیچکدام از کارهایش هم پشیمان نیست؛ و حرفهای دیگر بسیار.فائزه هاشمیرفسنجانی متولد ۱۷ دی ۱۳۴۱ در قم است؛ او دومین دختر اکبر هاشمیرفسنجانی، مدیرمسئول سابق روزنامه زن، فعال سیاسی، نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره پنجم، عضو حزب کارگزاران سازندگی و رئیس فدراسیون اسلامی ورزش زنان است؛ فدراسیونی که حالا میگوید خیلی دوست دارد دوباره زندهاش کند و درخواست صدور مجوز برایش داده اما پذیرفته نشده است. دختر آقای هاشمیبودن سخت است؟
چه زمانی؟ الان یا قبلا؟ چون میدانید دیگر، دوران ما به بخشهای مختلف تقسیم میشود؛ قبل از انقلاب، بعد از انقلاب، قبل از احمدینژاد، بعد از احمدینژاد. ما مقاطع تاریخیای داریم که زندگیمان به آنها وابسته است.
کلا؛ هم قبل از فوت ایشان هم بعد از آن.
در زمان حیات آقای هاشمی، دختر او بودن نه تنها سخت نبود، بلکه خوب هم بود؛ یعنی مشکلی به دلیل دختر آقای هاشمیبودن نداشتم، بهخصوص از وقتی که فعالیتهای اجتماعیام را شروع کردم مثل ورزش و حقوق زنان و...؛ معتقدم که همه اتفاقات مثبتی که آن دوران افتاد به دلیل دختر آقای هاشمیبودن بود. یعنی به خاطر وجود ایشان من حمایتهای زیادی در مجموعه دولت و بیرون آن داشتم؛ مثلا وقتهایی که به استانها میرفتم و با امام جمعهها و استانداران ملاقات و درباره ورزش زنان صحبت میکردیم، خب همه اینها اگر من دختر آقای هاشمی نبودم، طبعا انجام نمیشد، این دیدارها صورت نمیگرفت و بعد هم تحتتأثیر این گفتوگوها یکسری سیاستها شکل نمیگرفت. بنابراین در کل در آن زمان نهتنها دختر آقای هاشمیبودن سخت نبود که فرصت هم بود؛ بهخصوص اگر بتوانی از آن فرصتها استفاده کنی. البته من از همه کارهایی که کردم هیچوقت منفعت شخصی نبردم، تمام این سالها حتی یک ریال حقوق نداشتم.
وقتی فدراسیون اسلامی ورزش زنان بودید، چطور؟
آن موقع هم حقوقی نمیدانند و البته دنبال حقوقگرفتن هم نبودم. نهتنها از این فعالیتها درآمدی نداشتم بلکه از خودم هم خرج میکردم؛ ولی خب نمیشود گفت که استفاده هم برای من نداشت؛ به هر حال همین که مورد توجه واقع میشوی و با تو همکاری میشود و رسانهها به سراغت میآیند، همه اینها بالاخره خوب است.
ولی موقع نمایندگی مجلس که حقوق میگرفتید؟
بله؛ تنها جایی که در فعالیتهایم حقوق میگرفتم، موقعی بود که نماینده مجلس بودم و الان در دانشگاه. هزینه زیاد دادم و هنوز هم ادامه دارد. از هزینههایی هم که دادم، پشیمان نیستم چون تأثیراتش را میبینم؛ چون معتقدم که اگر تو تأثیرگذار نباشی و نتوانی مفید باشی کاری با تو ندارند و هزینهای هم نخواهی داد. وقتی میبینم توانستهام مفید و جریانساز باشم، راضیام. مثلا الان میبینم خیلی از مسائلی که موقعی به خاطرشان شماتت میشدم، الان اتفاق افتاده و تبدیل به یک فرهنگ شده است؛ اینها برای من افتخار است و به آن میبالم. به طور معمول به ذهنم هم نرسیده است که کاش فلان کار را نمیکردم؛ مثلا از همان شروع فعالیت من، من نرفتم دنبال ورزش زنان، زنان ورزشکار آمدند سراغ من و گفتند برای اینکه از تعطیلشدن ورزش زنان جلوگیری کنیم، شما بیا چون دختر آقای هاشمی هستی، اگر به باشگاه اسدی که نزدیک خانه ما بود، بیایی و بازی کنی، میفهمند اسلام و ورزش زنان تضادی با هم ندارند و آن وقت ورزش زنان تعطیل نمیشود.
آن زمان هم والیبال بازی میکردید؟
با بسکتبال شروع کردم که بدانند در ورزش زنان، محجبهها هم هستند مثل بقیه مسائل. من هم به بابا گفتم و او هم موافق بود و رفتم. خب اینطوری کمکم وارد مسائل میشوی و مردم مشکلاتشان را میگویند. خلاصه همینطور پله پله مردم ما را وارد قضایای مختلفی کردند. من هم فکر کردم که اصلا شاید اخلاقی و انسانی نباشد که خودت را کنار بکشی، وقتی میتوانی کمک به حل مشکلی کنی یا جلوی بروز مشکلات را بگیری.
گفتید قبل از فوت آقای هاشمی، دختر او بودن سخت نبود؛ ولی اینطور که از کلام شما پیداست، الان قضیه فرق کرده است. چرا؟
الان دو بخش دارد؛ یکی محبت مردم است که واقعا فوقالعاده است و من امیدوارم ما بتوانیم لایق محبتشان باشیم. یک بخش دیگر اتفاقهای منفی است. ما دو موضوع را از آقای هاشمی به ارث بردیم؛ یکی محبت مردم و یکی مزاحمتهایی که برای او ایجاد میشد و آنها نصیب ما هم شده است.
الان چه مزاحمتهایی هست مثلا؟
خب مثلا اینکه پنج نفر از اعضای خانواده ما ممنوعالخروج شدهاند یا مرتبا به دادگاه احضار میشویم. خب قبلا من آنقدر پرونده نداشتم؛ قبلا کموبیش داشتم ولی در چهار پنج ماه گذشته مدام احضاریه میفرستند که وقتی میرویم عمدتا گزارشهای کذب است و واقعیت ندارد و به نظر هم میرسد که این ماجرا میخواهد ادامه پیدا کند و تمامی ندارد. البته این را هم سخت نمیدانم؛ سرشت زندگی ما انگار همین است، انگار توی خونمان است. جزیی از زندگی ما شده و به آن عادت کردهایم.
غیر از شما، بقیه اعضای خانواده هم احضار شدهاند؟
احضار نشدهاند ولی خب ممنوعالخروج شدهاند. احضار نکرده ممنوعالخروج کردهاند. کاش این اتفاقات بر اساس یکسری دلایل واقعی بود. خودشان هم بهتر از ما میدانند که این گزارشها واقعیت نداردچون همه چیز ما کنترل میشود.
الان دقیقا چندوقت است که ممنوعالخروج شدهاید؟
من در 26 اردیبهشت امسال ممنوعالخروج شدم.
شاید این تصور میشود که شما پشتوانه اصلیتان را از دست دادهاید.
ممکن است یک دلیلش باشد. دلایل دیگری را در این مسأله دخیل میدانم. شاید تصور میشود که ما اسنادی را از اسرار نظام در اختیار داریم که میخواهیم منتشرش کنیم در حالی که چنین چیزی نیست؛ آقای هاشمی عاقلتر و باتدبیرتر و سیاستمدارتر از این بود که بخواهد اسنادی را برای ما به جا بگذارد. حداقل من یکی که هیچی ندارم. حالا اگر بر فرض هم اسنادی باشد، با تکنولوژی امروز لازم به خروج از کشور برای انتشار آنها نیست. به نظر میرسد با شایعات و گزارشها و پروندههایی که برای من درست کردهاند، به دنبال این هستند که عامل بیگانه، جاسوس و در این مایهها چیزی دربیاورند.
به بحث زنان برگردیم. میخواهم نظر دقیق آقای هاشمی را درباره حضور زنان در جامعه بدانم. در دورههای مختلف فعالیت ایشان، مواضع مختلفی را از او در اینباره دیدم.
مواضع متناقضی ندیدم.
منظورم مواضع متناقض نیست؛ منظورم این است که بعدها نظر او درباره خیلی از مسائل تعدیل شد؛ مثلا او زمانی در یکی از نمازجمعههای بعد از انقلاب گفتند که زنان بیحجاب، مشکلآفرینی را بس کنند و انگار آنها نیاز به خشونت دارند – نقل به مضمون- ولی بعدها کار به جایی رسید که وقتی گشت ارشاد راه افتاد، ایشان مواضع صریح و انتقادی در اینباره گرفتند. شما یکی از فرزندان آقای هاشمی هستید که دغدغه جدی مسائل زنان را دارید؛ یعنی فاطمه خانم هم فکر نمیکنم در این حوزه مثل شما دغدغهمند باشند. میخواهم بدانم شده بود که با آقای هاشمی درباره مسائل زنان بحث کنید یا روی او تأثیر بگذارید؟ چون یکی از مسائلی که درباره خانواده شما مطرح است، این است که آقای هاشمی از فرزندانش تأثیر میگرفت.
مواضع بابا و تفکرات او در سخنرانیها و عملکردش و... هست و قابل یافتن است. حداکثر میتوانم درباره گفتوگوهایی که با ایشان و استنباطی که از روش و صحبتهای او داشتم، اظهارنظر کنم. اول اینکه همین که من و فاطی، زنان فعالی در جامعه هستیم و آقای هاشمی نهتنها ما را منع نکرده بلکه حمایت و هدایت هم کرده است، خودش گویای نگاه ایشان به زنان است. در ورزش زنان هم بدون حمایت آقای هاشمی نمیتوانست اتفاقی بیفتد. سایر سخنان و بیانات و عملکرد ایشان نیز نشاندهنده این است که معتقد به حضور زنان در جامعه و پیشرفتشان بود. شما به زمانهای حرفهای ایشان اشاره کردید. به نظر من هر چیزی را باید در زمان خودش ارزیابی کرد. بعضی موارد خاص است و ارزیابی آنها باید براساس آن شرایط خاص صورت گیرد، ضمن اینکه ویژگی افراد فرهیخته تحول است ازجمله آقای هاشمی.
فکر نمیکنید این نکتهای که شما میگویید، تبدیل به نوعی توجیه شده است؟ خب زمان آقای بهشتی هم همان زمان بوده ولی نظراتشان به تندی آقای هاشمی در آن زمان نبوده است.
اینها همه با هم بودند. آقای بهشتی هم فرصت اندکی از حیاتشان بعد از انقلاب ادامه یافت، لذا این مقایسه شاید منطقی نباشد.
ولی خب در ادامه، نظرات او در بین بعضی مسئولان تحمل نشد و حتی از پدر شما نقل است که از آقای بهشتی میپرسد تو چطور این برخوردها را تحمل میکنی و او هم میگوید نوبت به شما هم میرسد.
خیلی اتفاقات آن زمان یادم نیست که بخواهم دقیق اظهارنظر کنم. یکی از مسائلی که بابا خیلی به آن اعتقاد داشت، تحصیل زنان بود. ایشان میگفتند زنان باید خودشان را از لحاظ محتوا و دانش تقویت کنند و قوی شوند و نهادینه و پایدار باشند. خیلی اعتقاد داشتند کارها باید بهتدریج انجام شود و کمکم هر چیزی جاي خودش را باز کند. من این استدلال ایشان را در ورزش زنان خیلی میبینم که بهتدریج جلو رفت و در حال حاضر سیلی است که نمیتوان جلوی آن را گرفت و متوقف کرد.
شما جایی گفته بودید که آقای هاشمی خود زنان را در پیشرفتنکردنشان مقصر میدانند.
من همیشه به بابا میگفتم چرا ما زن وزیر نداریم، عضو زن مجمع تشخیص یا رئیس زن دانشگاه و خیلی از سمتهای دیگر را نداریم. جواب ایشان این بود که خود زنان به زنان رأی نمیدهند، شما چه انتظاری دارید؟ میگفت اگر شما به خودتان رأی بدهید الان همه مجلس زن بودند. حرف درستی هم بود ولی البته من جوابی هم به ایشان میدادم و میگفتم خب چرا زنان به زنان رأی نمیدهند؟ چون زنها هم را نمیشناسند. هر کس که در رسانههاست، معمولا مردم آن را میشناسند و به او رأی میدهند و رسانهها نیز پر است از صدای مسئولان که عمدتا مردان هستند. یا مثلا من چرا توانستم به روایتی رأی دوم و به روایتی رأی اول تهران را در مجلس پنجم بگیرم؟ برای اینکه من در آن زمان به دلیل ورزش زنان در رسانهها مطرح بودم. بعد هم موضوع دوچرخهسواری مطرح شد و مردم اسم من را زیاد شنیدند.
و البته کار به جایی رسید که گفته شد شما نفر اول تهران بودید اما به دلیل حضور آقای ناطق، شما را نفر دوم اعلام کردند.
بالاخره برای ما مشخص نشد که چگونه بود؛ بابا این را قبول نداشت.
فکر میکنم بیشتر، مادرتان اعتقاد دارند که شما نفر اول بودید.
بله؛ مامان معتقد است بابا را راضی به این کار کردند. برگردیم به موضوع، جواب من به بابا این بود. یک مثال این قضیه، سیستانوبلوچستان در انتخابات شورای شهر امسال است.
بله اخیرا 400 زن در شوراهای شهر و روستای این استان انتخاب شدهاند.
بله؛ آن هم در سیستانوبلوچستانی که همه میگویند سنتی و مردسالار است و... حالا چرا زنان به این اندازه رأی آوردند؟
من فکر میکنم یکی از دلایلش، انتصابهای آقای هاشمی، استاندار این استان است. او در میان مدیرانش، از زنان بیشتر از همیشه استفاده کرد.
دقیقا؛ او بیش از 50 زن را در سمتهای مدیریتی با سطوح متفاوت منصوب کرد. مردم نتیجه کار این زنان مدیر را دیدند و بعد به زنان رأی دادند. بحث من با بابا همیشه همین بود، او میگفت شما خودتان مقصرید و من هم میگفتم شما مقصرید که زنان را منصوب نکردید و مردم آنها را نشناختند. بعد هم به سهمیه 30درصدی زنان رسیدیم. ایشان در سال 92 و قبل از انتخابات مجلس در بحث سیاستهای کلان انتخابات در مجمع، سهمیه 30درصدی را پیشنهاد دادند که متاسفانه با اختلاف دو رأی افتاد. بنابراین بابا هم به این نتیجه رسیده بود و اعتقاد جدی به فعالیت زنان داشت. خود بابا هم به این نتیجه رسیده بود که سهمیه لازم است و راه دیگری نیست. در کل ایشان به زنان نگاه مثبتی داشت. عملکرد ایشان به همراه این نگاه بود که امور باید تدریجی و با فرهنگسازی همراه باشد. ایشان نخستین رئیسجمهوری بود که اولین مشاور زن را در هیأت دولت منصوب کرد.
بله، خانم حبیبی.
بله ایشان پست مشاوره را ایجاد کرد و بعد در دوران آقای خاتمی، مرکز امور مشارکت زنان شکل گرفت.
بحث شورای شهر شد. زمانی که مسأله شهردارشدن آقای محسنهاشمی پیش آمد، شما دوست داشتید که او شهردار شود؟ نظر خانواده چه بود؟
مامان دوست نداشت که محسن شهردار شود. مامان البته دوست نداشت بابا هم رئیسجمهوری شود. ولی من فکر میکنم بین کاندیداها، محسن گزینه مناسبی برای شهرداری بود و فکر میکنم مردم به شهردارشدن محسن رأی دادند. این موضوعی است که اینروزها زیاد میشنوم.
یعنی از آقای نجفی هم محسن هاشمی را مناسب&zwnj
سایر اخبار این روزنامه
مرز شکن نیستم
قفل روابط بانکی با جهان باز میشود
موشکهایمان را تقویت میکنیم
نخبگان آمریکا از داشتن چنین رئیسجمهوری احساس شرم میکنند
هلال درپی مشارکت بیشتر جوانان
دانشآموزان گریزپای
رام کردن دردِ سرکش
توضیح
«رقص قلم» در«ظهر عاشورا»
نقشجهان در محاصره حشرات خطرناک!
مسافرخانه ویران
گورستان اشکانی در محاصره لولههای گاز
پرقدرتترين زن جهان در آستانه آزمايشي ديگر
مشروعیتبخشی به «اون»
تسلیت