دل و جان میبد

  اگر آن تل رسی که میبد بر کرانه آن نشسته نبود، اگر خاک سیلابی‌اش این‌قدر حاصل‌خیز نبود؛ اگر آن راهی که میبد را سر راه یزد به ری قرار می‌داد، نبود؛ اگر آن دیوار بلند و به تعبیر یاقوت حموی «حصن حصینش» نبود و اگر نارین‌قلعه‌ای نبود که پناهگاه گاه و بی‌گاه میبدی‌ها از دستبردها و تهاجمات باشد؛ اگر صدها اگر دیگر در کار نبود، شاید امروز میبدی در کار نبود اما اگر همه اینها هم بود و انسان‌های صبور و سخت‌کوش و هنرمند و اهل تشخیصی نبودند که سختی زندگی در حاشیه کویر را به جان بخرند و معایبش را به محاسنش ببخشند و عاشقانه در آن زندگی کنند، مسلما میبد جایی به این دلپذیری که بوده و هست نبود. میبد هستی و تداوم و بالاتر از آن لطف و صفایش را مدیون اهالی‌ با‌بصیرت و عاشقی است که هنرهایش را از ورای حجاب‌هایی ضخیم تشخیص دادند و به ظهور رساندند.  اکنون هم به قیاس گذشته، اشتباه است اگر تصور کنیم حفاظت از میبد منحصر به حفاظت از نارین‌قلعه و خانه‌های تاریخی و کاروانسرا و یخچال میبد و اساسا «کالبد میبد» است؛ محافظت از میبد یعنی حفاظت از «باطن و دل میبد». باطن میبد یعنی همان چیزی که میبد را میبد کرده است؛ شهری متمایز از صدها شهر دیگر. محافظت از جان میبد یعنی محافظت از «جایی بودنِ» میبد و پیشگیری از «ناکجا»شدن آن و در این راه هرچند حفاظت از آثار تاریخی میبد بسیار مهم است ولی مهم‌تر از آن، حمایت و حفاظت از فرهیختگان و فرزانگانی است که با دل و حقیقت میبد آشنایند و ارزش‌هایش را «به‌جا می‌آورند» و می‌توانند زبان میبد و آثارش را بگشایند و کجاییِ میبد و کیستیِ میبدیان را به ما تذکر دهند. بی‌سبب نیست که در گذشته هرکس از علما که به زیارت و ملاقات شهری می‌رفته و قصد آشنایی واقعی با شهر را داشته، پیش از هر چیز طالب ملاقات و زیارت بزرگان و فحول و فرهیختگان زنده یا مرده آن شهر بوده. گویی ملاقات هر شهر بدون دیدن فرزانگان آن مانند ملاقات خانه‌ای بی‌صاحبخانه است؛ چنین بازدیدی لطف و دل‌انگیزی‌ و دستاوردی ندارد و خاطره‌انگیز و به‌یادماندنی نمی‌شود. عبدالعظیم پویا در مقدمه کتاب سیمای شهر باستانی میبد، انگیزه تألیف این کتاب را نگرانی دانسته؛ نگرانی براي  از‌دست‌رفتن آثار و میراث گذشتگان این شهر. هر‌چند این نگرانی بجاست ولی باید بگویم که ما بیش از این آثار نگران خود او هستیم. اویی که نگرانی‌هایش نشان می‌دهد میبد را به‌جا آورده و می‌تواند واسطه آشنایی ما با حقیقت میبد باشد.
یکی از صاحبخانه‌های میبد است که ملاقات با حقیقتِ میبد بدون آشنایی با او و حضور در محضرش دست نمی‌دهد. به این اعتبار ارزش او اگر از اثری چون نارین قلعه بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. 
آرش با تیری که در چله کمان گذاشت و پرّاند صرفا مرزهای طبیعی و کالبدی ایران را تعیین نکرد، بلکه مرزهای معنایی آن را نشان داد؛ یعنی آرش بود که گفت «ایران کجاست». به همین قیاس هر شهر و اساسا هر «جایی» نیاز به آرش‌هایی دارد که یک‌تنه مرزهای آن را تعیین کنند و آنجا را از خطر «ناکجا‌شدن» برهانند. پویا نیز در طول زندگی پربارش چون آرشی است که تیر پرانی را در چله کمان گذاشته و با نهایت زوری که در بازو داشته پرانده تا یک‌تنه نشان دهد مرزهای معنایی میبد تا کجاهاست. مسلما مرزهای معنایی میبد محدود به مرزهای طبیعی و جغرافیایی آن نبوده و نیست؛ مرزهای معنایی میبد همان مرزهایی است که قرن‌هاست با سفال‌ها و زیلوهای هنرمندان میبدی فتح شده، مرزهای میبد همه وسعتی است که رشیدالدین میبدی با اثر گرانمایه کشف‌الاسرار و عده‌الابرار توانسته فتح کند و عبدالعظیم پویا در زمره معدود کسانی است که این محدوده را شناخته و تلاش کرده به دیگران بشناساند. 
*مدیر پژوهشگاه میراث‌فرهنگی